رفیق شهیدم ابراهیم هادی
🍃مقيد بود هر روز زيارت عاشورا را بخواند.
حتي اگر كار داشت و سرش شلوغ بود، حتما سلام آخر زيارت عاشورا را ميخواند.
❣️دائما ميگفت:
"اگر دست جوانان را در دست امام حسين (عليه السلام) بگذاريم،همه مشكلاتشان حل ميشود و امام با ديده ي لطف به آنها نگاه ميكند.
#شهيد_ابراهيم_هادى
#علمدار_كميل
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#ارسالی_شما🌱
«وَوَجَدَکَضَالًّافہدى»
-وتوراگمشدهیافتوهدایتڪرد(:"🌿
توگمنامےومنخودمرا ...
گمڪردم؛دستےبالاببࢪ
شایدبآدعاے"تـــــو"
پیدآشدم ... !😔💔
•[ #خدای_خوب_ابراهیم ]•
🌹~همیشه با قرآن~🌹
هر جا که بود،همواره با قرآن انس داشت. میدانست قرآن برای انسان مومن، شفا و رحمت است. وقتی میدید رفقایش بیکار نشسته اند و ممکن است به غیبت و... گرفتار شوند، چند جلد قرآن می آورد و با هم مشغول خواندن و دقت در معانی قرآن میشدند. ابراهیم همیشه در وسایل شخصی خود یک جلد قرآن با ترجمه داشت.
«و از قرآن آنچه را که برای مومنین شفا و رحمت است فرو میفرستیم (شفا از امراض معنوی و اجتماعی) و بر ستمکاران جز زیان (روحی و اجتماعی) نمی افزاید.»
[ اسرا، 82]
سلام 🌺
من میخوام نحوه ی آشناییم با شهید هادی رو بگم🙂
راستش اول اولش که کتاب📔 سلام بر ابراهیم رو هدیه داده بودن به پدرم و ایشون هم کتاب رو آوردن منزل و منم که اهل مطالعه مخصوصا راجب شهدا بودم 😊فورا کتاب رو برداشتم و مشغول خوندن شدم و واقعا هر چه بیشتر میخوندم هم بیشتر شیفه ی مرام و اخلاق و اخلاصشون میشدم و هم اینکه حیرت میکردم از اینکه ایشون اینهمه کارهای خوب انجام دادن و بازم گمنام هستن...😇
هر چقدر بیشتر میخوندم بیشتر از قبل شرمنده میشدم از این جهتی که ایشون اینهمه کار انجام میدادن ولی گمنام موندن ولی ما برای هر کارمون جار میزنیم و این واقعا منو شرمنده میکرد و شگفت زده از اینکه چقدر رفتارامون . اخلاقامون متفاوته و خودمون نمیدونیم حالا تازه ادعای پیرو راه شهدا بودنو هم داریم😔😭
واقعا اون کتاب خیلی جذاب بود برام ☺️
خوندنش تموم شد و من هیچ کار خاصی انجام ندادم فقط دلم میخواس بیشتر ازشون بدونم
اونموقع اصلا چیزی راجب رفیق شهید نمیدونستم فقط گاهی اوقات که دلم میگرفت با این شهید بزرگوار حرف میزدم🙃
تا اینکه چندوقتی گذشت و من مطلع شدم که کتاب ایشون جلد دوم هم دارم تهیه کردیم و خوندم و واقعا با لحظه لحظه ی اون کتاب و نوشته هاش زندگی کردم...
با خوشحالیاشون خندیدم با ناراحتیاشون گریه کردم با کارای خوبشون کلی حالم خوب شد و بعضی جاها واقعا خیلی تعجب میکردم از اینهمه گمنامی غافل از اینکه گمنامی هدیه ای هستش که به هر کسی داده نمیشه💔...
بعد از اتمام کتاب چیزهایی راجب رفیق شهید شنیدم و تصمیم گرفتم منم رفیق شهید داشته باشم . من با خیلی از شهدا رفیق شدم یعنی نگاه اونا به زندگیم بوده و اونا خواستن که من رفیقشون باشم . آقا ابراهیم هم همینطور ...
من ایشونو به عنوان رفیق شهیدم انتخاب کردم یعنی ایشون انتخاب کردن منو که مواظبم باشن و... 🌹☺️
و واقعا خیلی خوشحالم از این بابت که شهدا من رو پذیرفتن و همیشه مراقبم هستن و نگاهشون به زندگیم هست ...
و اینکه شهید هادی هم واقعا خیلی شهید بزرگواری هستن . حاجت هم گرفتم ازشون ...
انشاالله اون دنیا مورد شفاعتشونم قرار بگیریم💚
از طرف : یکی از خواهران داداش ابراهیم