📝📝📝سهمخواهی از گوشت قربانی دولت چهاردهم/ حلقه روحانی یا حلقه خاتمی؛ کدام یک پیروز جنگ قدرت خواهد شد؟
🔹 مسعود پزشکیان در مناظرات انتخاباتی بارها تأکید کرد که برنامهای برای اداره کشور ندارد و مشورت با کارشناسان را ایده حکمرانی خود قرار داده بود. از همان ایام مشخص بود که در صورت پیروزی او در انتخابات، جنگ شدیدی برای سهمخواهی در کابینه شکل خواهد گرفت.
🔹 باگذشت کمتر از دو هفته از انتخابات ریاستجمهوری، پیشبینیها حقیقت از آب درآمدند و خبرها حاکی از تلاشهای دو حلقه مهم در اطراف پزشکیان برای تصاحب بیشتر کابینه است. حلقه اول با رهبری حسن روحانی و در سمت دیگر حلقه محمد خاتمی و تیم سازندگی!
🔹 هرکدام از این دو حلقه مدعی معتقدند باتوجه به ضعف مدیریتی پزشکیان و واگذاری امور از سوی او به دیگران، قدرت در دولت چهاردهم در دست جریانی است که بتواند پستهای مهم را اشغال کند. بر همین اساس هر جریانی که بتواند در مرحله اول، کابینه را تصاحب کند عملاً دولت را در اختیار دارد.
🔹 با نزدیک شدن به روزهای اعلام لیست وزرای پیشنهادی رئیسجمهور به مجلس شورای اسلامی، این دعواها از پشت پرده خارج شده و در فضای رسانهای نیز شاهد حملات این دو حلقه به همدیگر هستیم.
🔹 ابتدا با اعلام حضور محمدرضا #عارف در شورای سیاستگذاری دولت چهاردهم، حملات گسترده و هماهنگی در شبکههای مجازی علیه او شکل گرفت. هرچند که گویا این حملات اثر نداشته است و او همچنان از افراد پرنفوذ در حلقه پزشکیان است. این حملات البته با دفاع جریان مقابل نیز همراه شد به نحویکه سایت عصر ایران با حمله به منتقدین عارف، او را بهترین گزینه برای معاون اولی خواند و مخالفین این تصمیم را افرادی سطحی، احساسی، غیرعلمی و پروژهای خطاب کرد.
🔹 این حملات بار دیگر علیه علی عبدالعلیزاده، رئیس ستاد مسعود پزشکیان در انتخابات نیز شکل گرفت تا مشخص شود تیم هدایتکننده این حملات قصد دارد افراد نزدیک به حلقه محمد خاتمی را از دور خارج کند. این اتفاق در حالی رخ داد که یک خبرنگار اصلاحطلب از فشار #خاتمی بر مسعود پزشکیان خبر داد و گفت: خاتمی مدعی ایست که پیروزی پزشکیان به دلیل حمایت اوست. به همین دلیل سهم زیادی در چینش کابینه دارد.
🔹 حالا و پس از انتشار چارت عجیب محمدجواد #ظریف از شورای راهبری دولت چهاردهم، کنایههای حلقه مقابل آغاز شده است. حسامالدین #آشنا، در واکنش به این چارت مبتدیانه نوشت:
«درباره اینگونه فهمها از ساختار دولت و بهخصوص میان بخشها سخن فراوان است.»
او سپس در توییت دیگر با حمله مستقیم به ظریف، این تقسیمبندی را شرکتی خطاب کرد و گفت:
«رئیسجمهور اسلامی موظف نیست به هیچ فهرست پیشنهادی از هیچ شورا و کمیتهای ملتزم شود. او در برابر ملت، مجلس و رهبری مسئول است نه در برابر روالها و ساختارهای شرکتی.»
🔹 این دعواها حتی صدای #چریک_پیر اصلاحات را هم درآورده است. او که خیلی بهتر از دیگران از ناتوانی مسعود پزشکیان خبر دارد، با #بینوا خواندن او، از اصلاحطلبان درخواست کرد که دست از این #گوشت_قربانی بردارند. او در متن منتشر شده خود نوشته است:
«به نظر میرسد شعار "برای ایران" قبل از انتخابات، به شعار "برای وزارت" تبدیل شده. از همه اعضای کمیتهها عاجزانه استدعا دارم، بهخاطر ایران و بهخاطر دکتر پزشکیان بینوا، دست از سهمخواهی از این گوشت قربانی بردارند. پیشنهاد میکنم رئیس و همه اعضای کمیتهها، از داشتن پست و مقام منع شوند، تا بتوانند کمی هم به فکر ایران و آینده آن باشند.»
🔹 حالا باید منتظر ماند و دید در زمانی که مسعود پزشکیان در حال #هیأتگردی است، دعواهای حلقههای اطراف او به کجا میانجامد و کدام گروه میتواند مالک دولت چهاردهم باشد.
#کاک
.....
.....
📣 جناب آقای #عارف !
🔹 چرا زمانی که #دولت اولویت ها، درپی آزاد کردن #رجیستری گوشی های لوکس و در تلاش برای بازگشت یک مجری به تلویزیون بود ، حرفی از اولویت مطرح نبود؟
🔸 شرایط تغییر کرده یا فرمان #وفاق به سمت دستور الهی نمی چرخد ؟
🔻 اگر مزاحم اولویتهای شما نمی شود ، با حکم خدا هم وفاق کنید !
#سرطان_اصلاحات
🌍🇮🇷 راز موفقیت 👇
➡️ @razmovafajh🌸
💎دزد و عارف فقیر
💎#دزدی وارد کلبه فقیرانه #عارف پیری شد. این کلبه درخارج شهر واقع شده بود. عارف بیدار بود. او جز یک پتو چیزی نداشت. او شب ها نیمی از پتو را زیر خود می انداخت و نیمی دیگر را روی خود می کشید، روزها نیز بدن #برهنه خویش را با آن می پوشاند.
عارف پیر دزد را دید و چشمان خود را بست، مبادا دزد را #شرمنده کرده باشد. عارف با خود اندیشید: آن دزد راهی دراز را آمده است، به امید آنکه چیزی نصیبش شود، او باید در فقری #شدید بوده باشد، زیرا به خانه محقرانه این پیر زده بود.
عارف پتو را برسرکشید و برای حال زار آن دزد و نداری خویش گریست.
“خدایا چیزی در خانه من نیست و این دزد بینوا با دست خالی و ناامید از این جا خواهد رفت. اگر او دو سه روز پیش مرا از تصمیم خویش باخبر ساخته بود، می رفتم، پولی قرض می گرفتم، و برای این مردک بینوا روی تاقچه می گذاشتم!
بله ، آن عارف فرزانه نگران نبود که دزد اموال او را خواهد برد او نگران بود که چیزی در خور ندارد تا نصیب دزد شود و او را خوشحال کند. داخل خانه عارف تاریک بود. پیرمرد شمعی روشن کرد تا...
دزد بتواند در پرتو نور آن زمین نخورد و خانه را بهتر وارسی کند.
استاد شمع را برد تا روی تاقچه بگذارد که ناگهان با دزد چهره به چهره برخورد کرد دزد بسیار ترسیده بود. او می دانست که این مرد مورد اعتماد اهالی شهر است بنابر این اگر به مردم موضوع دزدی او را بگوید همه باور خواهند کرد.
اما آن پیر عارف گفت:
نترس آمده ام تا کمکت کنم داخل خانه تاریک است. وانگهی من سی سال است که در این خانه زندگی می کنم و هنوز هیچ چیز در آن پیدا نکرده ام بیا با هم بگردیم اگر چیزی پیدا کردیم پنجاه پنجاه تقسیمش می می کنیم. البته اگر تو راضی باشی. اگر هم خواستی می توانی همه اش را برداری زیرا من سالها گشته ام و چیزی پیدا نکرده ام. پس همه آن مال تو. بالاخره یابنده تو بودی.
دل دزد نرم شد. استاد نه او را تحقیر کرد نه سرزنش.
دزد گفت: مرا ببخشید استاد. نمی دانستم که این خانه شماست و گرنه جسارت نمی کردم.
عارف گفت: اما درست نیست که دست خالی از این جا بروی. من یک پتو دارم هوا دارد سرد می شود لطف کن و این پتو را از من قبول کن.
استاد پتو را به دزد داد. دزد از اینکه می دید در آن خانه چیزی جز پتو وجود ندارد شگفت زده شد. سعی کرد استاد را متقاعد کند تا پتو را نزد خود نگه دارد.
استادگفت: احساسات مرا بیش از این جریحه دار نکن دفعه دیگر پیش از این که به من سری بزنی مرا خبر کن. اگر به چیزی خاص هم نیاز داشتی بگو تا همان را برایت آماده کنم تو مرا غافلگیر و شرمنده کردی. می دانم که این پتوی کهنه ارزشی ندارد اما دلم نمی آید تو را بادست خالی روانه کنم لطف کن و آن را از من بپذیر که تا ابد ممنون تو خواهم بود .
دزد گیج شده بود او نمی دانست چه کار کند. تا کنون به چنین آدمی برخورد نکرده بود. خم شد پاهای استاد را بوسید پتو را تا کرد و بیرون رفت.
او وزیر و وکیل و فرماندار دیده بود ولی انسان ندیده بود. پیش از آنکه دزد از خانه بیرون رود استاد صدایش کرد و گفت:
فراموش نکن که امشب مرا خوشحال کردی من همه عمرم را مثل یک گدا زندگی کرده ام. من چون چیزی نداشتم از لذت بخشیدن نیز محروم بوده ام اما امشب تو به من لذت بخشیدن را چشاندی ممنونم.
هوا سرد شده بود . استاد می لرزید. استاد نشست و شعری سرود:
دلی دارم خواهان بخشیدن به همه چیز،
اما دستانی دارم به غایت تهی
کسی به قصد تاراج #سرمایه ام آمده بود
خانه خالی بود و او با دلی شکسته باز گشت.
ای ماه! کاش امشب از آن من بودی،
تا تو را به #دزد خانه ام می بخشیدم
پسندیدم👍 نپسندیدم👎🏻
💎💎🍃 🍃📚📚
🌍🇮🇷 راز موفقیت 👇
➡️ @razmovafajh🌸