eitaa logo
روایتگران شهدا
263 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 ✍هنگامی که عراق به مرزهای خوزستان حمله کرد؛ لشکر۹۲ تنها لشکری بود که می خواست در این منطقه عمل کند. 💢در زمان مدنی؛ فرمانده لشکر92 را فردی بهایی و پس از آن فرمانده ضعیفی این پست را عهده دار شد. ✨پیش از حمله عراق؛ لشکر92 که قصد انتقال به مرزها را داشت؛ حتی وسیله نقلیه برای انتقال نیروها در اختیار نداشت. ✨اگر وسایل و امکانات مردم در دست نبود؛ تانک ها را نمی توانستند به لب مرز برسانند. ♻️آن روز که عراق حمله کرد؛ ما هیچ تصور و درکی از جنگ و جنگیدن نداشتیم. ❌هیچ کس از جنگ ادراکی نداشت. 🗯سطح اطلاعات نظامی ما پایین بود. 💭برای نمونه علی افشاری را بالای پشت بام ساختمان سپاه اهواز گذاشته بودیم که وقتی هواپیما آمد؛ با تیر بار با آن مقابله کند. 🔰گمان می کردیم؛ به دلیل آنکه علی افشاری قوی هیکل است؛ هواپیما را می زند! 💥در همین روزها نام خودم را از رادیو عراق شنیدم. 💫می گفت: کسی به نام شمخانی هست که خلق عرب را سرکوب می کند. ✨عراق مرتب از من در رادیو نام می برد و می گفت که عرب نیست. ▫️آن روزها دشمن نتوانست در محور اهواز پیشروی کند. ▪️در محور سوسنگرد ناقص عمل کرد و به اهدافش نرسید. 🌐در پل نادری و کرخه هم نتوانست خوب عمل کند. 💠وقتی عراقی ها به نزدیکی اهواز رسیده بودند؛ خوف اشغال اهواز همه را فرا گرفته بود. 💢ما با تمام توان در صدد بر آمدیم که نگذاریم عراقی ها دستشان به اهواز برسد. ♨️وقتی اخبار اهواز را به امام خمینی(ره) دادند؛ فرمود: مگر جوانان اهواز مرده اند؟ ♻️این کلام سبب شد؛ زمانی که نیروهای عراقی تا حمیدیه پیشروی کردند و قصد تصرف اهواز را داشتند؛ نخستین تشکل گروه شبیخون؛ آن ها را وادار به عقب نشینی کرد و عراقی ها کلیومترها عقب رفتند. ادامه دارد... منبع: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ✍پیروزی در عملیات شبیخون حمیدیه علت های مختلفی دارد. 💫یکی از آن ها ایمان خود بچه ها است. دیگری علامت سوالی که در ذهن نیروهای عراقی ایجاد کرده بودند: 🔻 ⁉️چرا ارتش ایران سکوت اختیار کرده است؟ حتما برنامه ای دارد! 💯در امر شبیخون زدن به دشمن ما قدری تجربه داشتیم چون بچه های ما به کردستان رفته و در عملیات شهری ورزیده شده بودند. 💢ما اطلاعات داشتیم و با رقابتی که با نیروهای مدنی داشتیم؛ مرتب دنبال افزایش توان خود بودیم. 🌐در خرمشهر و در پاسگاه مرزی سعیدیه؛ گشت داشتیم و نیروهای عملیاتی را فراهم کرده بودیم. 💠با آغاز جنگ همه را جمع کردیم؛ برایشان سخنرانی کردیم و از آن ها دسته ای ترتیب دادیم که به آن ها گروه بلالی می گفتند. ▪️وقتی امام پیام مقاومت به بچه های اهواز داد؛ شهید غیور اصلی به عنوان فرمانده و محمد بلالی به عنوان معاون او یک گروه 28 نفره تشکیل دادند. ▫️این 28 نفر 14 تیم دو نفره شدند. 💭هر کس آن ها را می دید می پرسید: این 28 نفر می خواهند چه بکنند؟! 🔸آن ها 14 قبضه آر. پی. جی داشتند. 🔹رفتند و در دو کیلومتر آرایش گرفتند و بعد؛ به تیپی که به سمت حمیدیه آمده بود؛ حمله کردند. 💬آن ها حدود سی دستگاه زرهی دشمن را منهدم کردند و تعدادی را به غنیمت گرفتند. 💭تیپ عراق 25 الی سی کیلومتر عقب نشینی کرد. ▪️غیور اصلی و گندمکار شهید شدند و 26 نفر دیگر سالم برگشتند. منبع: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ▪️اسکندری هم شهید شد. ✨او وقتی برای به غنیمت گرفتن تانک رفت شهید شد. 🗯عراقی ها برای نخستین بار؛ یک تانک را تله گذاری کرده بودند. 🔰اسکندری داخل آن رفت و بعد؛ تانک منفجر شد. ✔️آن زمان؛ تازه فهمیدیم تله گذاری یعنی چه؟ 💫اسکندری درشت هیکل بود و همیشه یک تیر بار داشت. 🔹ما به او زاپاتا می گفتیم زیرا قیافه خیلی خشنی داشت و انسان عدالت خواهی بود. 🔸نخستین خانه شهیدی هم که من رفتم؛ خانه این برادر بسیار مستضعف بود. 🌐به این باور رسیدیم که می توانیم این کار را بکنیم و این هسته قابل تعمیم است. 💠بعد کم کم؛ اطلاعات؛ عملیاتمان شکل گرفت و فهمدیدیم ابزار آتش؛ خمپاره و آموزش چیست. ♻️سریع؛ پادگان پرکان دیلم را به عنوان مرکز ادوات راه اندازی کردیم. 💯آموزش را آغاز کردیم و کم کم شکل گرفتیم. ✔️در محور دزفول؛ رشید و در محور آبادان مهدی کیانی و در محور خرمشهر؛ جهان آرا و بعد موسوی بودند. 💫کم کم؛ بچه های دیگر مانند تیم عزیز جعفری یا رستمی از مشهد به سوسنگرد آمدند. ▪️از بهبهان نیز بقایی و مرتضی صفار را فرستادند. ▫️بقایی در اهواز بود. 💭محورها کم کم شکل گرفت و حسین خرازی هم در دارخوین مشغول شد. 🔘تمامی پاسداران را در سالن غذاخوری سپاه اهواز جمع کردم و گفتم: مدت هاست که می گوییم یا لیتنا کنا معکم. 🔰پدران ما هم این را گفتند؛ اما نتوانستند ثابت کنند که اگر حادثه ای رخ بدهد؛ آیا واقعا عامل به این هستند یا نیستند؟ ♻️امروز ما فرصت پیدا کرده ایم چیزی را که اجدادمان گفته اند و پشت به پشت به ما رسیده است؛ ثابت کنیم و ببینیم که یا لیتنا کنا معکم حرف است یا عمل؟ 💢ما مقابل عراق می ایستیم و حتما پیروز می شویم؛ هر کسی نمی خواهد من چراغ ها را خاموش می کنم تا بیرون برود. منبع: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍خادمین گروه روایتگران شهدای دزفول به مناسبت برگزار می نمایند...🔻 💬مسابقه چراغ راه با محوریت خاطرات شهید حسین ولایتی فر 💥مهلت شرکت در مسابقه: از 30 شهریور الی 6 مهر ماه1403 ▪️فایل pdf خاطرات شهید برای دسترسی راحت شما در اختیارتان قرار می گیرد. ♨️ در ضمن سوالات مسابقه نیز در آخر فایل pdf قابل مشاهده می باشد. 🗯برای شرکت در مسابقه؛ پاسخنامه خود را به همراه نام و نام خانوادگی؛ شماره تماس به آیدی خادم کانال ارسال نمایید. @admin_revayatgaran 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
مسابقه چراغ راه_035644.pdf
365.2K
💥فایل pdf خاطرات شهید حسین ولایتی فر 🌀به همراه سوالات مسابقه چراغ راه 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ✍آن شبیخون اثر به سزایی در روحیه بچه ها نهاد و باور کردیم که عراق شکست دادنی است. ✔️روزهای سختی را در خوزستان سپری می کردیم و از آینده بی خبر بودیم. ▪️سپاه در بعد تجهیزات از سوی بنی صدر تحریم شده بود. ❌ارتشی ها ما را در جنگ به بازی نمی گرفتند. 🔰غیر از دعا و توسل و زیارت عاشورا خواندن کاری از دستمان بر نمی آمد. 🔘به آقا محسن رضایی به عنوان رییس اطلاعات سپاه؛ اخبار و گزارش ها را ارسال می کردیم؛ ولی از دست او هم کاری بر نمی آمد. 🌐از اینکه چه می شود رنج می بردیم. 💠آنچه در وسع ما قرار داشت حمله به دشمن بود. 🔸بچه های ما در گروه های چریکی می رفتند و دست به تانک های عراقی می زدند و رد می شدند. 🔹این حرکات اوج شجاعت و حماسه بچه ها در اوایل جنگ بود. 💭یک بار در جنگ گمبوعه؛ من؛ پدر و عمویم؛ سه نفری با علی افشاری به عراقی ها حمله کردیم. ▫️علی افشاری با تیر بار بود؛ یعنی تا این حد دشمن را ضعیف می دیدیم. ▪️بعد یک مرتبه با هلی کوپتر به ما حمله کردند و ما بالای درخت ها رفتیم. ♨️آن ها درخت را می زدند. 💯اما بلاخره؛ هر چهار نفرمان جان سالم به در بردیم و فرار کردیم. 💥علی افشاری همیشه تیر بار داشت و با لباس و پوتین بود. 💫در واقع؛ ما نمی ترسیدیم. ✔️الان که فکر می کنم؛ می بینم اصلا مقوله ای به نام ترس به ذهن ما خطور نمی کرد. 🔰ما در خوزستان درگیر جنگی نابرابر بودیم که هر روز از روز پیش پیچیده تر بود. ▪️آینده ای در جلوی چشمانمان نبود. 💭نمی دانستیم عاقبت چه می شود. منبع: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا