eitaa logo
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
621 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
319 ویدیو
11 فایل
مرکز تولید،توزیع و ترویج کتاب و محصولات جبهه فرهنگی و انقلاب اسلامی در استان خوزستان 🚩پادادشهر خ۱۷غربی پ۱۳۶ حسینیه هنر ارتباط با ادمین: @ammar_khz02
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️ 🔰هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. امام خمینی (ره) 🔴 شهادت سیدمرتضی آوینی و روز هنر انقلاب اسلامی گرامی باد. 🖋📚🎼🎙🎥🎬📷 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
⚜️🔰هنرمندان ما تنهازمانی می توانند بی دغدغه کوله بار مسئولیت و امانتشان را زمین بگذارند که مطمئن باشند مردمشان بدون اتکا به غیر، تنها و تنها در چارچوب مکتبشان به حیات جاویدان رسیده اند. ️✨️امام خمینی(ره)✏️ 🖋📚🎼🎙🎥🎬📷 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
🔳 در سحرگاه پانزدهم خرداد سال 1342 که مصادف با ماه محرم بود رژیم ستم شاهی به خانه امام خمینی یورش برده و ایشان را دستگیر کردند. بازداشت این مرجع عالی قدر شیعه و سایر علما از جمله حضرت آیت اله محلاتی، آقای قمی و جناب آقای فلسفی موجب نگرانی عموم شد. مردم در سراسر شهرها در اعتراض به این حرکت به خیابان‌ها ریخته و قیام کردند. در اهواز هم صدای نفرت و اعتراض‌ برای آزادی امام برخاست. 🔳 خفقان دستگیری امام باعث شد عده‌ای این فریاد را به سمت شاه مبنی بر آزادی امام مکتوب کنند. از قبل، متن نامه‌ را آماده و در مراسم‌های‌ دعای ندبه و زیارت عاشورای‌شان امضاهایش را جمع می‌کردند. هم‌دیگر را در جریان کار می‌گذاشتند. 🔳 در بین علما و روحانیون نیز جلسات هماهنگی و توجیهات لازم صورت گرفت. آیت الله بهبهانی به نمایندگی از طرف آن‌ها اعلامیه‌ای به صورت تلگراف به شاه نوشت. جامعه وعاظ از مدرسه علمیه انصاری محمودی ، کسبه و صنف قصابان و نانوایان اهواز و همچنین روحانیون بهبهان و شهرستان‌های خرم‌آباد- اهواز- رفسنجان - بهبهان جمعی از اهالی شوشتر نیز تلگرافی با عنوان آزادی امام به شاه فرستادند. 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
📝 سال ۵۴ از دانشگاه فارغ التحصیل شدم. برای کسانی که نمره بالا می‌آوردند امتیازی بود که اردوهای خارج از کشور ثبت نام کنند. من هم ثبتنام کردم. سه مسیر بود: ایتالیا و یونان هند وپاکستان لبنان، کویت، مصر و سوریه 🔹️مسیر آخر را انتخاب کردم. هزینه سفر ۱۸۶۰ تومان بود. با دلار ۶ تومان و ۵ ریالی. سفر این طور شد که یک روز کویت، یک روز و نیم لبنان، ۳ روز سوریه، ۸ روز هم مصر. حسابی در مصر گشتم. آنجا که بودم متوجه شدم بارگاهی به نام حضرت زینب دارند. خیلی هم به آنجا احترام می‌گذاشتند. مردم مصر چون سنی هستند تصور نمی‌کردیم انقدر به اهلبیت ارادت داشته باشند. 🔹️ما در ایام تولد حضرت زینب آنجا حضور داشتیم. می‌دیدیم مردم از روستاهای دور به بارگاه می‌آیند. آنجا چادر می‌زنند، جشن می‌گیرند، زیارت می کنند، ضریح را می‌بوسند و عاشقانه اشک می‌ریزند. وقتی وارد بارگاه شدم دیدم مسجد بزرگی است. قاری معروف عبدالصمد عبدالباسط در حال قرائت بود. مردم می‌آمدند، منظم می‌نشستند و با علاقه قرآن گوش می‌دادند. ما هم نشستیم. 🔹️قرآن که تمام شد یکی از مصری‌ها پرسید شما کجایی هستید؟ برادر همراه ما که عربی بلد بود جواب داد ایرانی هستیم. یک مرتبه شروع به بد و بیراه گفتن کرد. گفت: شما آدمهای خائنی هستید. به اسرائیل کمک می‌کنید. در جنگ اخیر ایران مدافع اسرائیل بود. ایرانی‌ها خون فلسطینی‌ها را می‌مکند. ما گفتیم این کار شاه است اما مردم اینطور نیستند. ما هم مثل شما از شاه ناراحتیم. دولت ما غیر از مردم است. رهبر ما آیت الله خمینی است و مدافع فلسطین هستیم. 🎙راوی: سید موسی بلادیان 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
▪️ هیاهوی نفس‌ها تصمیم گرفتم همراه دوستان بروم قم. جمعه با عید غدیر مصادف شده بود. دیدم بهترین فرصت همین است. فقط به آن‌هایی که می‌شناختم گفتم. رابط را حضوری فرستادیم پیش آقای علم‌الهدی  تا این دیدار را برای عید غدیر هماهنگ کند. معمولاً خودم و یحیوی و شمس و صانع می‌رفتیم برای کارهای مهم باهاش صحبت می‌کردیم. خیلی احتیاط کردیم که خبر این دیدار جایی درز نکند. صبحی که برای گرفتن اتوبوس می‌رفتم، خبر آوردند ساواک بو برده. به ذهنم رسید بلیت قطار بگیرم؛ آن هم برای چند ایستگاه قبل از قم؛ ولی ما قم پیاده شدیم.  وقتی رسیدیم قم، یک‌‌راست رفتیم حسینیه‌ای که حسین اشعری با هزار ترس‌ولرز برایمان گرفته بود. بعد از حمام و خوردن ناهار، سریع آماده شدیم تا به قرار چهار تا پنج‌ونیمی برسیم که برایش سختی کشیده بودیم. ساعت ده دقیقه به چهار رسیدیم. پنجاه نفری می‌شدیم. دیدارها خانۀ دامادشان برگزار می‌شد. دو اتاق تودرتو داشت که همه به‌زور جا شدیم. داشتم با حسرت فکر می‌کردم ای کاش با خودمان مداح آورده بودیم که یکهو از صدای صلوات به خودم آمدم. آیت‌الله از در سمت حیاط وارد اتاق شد. صدای شعارها قطع نمی‌شد. ول‌کن نبودند. داشتم کلافه می‌شدم. جانمان برای گرفتن همین یک ساعت درآمده بود. طاقتم تمام شد. دادی سر همه کشیدم. گفتم: «اومِدِید اینجا که سرآصدا کونید یا از حضرت آیت‌الله استفاده کونید؟» همه ساکت شدند. یکهو چیزی به ذهنم آمد. از سوز دل داد زدم: المنت‌ لله شب هجران به سر آمد محبوب سفرکردۀ ما از سفر آمد محبوب‌صفت از افق خانۀ دل‌ها بر چشم همه منتظران، منتظر آمد جان آمد و ماه آمد و سرو ناز آمد تا گفتم آیت‌الله خمینی آمد، صدای شلیک صلوات رفت هوا. همه رفتند نزدیک آیت‌الله نشستند. این‌قدر فشرده شدیم که دیگر جا نبود. من هم جلوتر از همه، به‌زور زانویم را زدم به زانویشان. آقای علم‌الهدی من را به ایشان معرفی کرد که اهل شعرخواندن و مدیحه‌سرایی‌ام. بچه‌ها از پشت هی مشت می‌زدند به کمرم. درِ گوشم گفتند: «به آیت‌الله بگو ما می‌خوایم سر و دستش رو ببوسیم.» من به آقای علم‌الهدی گفتم که از ایشان اجازه بگیرد. آیت‌الله هم با تکان سر و کمی اخم اذن داد. یکهو با خوش‌حالی سرازیر شدند. یکی سرشان را می‌بوسید، یکی صورتشان را، یکی شانه‌شان را. باز هم داشت وقتمان می‌رفت. هنوز نصف جمعیت مانده بود. وقتی یکی آمد دستشان را ببوسد، یکهو یک دادی زدند که «بسه.» نگاه کردیم دیدیم او از ما نیست. نفهمیدم از کجا پیدایش شد. همه را خودم هماهنگ کرده بودم؛ اما این را اصلاً نمی‌شناختم. حتماً ساواکی بود. بعدش آیت‌الله حرفشان را شروع کردند. آخرسر که موقع دعاها رسید، آیت‌الله بند‌به‌بند برای همه دعا کردند. مخصوصاً برای دانش‌آموزان و دانشجویان و طلاب خیلی دعا کردند. ما هم هی اشک می‌ریختیم؛ برادرم هم بیشتر از همه. 📖برگرفته از کتاب همیشه پشتیبان خاطرات شفاهی حاج حسین سراجان راه های تهیه کتاب آدرس: بلوار بهبهانی جنب حوزه علمیه امام خمینی ره کتابفروشی رسانه‌بیداری 🔸️جهت سفارش تلفنی: ☎️ 061-35530798 🔹️جهت سفارش پیامکی: 📱 09305619565 ------------------‐----------------------------------------- 📚شبکه توزیع کتاب و محصولات فرهنگی رسانه‌بیداری 🔰  ایتا@resanebidari 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv