فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬[ باهر کسی رفیق نشو جز... ]
🎤حجت الاسلام والمسلمین عالی
#عالی
سلام...🌸
یک شماره بین ۱ تا ۱۸ انتخاب کنید و روی پیوند زیر بزنید و ببینید رفیق شهیدتون کیه؟
یک صلوات مهمانش کنید💚
۱. digipostal.ir/cofa3zi
۲. digipostal.ir/cmdgvds
۳. digipostal.ir/cu961hs
۴. digipostal.ir/cabb62c
۵. digipostal.ir/c87kide
۶. digipostal.ir/ceiv42d
۷. digipostal.ir/csenas8
۸. digipostal.ir/cezkkiq
۹. digipostal.ir/c0enl2t
۱۰. digipostal.ir/ck0hv4j
۱۱. digipostal.ir/cfir815
۱۲. digipostal.ir/cjt5fhz
۱۳. digipostal.ir/cwbze98
۱۴. digipostal.ir/cwpcc6j
۱۵. digipostal.ir/cjarjqv
۱۶. digipostal.ir/cpexi3q
۱۷. digipostal.ir/cufmm0j
۱۸. digipostal.ir/c3fxyd
اگر دوست داشتید برای دوستانتان هم
بفرستید...
@religiousgirlssm
@religiousgirlssm
تو کتابـِ سه دقیقه در قیامت
نوشته بود :
هـرچی من
شوخـی شوخـی انجام دادم
اینا (فرشتهها) جِدی جِدی نوشتن :)))
-آخداببخشمونااا
@religiousgirlssm
55a6169b8e17b88362c3f752af2bb64d76b169e6.pdf
3.73M
پسرکفلافلفروش
زندگینامه و خاطرات شهید محمد هادی ذوالفقاری
#نشر_بدیم
@religiousgirlssm
ێٵ زهࢪٵ:
﷽
داستانی کوتاه ولی پر معنا و زیبا از کتاب استاد مطهری {داستان راستان}
عنۅٵن : درخت خرما
استاد مطهری، داستان راستان، ج 1، ص134
سمرة بن جندب یک اصله درخت خرما در باغ یکی از انصار داشت. خانه مسکونی مرد انصاری که زن و بچهاش در آنجا به سر میبردند همان دم در باغ بود.
سمره گاهی میآمد و از نخله خود خبر میگرفت یا از آن خرما میچید. و البته طبق قانون اسلام «حق» داشت که در آن خانه رفت و آمد نماید و به درخت خود رسیدگی کند.
سمره هر وقت که میخواست برود از درخت خود خبر بگیرد، بی اعتنا و سرزده داخل خانه میشد و ضمنا چشم چرانی میکرد.
صاحبخانه از او خواهش کرد که هر وقت
استاد مطهری، داستان راستان، ج 1، ص134
میخواهد داخل شود، سرزده وارد نشود. او قبول نکرد. ناچار صاحبخانه به رسول اکرم شکایت کرد و گفت: «این مرد سرزده داخل خانه من میشود. شما به او بگویید بدون اطلاع و سرزده وارد نشود، تا خانواده من قبلا مطلع باشند و خود را از چشم چرانی او حفظ کنند.».
رسول اکرم سمره را خواست و به او فرمود: «فلانی از تو شکایت دارد، میگوید تو بدون اطلاع وارد خانه او میشوی، و قهرا خانواده او را در حالی میبینی که او دوست ندارد. بعد از این اجازه بگیر و بدون اطلاع و اجازه داخل نشو.» سمره تمکین نکرد.
فرمود: «پس درخت را بفروش.» سمره حاضر نشد. رسول اکرم قیمت را بالا برد، باز هم حاضر نشد. بالاتر برد، باز هم حاضر نشد. فرمود: «اگر این کار را بکنی، در بهشت برای تو درختی خواهد بود.» باز هم تسلیم نشد. پاها را به یک کفش کرده بود که نه از درخت خودم صرف نظر میکنم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ از صاحب باغ اجازه بگیرم.
استاد مطهری، داستان راستان، ج 1، ص135
در این وقت رسول اکرم فرمود: «تو مردی زیان رسان و سختگیری، و در دین اسلام زیان رساندن و تنگ گرفتن وجود ندارد.»[1] بعد رو کرد به مرد انصاری و فرمود: «برو درخت خرما را از زمین درآور و بینداز جلو سمره.».
رفتند و این کار را کردند. آنگاه رسول اکرم به سمره فرمود: «حالا برو درختت را هر جا که دلت میخواهد بکار.»[2]
استاد مطهری، داستان راستان، ج 1، ص136
#حتمابخونید
آنروزھادَروازهاۍبَراۍشَھادَتداشتیـموَحال
مَعبرۍتَنـگ . .🚶🏾♂!
ھَنوزبراۍشَھیدشُدنفُرصتهَسـت
دلرابـٰایدپاککَـرد:))💔¡'
#حضرتآقـا..✋🏻!!
ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ˼
🍃🌸°•
[میگفت
انقلاب کارمند نمیخواد
آدمِ جهادی میخواد!
یکی که نیت و هدفش از
کار کردن
صرفا کسب درآمد نباشه
فرقِ حاج قاسم با همکارهاش
تویِ همین بود..!
#تلنگر
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
یه جا نوشته بود ما به ضربه هاے بیهوا عادت داریم..!
همین یه جمله چند تا روضه داشت؟🚶🏻♂💔
#شهید_اصلانی
#شهید_دارایی
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅