🔴 بوی پیراهن خونین کسی میآید
پای تشت که مینشستم از بوی خون شهدا اشکم بند نمیومد. سوز روضه ملاسکینه سنگینی بغض گلومو سبک میکرد. فقط با اشک، خون رخت شهدا شسته میشد.
مار محمود گفت:
_خواهرا دارم این لباسا رو میشورم ولی بوی خون محمود از این لباسا میاد، من میدونم پسرم شهید شده.
_به دلت بد راه نده چیزی نشده. فکر بد نکن.
_نه من میدونم. پسرم شهید شده.
مادره، به دلش افتاده بود.
مارمحمود نگران نبود! وقتی چنگ میزد به لباسا و میگفت پسرم شهید شده، حتی ناراحتم نبود!
فرداش از قسمت برادران با خانم موحد تماس گرفتن. ننه محمود رو صدا زد.
دستاشو شست. همینطور که آستینشو پایین میکشید گفت:
_دیدین گفتم پسرم شهید شده؟!
رفت.
ندای دل مادر همیشه درسته. محمود شهید شدهبود.
راوی: کوکب چهارلنگ بدیل
#مریم_مرادی_کوه_باد
#چایخانه
#شهید
#زنان_قهرمان_اهواز
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz