eitaa logo
قرارگاه رسانه ای عهد
592 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
380 فایل
●| برای دیده شدن شما تلاش می‌کنیم. 📢 تنها پایگاه اطلاع رسانی جبهه فرهنگی اجتماعی جنوبغرب استان تهران قرارگاه رسانه‌ای #عهد ■ ارتباط با مدیر و ارسال رویدادها و اخبار: 👤 @jebhe_farhangi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت شصت و نهم: زنده شون کن پشت سر هم و با نا
📚 🔸قسمت هفتادم: خدا را ببین چند لحظه مکث کرد … - چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم … حالا دیگه… من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ … اگر این حرف ها حقیقت داره … به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه … با قاطعیت بهش نگاه کردم … - این من نبودم که تحقیرتون کردم … شما بودید … شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست … عصبانیت توی صورتش موج می زد … می تونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش رو کنترل می کرد … اما باید حرفم رو تموم می کردم… - شما الان یه حس جدید دارید … حس شخصی رو که با وجود تمام لطف ها و توجهش … احدی اون رو نمی بینه … بهش پشت می کنن … بهش توجه نمی کنن … رهاش می کنن … و براش اهمیت قائل نمیشن … تاریخ پر از آدم هاییه که … خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن … اما نخواستن ببینن و باور کنن … شما وجود خدا رو انکار می کنید … اما خدا هرگز شما رو رها نکرده … سرتون داد نزده … با شما تندی نکرده … من منکر لطف و توجه شما نیستم … شما گفتید من رو دوست دارید … اما وقتی … فقط و فقط یک بار بهتون گفتم… احساس شما رو نمی بینم … آشفته شدید و سرم داد زدید … خدا هزاران برابر شما بهم لطف کرده … چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟ … اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد … اما این، تازه آغاز ماجرا بود … اسم من از توی تمام عمل های جراحی های دکتر دایسون خط خورد … چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود … که به ندرت با هم مواجه می شدیم … تنها اتفاق خوب اون ایام … این بود که بعد از 4 سال با مرخصی من موافقت شد … می تونستم به ایران برگردم و خانواده ام رو ببینم … فقط خدا می دونست چقدر دلم برای تک تک شون تنگ شده بود … ادامه دارد... ➕به بپیوندید: @resane_ahd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 🔸گلایه مجری شبکه ۳ از ممنوعیت سفر به عتبات 🔺رسالت بوذری در برنامه «مخاطب خاص»: ➕یک دوگانگی در رفتار بعضی مسئولین دیده می‌شود. ➕چطور برای سفر به کشور‌های اطراف و سفرهای سیاحتی تمهیدات فراهم شده ولی به موضوع عتبات که می‌رسد مخالفت می‌شود؟ ➕هر کسی بخواهد خارج یا داخل کشور شود باید تست کرونا بدهد؛ چرا برای عراق نمی‌شود؟ ➕نگذارید برداشت دیگری از رفتار شما بشود! ➕به بپیوندید: @resane_ahd
🔸پویش رسالت اندیشی نهضت اقتصاد مقاومتی 📍 دعوت فراگیر به بازخوانی و تأملی پیرامون سیاست‌های ابلاغی اقتصاد مقاومتی از سوی رهبر معظم انقلاب در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ ✅ محور های ارائه "آثار، نظرات و تحلیل ها": _مفاد سیاست‌های اقتصاد مقاومتی _آسیب‌ها و موانع _نیازها و نقشه راه آینده _نقش گروه‌های مختلف مردمی در پیشبرد اهداف ◀️ در قالب: 🎥 🔊 📖 ⏳ [مهلت ارسال آثار: از 22 بهمن تا 29 بهمن 99] 📩 ارسال آثار از طریق: 💬 تلگرام: @jebhemedia_admin 💬 اینستاگرام: @jebhemedia 💬 ایتا: @jebhemedia_adminl 📌 ارسال شده از سوی مجمع فعالان اقتصاد مقاومتی مازندران ➕به بپیوندید: @resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت هفتادم: خدا را ببین چند لحظه مکث کرد …
📚 🔸قسمت هفتاد و یکم: غریب آشنا بعد از چند سال به ایران برگشتم … سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت … حنانه دختر مریم، قد کشیده بود … کلاس دوم ابتدایی … اما وقار و شخصیتش عین مریم بود … از همه بیشتر … دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود… توی فرودگاه … همه شون اومده بودن … همین که چشمم بهشون افتاد … اشک، تمام تصویر رو محو کرد … خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم … شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت … با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن … هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت … حنانه که از 4 سالگی، من رو ندیده بود … باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید … محمدحسین که اصلا نمی گذاشت بهش دست بزنم … خونه بوی غربت می داد … حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم … اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن … اما من … فقط گاهی … اگر وقت و فرصتی بود … اگر از شدت خستگی روی مبل … ایستاده یا نشسته خوابم نمی برد … از پشت تلفن همه چیز رو می شنیدم … غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود … فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم … کمی آروم می شدم … چشمم همه جا دنبالش می چرخید … شب … همه رفتن … و منم از شدت خستگی بی هوش … برای نماز صبح که بلند شدم … پای سجاده … داشت قرآن می خوند … رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش … یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم … با اولین حرکت نوازش دستش … بی اختیار … اشک از چشمم فرو ریخت … - مامان … شاید باورت نشه … اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود … و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد … ادامه دارد... ➕به بپیوندید: @resane_ahd
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #گزارش_تصویری📷 🔸یازدهمین مرحله از رزمایش کمک های مومنانه در شهر گلستان _ هئیت بین الحرمین شهرستان بهارستان #جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران ➕به #رسانه_عهد بپیوندید: @resane_ahd
🏆با ۱۴ جایزه ۱۰۰/۰۰۰ تومانی 📺 کلیپ ببینید ❓ به سؤالات پاسخ دهید 🎁 جایزه بگیرید 📩 پاسخ های خود را به شماره +989380635751 در پیامرسان ایتا یا واتساپ ارسال نمایید. آیدی ایتا: https://eitaa.com/grow14 ▫️آستان مقدس امامزاده حسن (ع) نسیم‌شهر/ شهرستان بهارستان ➕به بپیوندید: @resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #مسابقه #فجر_انقلاب 🏆با ۱۴ جایزه ۱۰۰/۰۰۰ تومانی 📺 کلیپ ببینید ❓ به سؤالات پا
🔸فجر انقلاب 🏆با ۱۴ جایزه ۱۰۰/۰۰۰ تومانی 📺 کلیپ ببینید ❓ به سؤالات پاسخ دهید 🎁 جایزه بگیرید 📩 پاسخ های خود را به شماره +989380635751 در پیامرسان ایتا یا واتساپ ارسال نمایید. آیدی ایتا: https://eitaa.com/grow14 کلیپ اول: https://eitaa.com/emamzade_hasan/3207 کلیپ دوم: https://eitaa.com/emamzade_hasan/3208 کلیپ سوم: https://eitaa.com/emamzade_hasan/3209 کلیپ چهارم: https://eitaa.com/emamzade_hasan/3210 کلیپ پنجم: https://eitaa.com/emamzade_hasan/3211 کلیپ ششم: https://eitaa.com/emamzade_hasan/3212 کلیپ هفتم: https://eitaa.com/emamzade_hasan/3213 کلیپ هشتم: https://eitaa.com/emamzade_hasan/3214 ▫️مرکز افق آستان مقدس امامزاده حسن(ع) نسیم‌شهر ➕به بپیوندید: @resane_ahd
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #گزارش_تصویری📷 🔸گفتگو جمعی از فعالان فرهنگی اجتماعی شهرک امام حسین علیه‌السلام با دبیر جبهه فرهنگی اجتماعی جنوبغرب استان تهران #جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران ➕به #رسانه_عهد بپیوندید: @resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت هفتاد و یکم: غریب آشنا بعد از چند سال به
📚 🔸قسمت هفتاد و دوم: شبیه پدر دستش بین موهام حرکت می کرد … و من بی اختیار، اشک می ریختم … غم غربت و تنهایی … فشار و سختی کار … و این حس دورافتادگی و حذف شدن از بین افرادی که با همه وجود دوست شون داشتم … - خیلی سخت بود؟ … - چی؟ … - زندگی توی غربت … سکوت عمیقی فضا رو پر کرد … قدرت حرف زدن نداشتم … و چشم هام رو بستم … حتی با چشم های بسته … نگاه مادرم رو حس می کردم … - خیلی شبیه علی شدی … اون هم، همه سختی ها و غصه ها رو توی خودش نگه می داشت … بقیه شریک شادی هاش بودن … حتی وقتی ناراحت بود می خندید … که مبادا بقیه ناراحت نشن … اون موقع ها … جوون بودم … اما الان می تونم حتی از پشت این چشم های بسته … حس دختر کوچولوم رو ببینم . ناخودآگاه … با اون چشم های خیس … خنده ام گرفت … دختر کوچولو … چشم هام رو که باز کردم … دایسون اومد جلوی نظرم … با ناراحتی، دوباره بستم شون … - کاش واقعا شبیه بابا بودم … اون خیلی آروم و مهربون بود… چشم هر کی بهش می افتاد جذب اخلاقش می شد … ولی من اینطوری نیستم … اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم … نمی تونم اونها رو به خدا نزدیک کنم … من خیلی با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم … خیلی … سرم رو از روی پای مادرم بلند کردم و رفتم وضو بگیرم … اون لحظات، به شدت دلم گرفته بود و می سوخت … دلم برای پدرم تنگ شده بود … و داشتم … کم کم از بین خانواده ام هم حذف می شدم … علت رفتنم رو هم نمی فهمیدم … و جواب استخاره رو درک نمی کردم … ادامه دارد... ➕به بپیوندید: @resane_ahd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸همایش اصحاب عشق تجلیل از فعالان فرهنگی اجتماعی جنوبغرب استان تهران 🔺این برنامه با سخنرانی حجج اسلام حمزه محمدی دبیر جبهه و علیرضا پناهیان برگزار شد و نیز از فعالان برتر فرهنگی اجتماعی سه شهرستان جنوبغرب استان تهران تجلیل به عمل آمد. ➕این برنامه به یاد شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و به ویژه ایام تدفین شهید هرمز شریفیان برگزار شد ➕به بپیوندید: @resane_ahd
🔸سالروز شهادت مظلومانه امام هادی(علیه‌السلام) بر فعالان جبهه فرهنگی اجتماعی انقلاب اسلامی تسلیت باد. 🔺[در همین شهر سامرا عده‌ی قابل توجهی از بزرگان شیعه در زمان امام هادی(علیه‌السّلام) جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره کند و به وسیله‌ی آنها پیام امامت را به سرتاسر دنیای اسلام - با نامه‌نگاری و... - برساند. این شبکه‌های شیعه در قم، خراسان، ری، مدینه، یمن و در مناطق دوردست و در همه‌ی اقطار دنیا را همین عده توانستند رواج بدهند و روزبه‌روز تعداد افرادی را که مؤمن به این مکتب هستند، زیادتر کنند. امام هادی همه‌ی این کارها را در زیر برق شمشیر تیز و خونریز همان شش خلیفه و علی‌رغم آنها انجام داده است. حدیث معروفی درباره‌ی وفات حضرت هادی(علیه‌السّلام) هست که از عبارت آن معلوم می‌شود که عده‌ی قابل توجهی از شیعیان در سامرا جمع شده‌بودند؛ به‌گونه‌ای که دستگاه خلافت هم آنها را نمی‌شناخت؛ چون اگر می‌شناخت، همه‌شان را تارومار می‌کرد؛ اما این عده چون شبکه‌ی قوی‌ای به‌وجود آورده‌بودند، دستگاه خلافت نمی‌توانست به آنها دسترسی پیدا کند.] +رهبر معظم انقلاب 1383/5/30 ➕به بپیوندید: @resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت هفتاد و دوم: شبیه پدر دستش بین موهام حرک
📚 🔸قسمت هفتاد و سوم: بخشنده باش زمان به سرعت برق و باد سپری شد … لحظات برگشت به زحمت خودم رو کنترل کردم … نمی خواستم جلوی مادرم گریه کنم … نمی خواستم مایه درد و رنجش بشم … هواپیما که بلند شد … مثل عزیز از دست داده ها گریه می کردم . حدود یک سال و نیم دیگه هم طی شد … ولی دکتر دایسون دیگه مثل گذشته نبود … حالتش با من عادی شده بود … حتی چند مرتبه توی عمل دستیارش شدم … هر چند همه چیز طبیعی به نظر می رسید … اما کم کم رفتارش داشت تغییر می کرد … نه فقط با من … با همه عوض می شد … مثل همیشه دقیق … اما احتیاط، چاشنی تمام برخوردهاش شده بود … ادب … احترام … ظرافت کلام و برخورد … هر روز با روز قبل فرق داشت … یه مدت که گذشت … حتی نگاهش رو هم کنترل می کرد… دیگه به شخصی زل نمی زد … در حالی که هنوز جسور و محکم بود … اما دیگه بی پروا برخورد نمی کرد … رفتارش طوری تغییر کرده بود که همه تحسینش می کردن … بحدی مورد تحسین و احترام قرار گرفته بود … که سوژه صحبت ها، شخصیت جدید دکتر دایسون و تقدیر اون شده بود … در حالی که هیچ کدوم، علتش رو نمی دونستیم … شیفتم تموم شد … لباسم رو عوض کردم و از در اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ زد … - سلام خانم حسینی … امکان داره، چند دقیقه تشریف بیارید کافه تریا؟ … می خواستم در مورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم … وقتی رسیدم … از جاش بلند شد و صندلی رو برام عقب کشید … نشست … سکوت عمیقی فضا رو پر کرد … - خانم حسینی … می خواستم این بار، رسما از شما خواستگاری کنم … اگر حرفی داشته باشید گوش می کنم… و اگر سوالی داشته باشید با صداقت تمام جواب میدم … این بار مکث کوتاه تری کرد … - البته امیدوارم … اگر سوالی در مورد گذشته من داشتید … مثل خدایی که می پرستید بخشنده باشید … ادامه دارد... ➕به بپیوندید: @resane_ahd
🔸ازش پرسیدند این چیه سنجاق کردی رو سینه‌ت ؟ لبخند زد و گفت: این باطریه نباشه قلبم کار نمیکنه... 🔺پیوند عجیب آغاز و پایان شهید با (ع) ! 🌷«هادی» در 13 بهمن سال 1367 مصادف با روز شهادت حضرت امام هادی(ع) چشم به جهان گشود و علت نامگذاری او به اسم هادی نیز همین مسئله بود. 🌹او در ۲۶ بهمن سال 1393 در دفاع از حرم صاحب نامش امام هادی(ع) در شهر سامرا به شهادت رسید. 🔹امسال هم سالروز شهادتش با شب شهادت امام هادی علیه السلام تقارن پیدا کرده 🌹شهدا را یاد کنیم با ذکر ➕به بپیوندید: @resane_ahd
بازرگان: به بن بست رسیده‌ایم ‏امام خمینی (ره): هیچ بن بستی وجود ندارد ... 🔺‏این یکی از مهم‌ترین دیالوگهای تاریخ است، ‏یک طرف سکولارهای بی اعتقاد، از مبارزه خسته می‌شوند و آیه یاس می‌خوانند ‏طرف دیگر انقلابیون با اتکا به ایمان مقاومت می‌کنند ‏پیروزی با کدام طرف بود/است؟ ➕به بپیوندید: @resane_ahd