#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#پوستر
#فراخوان
🔸شما هم میتوانید در اجرای فعالیتهای مجموعه سهیم باشید ...
▫️کارهای تخصصی: #گچکار، #لولهکش، #بنا و...
▫️تجهیزات: #ابزارآلات مانند #دریل، #هیلتی، #کیسه_گچ، #سرامیک، #لوله_آب، #سیم_برق و ...
▫️وسایل منزل (نو و دست دوم): #تلویزیون، #بخاری، #لباسشویی، #یخچال و ...
☎️ شماره تماس جهت هماهنگی:
۰۹۹۰۱۸۰۷۵۱۹
💳 ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۱۴۳۷۶۹ به نام مرکز نیکوکاری حضرت ابوالفضل علیهالسلام
▫️شبکه جهادی بچههای فاطمه سلاماللهعلیها
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت بیست و پنجم : بدون تو هرگز با اون پای مش
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#کتابخوانی📚
#رمان
#بی_تو_هرگز
🔸قسمت بیست و ششم : رگ یاب
اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی در استقبالش ... بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم ... دنبالم اومد توی آشپزخونه ...
- چرا اینقدر گرفته ای؟
حسابی جا خوردم ... من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! ... با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش... خنده اش گرفت ...
- این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ ...
- علی ... جون من رو قسم بخور ... تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ ...
صدای خنده اش بلندتر شد ... نیشگونش گرفتم ...
- ساکت باش بچه ها خوابن ...
صداش رو آورد پایین تر ... هنوز می خندید ...
- قسم خوردن که خوب نیست ... ولی بخوای قسمم می خورم ... نیازی به ذهن خونی نیست ... روی پیشونیت نوشته ...
رفت توی حال و همون جا ولو شد ...
- دیگه جون ندارم روی پا بایستم ...
با چایی رفتم کنارش نشستم ...
- راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم ... آخر سر، گریه همه در اومد ... دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم ... تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن...
- اینکه ناراحتی نداره ... بیا روی رگ های من تمرین کن ...
- جدی؟
لای چشمش رو باز کرد ...
- رگ مفته ... جایی هم که برای در رفتن ندارم ...
و دوباره خندید ... منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش ...
- پیشنهاد خودت بود ها ... وسط کار جا زدی، نزدی ...
و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم ...
ادامه دارد...
#دهه_فجر #دفاع_مقدس #انقلاب_اسلامی #شهدا #ازدواج_آسان
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#خبر
#کار_خوب
🔸تلاش هنرمندان اسلامشهری برای جلوگیری از عادی انگاری کرونا
➕مانور مقابله با کرونا در اسلامشهر با محوریت پیشگیری از عادی انگاری کرونا در قالب نمایش بصورت کارناوال مدافعان سلامت و تن پوشهای نمایشی اجرا شد.
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd
19.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#خبر
🎁 نماهنگ "مُهر سلیمانیها" اثر #شبکه_سرود_انقلاب_اسلامی در جشنوارهی استانی "رفیق خوشبخت ما" سازمان تبلیغات اسلامی در بخش #نماهنگ حائز رتبه اول شد.
🌺خدا قوت به همه گروههای سرودی که در ساخت این نماهنگ زیبا شرکت کردند.
▫️شبکه سرود انقلاب اسلامی
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#استوری
🌹۹ بهمن ماه سالروز شهادت سرلشکر پاسدار شهید ((حسن باقری)) گرامی باد
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت بیست و ششم : رگ یاب اون شب علی مثل همیشه
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#کتابخوانی📚
#رمان
#بی_تو_هرگز
🔸قسمت بیست و هفتم: حمله زینبی
بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ...
- بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ...
کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ...
هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ...
- آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ...
یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ...
- مامان برو بخواب ... چیزی نیست ...
انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ...
- چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ...
علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد...
- چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ...
سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... حتی نگذاشت بهش دست بزنم ...
اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود ...
ادامه دارد...
#دهه_فجر #دفاع_مقدس #انقلاب_اسلامی #شهدا #ازدواج_آسان
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#فراخوان
🔸فراخوان جذب خادمین افتخاری
➕از خواهران و برادران علاقمند به خدمت در حرم مطهر شهدا گمنام پرند (واقع در پارک کوهسار) دعوت به عمل می آید.
🔺آیدی ادمین در پیام رسان ایتا
@shahidgomnam_parand
▫️حرم مطهر شهدای گمنام پرند
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#قطعه_تصویری🎞
🔸خاطره مرحوم آیت الله مصباح یزدی از جلسه دیدار با رهبر معظم انقلاب
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت بیست و هفتم: حمله زینبی بیچاره نمی دونس
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#کتابخوانی📚
#رمان
#بی_تو_هرگز
🔸قسمت بیست و هشتم: مجنون علی
تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ... تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت ...
علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش ... تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم ... لیلی و مجنون شده بودیم ... اون لیلای من ... منم مجنون اون ...
روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت ... مجروح پشت مجروح ... کم خوابی و پر کاری ... تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد ...
من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود ... اون می موند و من باز دنبالش ... بو می کشیدم کجاست ...
تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم ... هر شب با خودم می گفتم ... خدا رو شکر ... امروز هم علی من سالمه ... همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه ...
بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت ... داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد ... حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه ...
زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن ... این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت ... و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم ... تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد ...
تو اون اوضاع ... یهو چشمم به علی افتاد ... یه گوشه روی زمین ... تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود ...
ادامه دارد...
#دهه_فجر #دفاع_مقدس #انقلاب_اسلامی #شهدا #ازدواج_آسان
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd
قرارگاه رسانه ای عهد
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد #کتابخوانی📚 #رمان #بی_تو_هرگز 🔸قسمت بیست و هشتم: مجنون علی تا روز خداحافظی،
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#کتابخوانی📚
#رمان
#بی_تو_هرگز
🔸قسمت بیست و نهم: جبهه پر از علی بود
با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ... یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش ... تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد ... عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد ... اما فقط خون بود ...
چشم های بی رمقش رو باز کرد ... تا نگاهش بهم افتاد ... دستم رو پس زد ... زبانش به سختی کار می کرد ...
- برو بگو یکی دیگه بیاد ...
بی توجه به حرفش ... دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم ... دوباره پسش زد ... قدرت حرف زدن نداشت ... سرش داد زدم ...
- میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ ...
مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود ... سرش رو بلند کرد و گفت ...
- خواهر ... مراعات برادر ما رو بکن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه ...
با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ...
- برادرتون غلط کرده ... من زنشم ... دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم ...
محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم ... تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم ...
علی رو بردن اتاق عمل ... و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم ... مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن ... اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ...
دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم ... از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر ... یا همسر و فرزندشون بودن ... یه علی بودن ... جبهه پر از علی بود ...
ادامه دارد...
#دهه_فجر #دفاع_مقدس #انقلاب_اسلامی #شهدا #ازدواج_آسان
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#سیره_اخلاقی
🔸با این قیمت ها لازم نیست
💠 حدود سال ۱۳۶۵ یک روز #آقا فرمودند: «بروید از میدان سید اسماعیل یک #دوچرخه #دست_دوم برای بچه ها بخرید» وقتی به آنجا مراجعه کردم ، هرچی گشتم دیدم #قیمت دوچرخه های دست دوم پنج هزار تومان به بالاست . از #مشهد هم قیمت گرفتم ، همان مقدار بود. از طرفی بچههای آقا مرتب به من می گفتند آقای #رجبزاده ، دوچرخه کو؟ وقتی خدمت آقا رسیدم و سطح قیمتها را خدمتشان گفتم ، ایشان فرمودند: «نه، با این قیمت ها لازم نیست برای #بچه_ها دوچرخه بخرید»
📰 ویژه نامه روزنامه قدس ، نوروز ۱۳۷۲ روزنامه کیهان ۷۴.۳.۲۲
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd
21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قرارگاه_رسانه_ای_عهد
#پویش
🔸توضیحات حجت الاسلام و المسلمین سیدحسین موسوی در رابطه با پویش مردمی مهر و امید
➕تعمیرات ۱۴ منزل مسکونی نیازمندان در سطح شهرستان اسلامشهر تا پایان سال۱۳۹۹
#گروه_جهادی_مهر
#هیات_یامهدی عج
#پایگاه_شهیدان_آهنگری
#جبهه_فرهنگی_اجتماعی_جنوبغرب_استان_تهران
➕به #رسانه_عهد بپیوندید:
@resane_ahd