✍مراسم پر فیض دعای کمیل
(گرامیداشت شهدای خدمت و روز دزفول)
✨سخنران : حجتالاسلام بهرام پور
💫 مداح: حاج رضا نبوی (از اهواز)
⏰زمان: پنجشنبه ۳ خرداد ماه ساعت ۲۱:۳۰
📍مکان: گلزار مطهر شهید آباد دزفول
#دعای_کمیل
#شهدای_خدمت
#روز_دزفول
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍در طول دوره هایی که علی مترجمشان بود؛ نیروها بیشتر از اینکه سراغ مربی را بگیرند؛ می رفتند دنبال علی!
💢در مدت کوتاهی؛ با بچه ها گرم می گرفت و میشد رفیق شفیق شان!
🔰تا آن جا که وقتی در یک دوره مترجم نبود؛ خود بچه ها می آمدند و از مسئول دوره می پرسیدند پس کاظم کجاست؟
💠در کلاس ها؛ اگر واژه ای را بلد نبود یا نمی دانست ترجمه اش چه می شود؛ حتما می رفت دنبالش و برای جلسه ی بعد به بچه ها می گفت.
🚫اهل کم کاری نبود.
💯در حوزه های تخصصی نظامی خیلی مهم است که مطالب درست و کامل منتقل شود و این کار فقط از یک مترجم حرفه ای بر می آید که علی یکی از بهترین نمونه هایش بود.
راوی: همرزم شهید
برگرفته از کتاب: #تنها_در_باغ_زیتون
#شهید_علی_سعد
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ این درس بزرگی هست برای ما...
🚫خستگی در کار امام زمان ممنوع
💢هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد...
🔰 و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این هنر مردان خداست.
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
مداحی آنلاین - نماهنگ عزیزِ جمهور - شمیم ولایت یزد.mp3
6.87M
🎶نماهنگ جدید و زیبای "عزیز جمهور" اثری جدید از شمیم ولایت یزد
✨در دل شب؛ پا به پای ماه بود
او که تنها با خدا همراه بود
✨ما قبیله شهادت
ما طلیعه ظهوریم
✨ملت امام حسینیم
وقت حادثه صبوریم
#سید_شهیدان_خدمت💔
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_نود_و_هفتم🔻
✍سید جمشید آدم شجاعی بود.
💢یکی از چیزهایی که به بقیه بچه ها خیلی دلگرمی می داد این بود که بعید بود گلوله و تیر به سویش بیاد؛ ولی روی زمین بخوابه یا عکس العملی نشون بده؛ یعنی همیشه راست راست راه می رفت؛ به همین خاطر هم این روحیه او به بقیه بچه ها روحیه می داد؛ یعنی وقتی می دیدیم از یه طرف؛ تیر و ترکش و توپ میاد؛ از اون طرف تانک داره مستقیم شلیک می کنه و سید تو خاکریز این گونه سرپا و با شجاعت ایستاده؛ روحیه ای می گرفتیم که اصلا احساس ترس نمی کردیم.
💯او نه تنها در جبهه که همه جا حواسش به همه چیز بود.
🔰جایی که ظلمی واقع می شد اولین نفر او بود که وارد عمل می شد.
راوی: عزیز آشنا
ادامه دارد...
عنوان کتاب: #دو_قدم_مانده_به_صبح
#شهید_سید_جمشید_صفویان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_نود_و_هشتم🔻
✍به خاطر دارم یک بار در دزفول؛ از جبهه که به شهر برگشتیم دیدم که در شهر نان نیست؛ گوشت نیست و اوضاع راضی کننده نبود.
▪️مردم تحت فشار زیادی بودند.
▫️همون جا جلسه ای گرفتیم و قرار شد با فرماندار صحبت کنیم و اگه ایشون نتونست اوضاع رو تغییر بده بخوایم برکنار بشه.
💬فرماندار تو اون موقع ضعیف عمل می کرد.
🗯موضوع رو پیش امام جمعه که اون موقع آیت الله اراکی بود؛ بردیم نهایتا اونا هم پذیرفتن و فرماندار هم بعدا عوض شد.
💠در چنین شرایطی سید حتما تکلیف خود می دونست که وارد ماجرا بشه و تا جایی که اوضاع درست نشه از تلاش دست بر نداره.
🔰حتی وقتی بچه ها زخمی می شدن و در بیمارستان ها بودن؛ تا جایی که می تونست به همه شون سر می زد و اگه تو جبهه بود خودش بقیه رو دسته بندی می کرد و برای عیادتشون می فرستاد.
♻️هوای اونا رو داشت و اونا هم وقتی می دیدن فرمانده شون انقدر حواسش به اونا هست؛ کلی روحیه می گرفتن.
راوی: عزیز آشنا
ادامه دارد...
عنوان کتاب: #دو_قدم_مانده_به_صبح
#شهید_سید_جمشید_صفویان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
🤲 مراسم پر فیض دعای ندبه کشوری
🎵 با نوای گرم حاج صادق آهنگران
▪️گرامیداشت روز دزفول و شهدای والامقام خدمت
▫️پخش مستقیم از شبکه یک
✔️همراه با صرف صبحانه
⏰زمان : جمعه ۴ خرداد ماه ساعت ۵ صبح
🕌 مکان: حسینیه ثارالله دزفول
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_نود_و_نهم🔻
✍سید مشکل معده داشت و گاهی بدجور آزارش می داد؛ ولی این باعث نمی شد که وقفه ای در کارش پیدا بشه.
💢یادم میاد مدتی پیک گردان بودم و یه بار برای رفتن به منطقه پیچ انگیزه گفتن برم دنبال سید شهر.
💯وقتی رفتم به خاطر معده اش رفته بود دکتر و حالش خوب نبود؛ ولی وقتی منو دید گفت بریم و معطل نکرد.
🌐رفتیم پلازو بعد آماده رفتن شدیم.
💠رفتیم منطقه و به دستور آقای خضریان رفتیم تو شیارها تقسیم شدیم.
▪️عراقی ها هم متوجه شده بودن.
▫️یه منور سبز می زدیم صد تا منور سبز می رفت بالا یه قرمز می زدیم همین طور.
💬یک آن متوجه سید شدم که از درد توی شیار به خود می پیچه؛ ولی لام تا کام حرف نمی زنه؛ ولی فرصت چیزی نبود تا صبح که نماز صبح و همونجا تو شیار خوندیم و من متوجه او شدم که هنوز درد شدید داشت ولی چیزی نمی گفت.
کنارش رفتم و گفتم:🔻
🔸سید! من دارو همراهمه می خوای؟؟
🔹گفت: آره! اگه داری بده من دیروز فقط یه قرص خوردم.
🗯شربت معده ای رو که همراهم داشتم بهش دادم و اون از درد تقریبا نصف اونو خورد و بعد از مدتی آروم شد و تونست کمی بخوابه؛ ولی بعد از اون به پدافند فاو رفتیم که تقریبا سه چهار ماه هم طول کشید و او با اینکه حال زیاد خوبی نداشت؛ ولی در تموم مدت خم به آبرو نیاورد.
راوی: حسین موتاب
ادامه دارد...
عنوان کتاب: #دو_قدم_مانده_به_صبح
#شهید_سید_جمشید_صفویان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea