eitaa logo
رِفـــےقِ ݼاבرے³¹³ღ:)♡¡
424 دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
بسم‌ﷲ.. 💕° هر چه دل تنگت می‌خواهد بگو تو ناشناسمون https://harfeto.timefriend.net/17369194161376 گپمون🙂✌🏻 https://eitaa.com/joinchat/1896743064C5f293e75f2 کپی ازاد باذکر صلوات (الهم صلی علی محمد وعلی محمدوعجل فرجهم) دیگࢪهیچ‌مگࢪفرج...!:)🖇
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبادلات گسترده پر جذب نبات🍓
بہ نام خداے یڪتآ🌼🌈 دوستدار خداے مهربآن: از صمیم قلب با ما باش اگر خدایے هستے👌🏻❤ اینجا پره از مذهب ، از عشق به خدا ، از شهادت، از تلنگران خدایے،از دختران فرشته اے، و از چه بگویم.... وَاللّه خیرُ حافظاًوَهُوَ اَرحَمُ الراحِمین ❣ پس خداوند بهترین نگهدارنده است و او مهربان ترین مهربانان است🌪🏜 در یک خط میگویم خدا مِهربان است.!! لیست: 🌙💖 ⛲🎠 🌪🦌 ⛼❣ 🌱🌿 🇦🇶🌻 💐🍃 🧚‍♂️🧚‍♀️ 🌙🧕 🗼🗽 🌷☘ 💮💯 👾🍂 #و... 🦋🕊 جوین بده فرشته بهشتی🌊🌸 https://eitaa.com/LaverGod کوتاه ولی پر معنا🔥✅ این رو بهت بگم اینجا فقط مال دختران نیست.!! 🔴منتظرت هستیم🔴 اگر دوستدار خدا هستے بزن رو لینک و بعد پیوستن خوشحال میشم عضو شی👀💖
هدایت شده از تبادلات گسترده پر جذب نبات🍓
بہ نام خداے یڪتآ🌼🌈 دوستدار خداے مهربآن: از صمیم قلب با ما باش اگر خدایے هستے👌🏻❤ اینجا پره از مذهب ، از عشق به خدا ، از شهادت، از تلنگران خدایے،از دختران فرشته اے، و از چه بگویم.... وَاللّه خیرُ حافظاًوَهُوَ اَرحَمُ الراحِمین ❣ پس خداوند بهترین نگهدارنده است و او مهربان ترین مهربانان است🌪🏜 در یک خط میگویم خدا مِهربان است.!! لیست: 🌙💖 ⛲🎠 🌪🦌 ⛼❣ 🌱🌿 🇦🇶🌻 💐🍃 🧚‍♂️🧚‍♀️ 🌙🧕 🗼🗽 🌷☘ 💮💯 👾🍂 #و... 🦋🕊 جوین بده فرشته بهشتی🌊🌸 https://eitaa.com/LaverGod کوتاه ولی پر معنا🔥✅ این رو بهت بگم اینجا فقط مال دختران نیست.!! 🔴منتظرت هستیم🔴 اگر دوستدار خدا هستے بزن رو لینک و بعد پیوستن خوشحال میشم عضو شی👀💖
جریان آب 🌊 بازمانده‌های یک کشتی شکسته🚢 را به ساحل 🏖 جزیره‌ی دور افتاده ای برد. مردی 🧔 که در آن کشتی 🛳 بود به درگاه خدا دعا کرد 🤲 تا او را نجات دهد. ساعت‌ها ⏰ به اقیانوس چشم دوخت 👀 تا شاید نشانی از کمک ⛵️ بیاید اما کمکی 🛶 نبود. بالاخره نا امید شد 😔 و تصمیم گرفت کلبه‌ای 🏡 کوچک بسازد... روزی ☀️ هنگام بازگشتن به کلبه 🏡، پس از جست و جوی غذا🍇🍑🍒🍋 کلبه‌ی 🏠 کوچک خود را در آتش🔥 یافت. دود 💨 زیادی به آسمان 🏞 بلند شده بود. بسیار اندوهگین شد😫 خدایا ... چرا⁉️ صبح روز بعد 🔆 او با صدای بوق کشتی ⛴ از خواب 😴 بیدار شد. کشتی 🚢 آمده بود تا او را نجات دهد. مرد با تعجب ‼️ پرسید:" چه طور متوجه من شدید؟" آنها جواب دادند:" علامت دودی🔥🌫 که فرستادی دیدیم👀." 👇🏻👇🏻👇🏻کانال ما رو به دوستانتان معرفی کنید https://eitaa.com/hhhAAAMMMRR
📙📘 📕📒 ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ماشین ﺷﺨﺼﯽ‌ﺍﺵ 🚗 ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ‌ﻫﺎﯼ🛣 بیرون ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ‌ﺍﯼ🏕 ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ 🐑 ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ. ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ 😍 ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ پرسید ﭼﻪ چیز ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ❓ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ 🐏ﻧﯽ🎶🎵 می‌زنم ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ می‌شوند. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ 💖 ﻣﻦ را صدا می‌زند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭم ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم. 👇🏻👇🏻👇🏻کانال ما رو به دوستانتان معرفی کنید https://eitaa.com/hhhAAAMMMRR
جنگ جهانی اول همچون یک بیماری وحشتناک، تمام دنیا 🌎 رو فرا گرفته بود. در میدان نبرد، یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی‌اش❤️ در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است، از مافوقش 👮‍♂ اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند. مافوق 👮‍♂ به سرباز گفت : اگر بخواهی می توانی بروی ، اما هیچ فکر کردی این کار ارزشش را دارد یا نه😕 ؟ دوستت احتمالا مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی 🧐 حرف های مافوق اثری نداشت و سرباز به نجات دوستش ❤️ رفت. به شکل معجزه آسایی 💫 توانست به دوستش برسد، او را روی شانه هایش کشید و به پادگان رساند. افسر مافوق به سراغ آن ها رفت. سربازی را که در باتلاق افتاده بود، معاینه کرد و با مهربانی ☺️و دلسوزی به دوستش نگاه کرد و گفت: من به تو گفتم که ارزشش را نداشت. دوستت مرده 😇است! خودت را هم بیهوده زخمی و خسته کردی. سرباز در جواب گفت: 💎 قربان ارزشش را داشت.💎 افسر با حالت تعجب 😯 نگاه کرد و پرسید: منظورت چیه که ارزشش را داشت؟ سرباز جواب داد: زمانی که به او رسیدم هنوز زنده بود، من از شنیدن چیزی که او گفت، احساس رضایت قلبی💖 می کنم. او گفت: " جیم ❣ .... من می دونستم که تو به کمک من می آیی " 🌺 وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ 🌺 🌸 و باید با یکدیگر در نیکوکاری و تقوا کمک کنید 🌸 ی ۲ سوره‌ی مائده 👇🏻👇🏻👇🏻کانال ما رو به دوستانتان معرفی کنید https://eitaa.com/hhhAAAMMMRR
پيرمردی🧓 ضعيف و رنجور تصميم گرفت با پسر🧔 و عروس 🧕و نوه ي چهارساله اش🧒 زندگي کند. دستان پيرمرد می‌لرزيد،چشمانش 👀 تار شده بود و گام هايش 👣 مردد و لرزان بود. اعضاي خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع ميشدند، اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا 🍜 را تقريبا برايش مشکل می‌ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش🥄 قل می‌خوردند و روی زمين می ريختند، يا وقتی ليوان 🍹 را مي گرفت غالبا شير از داخل آن به روی روميزی می ريخت. پسر و عروسش از آن همه ريخت و پاش کلافه شدند.😤 پسر گفت: بايد فکری برای پدربزرگ کرد. به قدر کافی ريختن شير 🥛 و غذا خوردن پر سر و صدا و ريختن غذا 🍱 بر روی زمين را تحمل کرده ام.‌ پس زن و شوهر براي پيرمرد، در گوشه اي از اتاق ميز کوچکي قرار دادند. در آنجا پيرمرد به تنهايی غذايش 🍛 را ميخورد، در حالی که ساير اعضای خانواده سر ميز از غذايشان لذت ميبردند 🍝 و از آنجا که پيرمرد يکي دو ظرف راشکسته بود حالا در کاسه ای چوبی 🥣 به او غذا می‌دادند. گهگاه آنها چشمشان به پيرمرد می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهايی غذايش را مي خورد چشمانش پر از اشک😭 است.اما تنها چيزي که اين پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده ای🤨 بود که موقع افتادن چنگال🍴 يا ريختن غذا 🌮 به او می‌دادند. اما کودک چهارساله‌شان 🧒 در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود.يک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه هاي چوبی ديد که روی زمين ريخته بود.با مهرباني☺️ از او پرسيد: پسرم ، داری چی می‌سازی ؟‌ پسرک هم با ملايمت جواب داد:  يک کاسه چوبی کوچک 🥣 ، تا وقتي بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم . وبعد لبخندی زد ☺️ و به کارش ادامه داد. اين سخن کودک آن چنان پدر و مادرش را تکان داد که زبانشان بند آمد 😮 و سپس اشک از چشمانشان😭😔 جاری شد. آن شب مرد جوان دست پدر را گرفت و با مهربانی او را به سمت ميز شام برد. 👇🏻👇🏻👇🏻کانال ما رو به دوستانتان معرفی کنید https://eitaa.com/hhhAAAMMMRR