#قسمت_چهل_و_چهارم🔻
✍هیچ وقت به من نگفت که خانم! چادرتو این طور بزن یا نمازتو اون طور بخون.
💫هر بار که از جبهه بر می گشت؛ با هم به تمام فامیل من و خودش سر می زد.
💥بین اقوام کسانی بودن که عقیده شون با ما همخوانی نداشت و با جنگ و این جور مسائل موافق نبودن؛ ولی سید جمشید اصلا با اونا وارد بحث نمیشد.
✨نه رفت و آمدشو قطع می کرد نه وارد بحث سیاسی می شد.
می گفت:🔻
▫️هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
▪️در محیط خانواده نباید وارد این جور مسائل بشیم و اختلاف درست کنیم.
🔹هیچ وقت هم ندیدم کسی رو مسخره کنه یا پشت سر کسی حرف بزنه.
🔸دیگران هم به این خصوصیت او واقف بودن و جلوی او در مورد دیگران حرف نمی زدن.
ادامه دارد...
عنوان کتاب: #دو_قدم_مانده_به_صبح
#شهید_سید_جمشید_صفویان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_چهل_و_پنجم🔻
✍نسبت به بیت المال نیز حساس بود.
💥یه بار تو داشبورد ماشین؛ یه بسته پسته پیدا کردم بی اختیار برداشتم که بخورم.
سریع از دستم گرفت و گفت:🔻
💬نه این مال جبهه س.
💭گفتم: مگه سهم خودت نیست؟
🗯گفت: نه من سهم خودمو خوردم.
♻️این سهم یکی از بچه ها بود؛مونده اینجا.
🔰و بعد اونو گذاشت سر جاش.
💠لحظاتی بعد مسیرشو عوض کرد و در خیابونا می چرخید و مغازه ها رو نگاه می کرد.
🌀پرسیدم: دنبال چیزی می گردی؟
▫️گفت: کمی صبر کن الان می فهمی.
▪️بلاخره کنار یه مغازه ایستاد پیاده شد و با یه پاکت پسته برگشت.
💢پاکت رو داد دستم و گفت: بفرما وقتی میلت کشیده پسته بخوری دیگه نمیشه باید برات می گرفتم.
ادامه دارد...
عنوان کتاب: #دو_قدم_مانده_به_صبح
#شهید_سید_جمشید_صفویان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ما کاری نکنیم که...🔻
💬وقتی به آنها میرسیم ناشناخته باشیم و ما را نشناسند...
#حاج_قاسم
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#پست_موقت🔻
✍گروه جهادی و خیریه انیس النفوس دزفول برگزار می نمایند:
💫ویژه برنامه تولد شهید جاوید الاثر ابراهیم هادی
⏰زمان: شنبه یکم اردیبهشت ماه 1403 ساعت 16 الی 18
📍مکان: فرهنگ 28 غربی جنب بوستان فرهنگ؛ حسینیه حبیب بن مظاهر
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
May 11
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ🔻
✍ابراهیم هادی چجوری
شهید ابراهیم هادی شد؟
#حاج_حسین_یکتا
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_چهل_و_ششم🔻
✍اون خیلی فداکار و از خود گذشته بود برعکس من که نگذاشتم بره و محبوبشو ببینه.
💥به چهره ناراحت مادر نگاه کردم و گفتم: محبوبش؟
▫️آره اوایل سال۶۳ بود.
▪️دو سه ماهی مونده بود که تو به دنیا بیای.
🔸یه روز با خوشحالی و هیجان خاصی اومد و گفت که اسممون دراومده که بریم ملاقات امام.
🔹قبلا به من قول داده بود یه بار به ملاقات امام بریم.
💬وقتی با دکترم مشورت کردم اجازه نداد به سفر بریم.
💭منم با ناراحتی به پدرت گفتم حالا که من نمی تونم بیام تو هم نباید بری.
💢احساس می کردم اگه نریم امتیازش می مونه برا دفعه بعد که با هم بریم؛ ولی اشتباه کردم مثل بچه ها عمل کردم و این عذاب وجدان همیشه با من مونده که نگذاشتم اون هم به تنهایی بره.
💠معلوم بود خیلی ناراحته؛ ولی به خاطر من چیزی نگفت و هیچ وقت هم این مسئله رو مطرح نکرد.
ادامه دارد...
عنوان کتاب: #دو_قدم_مانده_به_صبح
#شهید_سید_جمشید_صفویان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
#قسمت_چهل_و_هفتم🔻
✍کم کم زمان تولد بچه رسیده بود؛ ولی خبری از وضع حمل نبود.
💫تا یه هفته بعد دقیقا شب تولد امام رضا بود که درد به سراغم آمد.
وقتی سید جمشید از مسجد اومد خونه گفت:🔻
▫️چیزی شده؟
▪️گفتم: مثل اینکه بچه می خواد به دنیا بیاد؛ ولی فعلا به کسی چیزی نگو یواش یواش ماشین رو روشن کن بریم بیمارستان ببینیم.
🔹با لبخندی که روی لبش گل انداخته بود در کمال تعجب من به جای اینکه بره سراغ ماشین؛ رفت تو آشپزخونه.
🔸یه قابلمه بزرگ و یه کفگیر برداشت و حالا هی نزن به قابلمه و بلند بلند سر و صدا راه بندازه؛ کی بزنه.
می خوند:🔻
💠ایها الناس! بچه ام داره به دنیا میاد...
🌐اخلاقش طوری بود که گاهی مثل پیرمردهای پخته و سنگین حرف می زد و گاه مثل الان شده بود عین بچه ها.
♨️از خجالت خیس عرق شده بودم.
💯گفتم: خوبه گفتم کسی نفهمه.
💢اگه می خوای برو توی بلندگوی مسجد اعلام کن.
💬ولی او چنان از خود بی خود شده بود که گوشش بدهکار این حرفا نبود.
💭هفدهم مرداد ماه ۶۳ یعنی دقیقا روز تولد امام رضا دخترمون متولد شد.
🗯سید جمشید؛ صبح با یه دسته گل بزرگ و یه دوربین به بیمارستان اومد.
🔹انقدر عکس گرفت و اظهار شادی کرد که انگار سال هاست که بچه دار نشدیم.
🔸در فضای اون زمان و به خصوص با وضعیت موشک باران دزفول این کارا معمول نبود.
ادامه دارد...
عنوان کتاب: #دو_قدم_مانده_به_صبح
#شهید_سید_جمشید_صفویان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea