🔸در بین دانشجویان؛ آقازاده هایی پیدا می شدند که از همان ترم اول؛ آن ها را با ماشین
می آوردند و بر می گرداندند.
🔹خودشان هم با کیف سامسونت و سر و وضع آن چنانی در دانشگاه حاضر می شدند.
🗯از همان ابتدا هم اضطراب این را داشتند که بعد از فراغت از تحصیل کجا و در چه سمتی مشغول شده و به چه پست و مقامی خواهند رسید.
💠حمید بر خلاف تفکر آن ها با وجود اینکه درسش را به خوبی می خواند و اصرار هم داشت که باید تا دکترا ادامه دهیم؛ اما قسم
می خورم که هیچ وقت به فکر تصدی پست و مقام یا نگران آینده ی شغلی اش نبود.
می گفت: 🔻
💥فعلا وظیفه ی ما اینه که درس بخونیم و تلاش کنیم تا بعدها بتونیم یه خدمتی انجام بدیم،
بقیه اش دیگه با خداست؛ هر چی خدا بخواد...
💢حمید با صراحت به این افراد انتقاد می کرد و نسبت به حضور این گونه افراد و این نوع تفکر در دانشگاه؛ نگران بود.
🌀علاوه بر اینکه با خودشان بحث می کرد؛ برای خط دهی به دانشجویان جدید نیز در حد توان تلاش می کرد و بخشی از وقت و انرژی خود را به جذب و هدایت دانشجویان جدید اختصاص می داد.
▪️هر وقت او را می دیدم، ده؛ پانزده نفر از بچه ها دورش حلقه زده بودند و با هم صحبت می کردند.
نام شهید:#حمید_محمود_نژاد
عنوان کتاب:#راه_ناتمام
نام راوی: آقای رحمان موذن نژاد( هم اتاق در دانشگاه)
#پست_و_مقام
#خدمت
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
💢دی ماه 1364؛ در اردوگاهی پشت پادگان کرخه مستقر بودیم.
🗯به یاد شهدای عملیات بدر؛ مراسمی در اردوگاه برگزار کرده بودیم.
💠با شروع مراسم و بعد از اجرای برنامه های مقدماتی؛ همه منتظر حضور سخنران برنامه بودیم که حمید رفت پشت تریبون.
▪️تا آن زمان ندیده بودم که سخنرانی کند؛ اما آن روز بسیار مسلط؛ مانند یک خطیب توانا سخنرانی کرد.
💥هنوز هم برخی از حرف هایش را به یاد دارم.
🌀می گفت: پست و مقام برای انسان مسئولیت میاره.
♻️هر چه مقام تو در این دنیا بالاتر باشه؛ فردای قیامت باید به همان اندازه؛ پاسخگو باشی.
✍این جمله اش نیز در خاطرم ماندگار شد که: 🔻
💢شهید زنده است و ناشناخته ترین شهید؛ در ناشناخته ترین زمان و در ناشناخته ترین مکان؛ خونش به هدر نمی رود!
نام شهید:#حمید_محمود_نژاد
عنوان کتاب:#راه_ناتمام
نام راوی: آقای غلامعلی عندلیب( همرزم)
#پست_و_مقام
#مسئولیت
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea