#خنده_تا_خاڪریز😁
😴|°خُر و پُف شهید!
صحبت از شهادت و جدایے بود و اینڪه بعضے جنازهها زیر آتش مےمانند و یا به نحوے شهید مےشوند ڪه قابل شناسایے نیستند. هر ڪس از خود نشانهاے مےداد تا شناسایے جنازه ممڪن باشد. یڪے مےگفت: «دست راست من این انگشترے است.»
دیگرے مےگفت: «من تسبیحم را دور گردنم مےاندازم.»
نشانهاے ڪه یڪے از بچهها داد براے ما بسیار جالب بود. او مےگفت: «من در خواب خُر و پُف مےڪنم، پس اگر شهیدے را دیدید ڪه خُر و پُف مےڪند، شڪ نڪنید ڪه خودم هست.»😂😂
#لبخند بزن رزمندهツ
↝:
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#خنده_تاخاڪریز 😉°°
ڪمپوت🖇
ترڪش خمپاره پیشونیش رو چاڪ
داده بود.روے زمین افتاده و زمزمہ
مےکرد. دوربین رو برداشتم و رفتمـ
بالا سرش.داشتآخرین نفساشو مےزد
ازش پرسیدم:
.
+:این لحظات آخر
چہ حرفے براے مردم دارے؟
.
بالبخندگفت:
_:از مردم ڪشورممےخوام وقتے براے
خط ڪمپوتــ مے فرستند عڪس روے
ڪمپوت ها رو جدا نڪنند.
.
+:دارهضبطمیشہبرادر
یڪحرفبهترے بگو.😶🎥
.
با همون طنازے گفت:
_:آخہ نمیدونے !!
سہ بار بهمـ رب گوجہ افتاده.😂
#لبخند بزن رزمنده😃🌺
⇅♥️🌙🌱°^
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#خنده ۍحلال😃🌈
🌸#آمده ام جبهه شهید بشوم📿🤯
همه دور هم نشسته بودیم. یکی از بچه ها که زیادی اهل حساب و کتاب بود و دلش می خواست از کنه هر چیزی سر در بیاورد گفت: بچه ها بیایید ببینیم برای چه اومدیم جبهه. و بچه ها که سرشان درد می کرد برای اینجور حرفها البته با حاضر جوابی ها و اشارات و کنایات خاص خودشان همه گفتند: باشه. از سمت راست نفر اول شروع کرد:
والله بی خرجی مونده بودم. سر سیاه زمستونی هم که کار پیدا نمی شه گفتیم کی به کیه می رویم جبهه و می گیم برای خدا آمدیم بجنگیم. بعد با اینکه همه خنده شان گرفته بود او باورش شده بود و نمی دانم تند تند داشت چه چیزی را می نوشت.
نفر بعد با یک قیافه معصومانه ای گفت: همه می دونن که منو به زور آوردن جبهه چون من غیر از اینکه کف پام صافه و کفیل مادرم هستم و دریچه قلبم گشاد شده خیلی از دعوا می ترسم، سر گذر هر وقت بچه ها با هم یکی به دو می کردند من فشارم پایین می آمد و غش می کردم.
دوباره صدای خنده بچه ها بلند شد و جناب آقای کاتب یک بویی برده بود از قضیه و مثل اول دیگر تند تند حرفهای بچه ها را نمی نوشت. شکش وقتی به یقین تبدیل شد که یکی از دوستان صمیمی اش گفت: منم مثل بچه های دیگه، تو خونه کسی محلم نمی گذاشت، تحویلم نمی گرفت آمدم جبهه بلکه شهید بشوم و همه تحویلم بگیرن.😁🙈
#طنز جبهه😂🌺
#لبخند بزن همسنگر💦☺️
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
🌸مادر شهید💦
طنز جبهه😄🌈
رفیقی داشتیم به نام حسین از بچه های اطلاعات نصر. سال ۶۴، در عملیات والفجر ۹در کردستان بودیم که از جنوب خبر آوردند حسین شهید شده که بعد معلوم شد مرجوعی خورده است و شهید نشده است!
حسین موقع اعزام به منطقه از مادرش قول گرفته بود که اگر جنازۀ او را آوردند برای این که شهادت نصیبش شده است گریه و زاری نکند. البته مادر حسین از آن پیرزنانی بود که به قول خودش از فاصلۀ چند کیلومتری روستایشان همیشه برای نماز جمعه به شیروان می رفت. حسین می گفت بعد از این که بازگشتم، وقتی مرا دید شروع به گریه و زاری کرد. پرسیدم: ننه مگر قول نداده بودی گریه نکنی؟ لابد از شوق اشک می ریزی. مادر گفت: نه، از اینکه اگر تو شهید می شدی من دیگر کسی را نداشتم که به جبهه بفرستم گریه می کنم!
#خنده حلال😁
#لبخند بزن رزمنده☺️🌱
🖇⇩↻•°➣
https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
#ارسـالـی_شـمـا ✉🌱
اگه عزیز برادرم به بنده عنایت نمیکردند،من بجای هیئت و مسجد و کار های فرهنگی... خدا می دونه الان کجا بودم قصه ی ما از ی لبخند شروع شد،من ۱ ماه بعد از شهادت سردار،داشتم تو ی پیج مذهبی چرخ میزدم که چشمم به عکس ی جوون که ی لبخند عمیق داره افتاد قلب ریخت نمیدونم چم شد دربارش تحقیق کردم و شناختم یکم بیشتر شد،بعدش ی فیلم با آهنگ (من از تمام دنیا شبی بریدم تو را که دیدم ....)نگاه کردم که با عکسهای شهید بود ... کللی گریه کردم و احساس کردم قلبم از حب ایشون لبریز شدھ😍☘️❤ سلام بر ابراهیم رو خوندم و مجنون شهید هادیِ عزیز شدم الان دیگه "'ابراهیمهادے"' رفیق بامرامِ منه! نفهمیدے عشق و جان منے! جانکه چهگویم،جهانِ منے! ❤❤❤❤❤❤❤❤ #لبخند۔هادی💙
.
گویـےخُدالبخندشانرابرایِ#شھادت✨
گلچینکرده❤️'(:
راز آن #لبخند چیست🥺؟!
صاحبتماملبخندهامثلشماکوچمـےکنند؟!
°•🌱|@refigh_shahidam