eitaa logo
قرارگاه رسانه ای عهد
590 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.6هزار ویدیو
381 فایل
●| برای دیده شدن شما تلاش می‌کنیم. 📢 تنها پایگاه اطلاع رسانی جبهه فرهنگی اجتماعی جنوبغرب استان تهران قرارگاه رسانه‌ای #عهد ■ ارتباط با مدیر و ارسال رویدادها و اخبار: 👤 @jebhe_farhangi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸نگاه معنادار رهبر انقلاب به مزار شهید موسوی قوچانی در حضور صبحگاهی بهشت زهرا (س) 🔺خاطره رهبر انقلاب: شهید سیّد عبّاس موسوی قوچانی همیشه به من می گفت: "من از همه افرادی که در این دنیا هستند امام خمینی را بیشتر از همه دوست دارم و بعد از امام خمینی تورا." و راست می گفت، من آثار این محبت را، در نگاه او، در نشست و برخاست او، در برخوردهای او احساس می کردم. ➕به بپیوندید: @resane_ahd
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 🔸غرفه های حمایت از تولید ملی با مهارتهای هنری بانوان ➕بازدید همه روزه: ازساعت ۱۶ الی۱۹ ➕شروع از ۱۵ بهمن مصادف با ولادت باسعادت حضرت زهرا (س) 🔺مکان: اسلامشهر،شهرک واوان، مسجدجامع خاتم انبیاء(ص) ▫️پایگاه مبارکه خاتم الانبیا/قرارگاه بسیج واوان ➕به بپیوندید: @resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت سی و هفتم: بیت المال احدی حریف من نبود …
📚 🔸قسمت سی و هشتم: و جعلنا و جعلنا خوندم … پام تا ته روی پدال گاز بود … ویراژ میدادم و می رفتم … حق با اون بود … جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته… بدن های سوخته و تکه تکه شده … آتیش دشمن وحشتناک بود … چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود … تازه منظورش رو می فهمیدم … وقتی گفت … دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن … واضح گرا می دادن… آتیش خیلی دقیق بود … باورم نمی شد … توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو … تا چشم کار می کرد … شهید بود و شهید … بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن … با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم … دیگه هیچی نمی فهمیدم … صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم … دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن … چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم … بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم .. غرق در خون … تکه تکه و پاره پاره … بعضی ها بی دست… بی پا … بی سر … بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده … هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود … تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم … بالاخره پیداش کردم … به سینه افتاده بود روی خاک … چرخوندمش … هنوز زنده بود … به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد … سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون … از بینی و دهنش، خون می جوشید … با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید … چشمش که بهم افتاد … لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد … با اون شرایط … هنوز می خندید … زمان برای من متوقف شده بود … سرش رو چرخوند … چشم هاش پر از اشک شد … محو تصویری که من نمی دیدم … لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد … آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم … پرش های سینه اش آرام تر می شد … آرام آرام … آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش … خوابیده بود … ادامه دارد... ➕به بپیوندید: @resane_ahd
🔸جشن ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و گرامیداشت ایام الله دهه ی فجر 📜سُـخَـنـران: حجت الاسلام 📃شاعر: حاج 🎤مَــداحی: کربلایی 🗓‌ سـِه شَـنـبہ ١۴ بهمن ماه ســـــــاعــــت ۱۹ 🔺آدرِسِ: نَــــــســـیم شَـــــهـر، مـصـلـی بـزرگ امـام خـمیـنی (ره) "ویژه برادران و خواهران" ▫️هیئت نو+جوانان مکتب الشهداء/ حوزه مقاومت بسیج ٢٣۵ ثامن الائمه ➕به بپیوندید: @resane_ahd
🔸روزگار روایت رهبرانقلاب از در ابتدای دوران 🏐وسط کوچه نخ می‌بستیم و بازی می‌کردیم! ➕به بپیوندید: @resane_ahd
🌺مادر در آستانه‌ی میلاد با سعادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) و روز زن از جدیدترین دیوارنگاره میدان ولیعصر(عجل الله) با شعار «نگاهی به دستان مادر کنیم» رونمایی شد. ➕به بپیوندید: @resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت سی و هشتم: و جعلنا و جعلنا خوندم … پام ت
📚 🔸قسمت سی و نهم: برمی گردم وجودم آتش گرفته بود … می سوختم و ضجه می زدم … محکم علی رو توی بغل گرفته بودم … صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد … از جا بلند شدم … بین جنازه شهدا … علی رو روی زمین می کشیدم … بدنم قدرت و توان نداشت … هر قدم که علی رو می کشیدم … محکم روی زمین می افتادم … تمام دست و پام زخم شده بود … دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش … آخرین بار که افتادم … چشمم به یه مجروح افتاد … علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش … بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن … هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن … تا حرکت شون می دادم… ناله درد، فضا رو پر می کرد … دیگه جا نبود … مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم … با این امید … که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن … نفس کشیدن با جراحت و خونریزی … اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه … آمبولانس دیگه جا نداشت … چند لحظه کوتاه … ایستادم و محو علی شدم … کشیدمش بیرون … پیشونیش رو بوسیدم … - برمی گردم علی جان … برمی گردم دنبالت … و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس … ادامه دارد... ➕به بپیوندید: @resane_ahd