eitaa logo
روایتگران شهدا
283 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 ✍هیچ وقت به من نگفت که خانم! چادرتو این طور بزن یا نمازتو اون طور بخون. 💫هر بار که از جبهه بر می گشت؛ با هم به تمام فامیل من و خودش سر می زد. 💥بین اقوام کسانی بودن که عقیده شون با ما همخوانی نداشت و با جنگ و این جور مسائل موافق نبودن؛ ولی سید جمشید اصلا با اونا وارد بحث نمیشد. ✨نه رفت و آمدشو قطع می کرد نه وارد بحث سیاسی می شد. می گفت:🔻 ▫️هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. ▪️در محیط خانواده نباید وارد این جور مسائل بشیم و اختلاف درست کنیم. 🔹هیچ وقت هم ندیدم کسی رو مسخره کنه یا پشت سر کسی حرف بزنه. 🔸دیگران هم به این خصوصیت او واقف بودن و جلوی او در مورد دیگران حرف نمی زدن. ادامه دارد... عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ✍نسبت به بیت المال نیز حساس بود. 💥یه بار تو داشبورد ماشین؛ یه بسته پسته پیدا کردم بی اختیار برداشتم که بخورم. سریع از دستم گرفت و گفت:🔻 💬نه این مال جبهه س. 💭گفتم: مگه سهم خودت نیست؟ 🗯گفت: نه من سهم خودمو خوردم. ♻️این سهم یکی از بچه ها بود؛مونده اینجا. 🔰و بعد اونو گذاشت سر جاش. 💠لحظاتی بعد مسیرشو عوض کرد و در خیابونا می چرخید و مغازه ها رو نگاه می کرد. 🌀پرسیدم: دنبال چیزی می گردی؟ ▫️گفت: کمی صبر کن الان می فهمی. ▪️بلاخره کنار یه مغازه ایستاد پیاده شد و با یه پاکت پسته برگشت. 💢پاکت رو داد دستم و گفت: بفرما وقتی میلت کشیده پسته بخوری دیگه نمیشه باید برات می گرفتم. ادامه دارد... عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما کاری نکنیم که...🔻 💬وقتی به آنها می‌رسیم ناشناخته باشیم و ما را نشناسند... 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
🔻 ✍گروه جهادی و خیریه انیس النفوس دزفول برگزار می نمایند: 💫ویژه برنامه تولد شهید جاوید الاثر ابراهیم هادی ⏰زمان: شنبه یکم اردیبهشت ماه 1403 ساعت 16 الی 18 📍مکان: فرهنگ 28 غربی جنب بوستان فرهنگ؛ حسینیه حبیب بن مظاهر 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 ✍ابراهیم هادی چجوری شهید ابراهیم هادی شد؟ 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ✍اون خیلی فداکار و از خود گذشته بود برعکس من که نگذاشتم بره و محبوبشو ببینه. 💥به چهره ناراحت مادر نگاه کردم و گفتم: محبوبش؟ ▫️آره اوایل سال۶۳ بود. ▪️دو سه ماهی مونده بود که تو به دنیا بیای. 🔸یه روز با خوشحالی و هیجان خاصی اومد و گفت که اسممون دراومده که بریم ملاقات امام. 🔹قبلا به من قول داده بود یه بار به ملاقات امام بریم. 💬وقتی با دکترم مشورت کردم اجازه نداد به سفر بریم. 💭منم با ناراحتی به پدرت گفتم حالا که من نمی تونم بیام تو هم نباید بری. 💢احساس می کردم اگه نریم امتیازش می مونه برا دفعه بعد که با هم بریم؛ ولی اشتباه کردم مثل بچه ها عمل کردم و این عذاب وجدان همیشه با من مونده که نگذاشتم اون هم به تنهایی بره. 💠معلوم بود خیلی ناراحته؛ ولی به خاطر من چیزی نگفت و هیچ وقت هم این مسئله رو مطرح نکرد. ادامه دارد... عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ✍کم کم زمان تولد بچه رسیده بود؛ ولی خبری از وضع حمل نبود. 💫تا یه هفته بعد دقیقا شب تولد امام رضا بود که درد به سراغم آمد. وقتی سید جمشید از مسجد اومد خونه گفت:🔻 ▫️چیزی شده؟ ▪️گفتم: مثل اینکه بچه می خواد به دنیا بیاد؛ ولی فعلا به کسی چیزی نگو یواش یواش ماشین رو روشن کن بریم بیمارستان ببینیم. 🔹با لبخندی که روی لبش گل انداخته بود در کمال تعجب من به جای اینکه بره سراغ ماشین؛ رفت تو آشپزخونه. 🔸یه قابلمه بزرگ و یه کفگیر برداشت و حالا هی نزن به قابلمه و بلند بلند سر و صدا راه بندازه؛ کی بزنه. می خوند:🔻 💠ایها الناس! بچه ام داره به دنیا میاد... 🌐اخلاقش طوری بود که گاهی مثل پیرمردهای پخته و سنگین حرف می زد و گاه مثل الان شده بود عین بچه ها. ♨️از خجالت خیس عرق شده بودم. 💯گفتم: خوبه گفتم کسی نفهمه. 💢اگه می خوای برو توی بلندگوی مسجد اعلام کن. 💬ولی او چنان از خود بی خود شده بود که گوشش بدهکار این حرفا نبود. 💭هفدهم مرداد ماه ۶۳ یعنی دقیقا روز تولد امام رضا دخترمون متولد شد. 🗯سید جمشید؛ صبح با یه دسته گل بزرگ و یه دوربین به بیمارستان اومد. 🔹انقدر عکس گرفت و اظهار شادی کرد که انگار سال هاست که بچه دار نشدیم. 🔸در فضای اون زمان و به خصوص با وضعیت موشک باران دزفول این کارا معمول نبود. ادامه دارد... عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea