eitaa logo
روایتگران شهدا
282 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍در زمان طاغوت، پادگان و مراکز نظامی اطراف دزفول بارها از او درخواست خرید عمده ی گوشت می کردند. 🌀چون از سلامت و جنس گوشتی که ایشان می فروخت، اطمینان داشتند. 💥اما مش عبد الحسین هیچ گاه نپذیرفت. 💢زیرا مامورین خرید پادگان، در قبال خرید گوشت از او، رشوه یا به قول خودشان شیرینی میخواستند. ▪️با این که فروش عمده ی گوشت به مراکز نظامی، سود هنگفتی برایش داشت اما او هرگز نپذیرفت. ▫️چون راضی نمیشد پول غیر شرعی به کسی پرداخت کند. 💬و برای همیشه از آن سفارش ها چشم پوشی کرد. راوی: غلامعلی کیانی، برادر شهید عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 راه رسیدن به خدا 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍چهارده_ پانزده سال بیشتر نداشت. 💢در دوره ای که تازه بسیاری از پسرها می فهمند که نماز چیست و چه اهمیتی دارد، شناخت حسین از نماز مثل یک پیرمرد هفتاد ساله بود. ▪️اذان صبح را که می گفتند، بچه ها را بیدار می کرد. ▫️دغدغه ی خاصی داشت روی این که بچه ها در نمازهایشان کاهل نباشند و اهمیت بدهند به نماز. 💬با عملش بارها و بارها اهمیت نماز را تذکر داده بود. 💥اما اگر کسی برای نماز صبح، خواب آلود بود یا دیر بیدار میشد؛ زبانش به تذکر باز میشد و با جدیت تمام می گفت:🔻 🌀ما می جنگیم برا نماز! 🌀هستی ما به خاطر نمازه! 🌀اخه چرا برا نمازت سهل انگاری می کنی! راوی: محمود یزدی زاده عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌از حماسۀ غزه استفاده کنیم! 💢متأسفانه در رسانه، از موقعیت‌های قبلی برای آموزش استفاده نشد! 💥اگر استفاده کرده بودیم، کسی فریب «زن، زندگی، آزادی» را نمی‌خورد! 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
💢نمونه ی بارز و الگوی کم نظیر شناخت تکلیف و عمل به تکلیف بود. 🌀بر خلاف دیدگاه بسیاری افراد، از همان روزهای اول جنگ، برای رفتن به جبهه در پوست خود نمی گنجید. 💬 اما چون حس کرده بود که وظیفه ی کادر سازی برای سپاه و ذخیره سپاه و گزینش و پرورش نیروهایی که بتوانند هر یک بخش کوچکی از بار سنگین انقلاب و جنگ را به دوش بکشند و استوار و مقتدر و معتقد قدم بردارند، وظیفه ی مهم و سنگینی است. ▪️ علی رغم میل باطنی اش برای شرکت در میادین نبرد، در میدان کادر سازی مانده بود. ▫️او این وظیفه ی سنگین را تکلیف خود می دانست و اهمیت آن را کمتر از جبهه رفتن نمی دید. 💥می گفت اگر من کارم را درست و دقیق انجام دهم، می توانم نیروهای مفیدی برای جبهه بسازم که هر کدامشان گره گشای یک مشکل باشند. ▪️می دانست که جبهه رفتن را همه می توانند. ▫️اما این روال نیرو سازی برای اسلام و انقلاب از عهده ی هر کسی بر نمی آید. 💥به همین دلیل، پایش را گذاشت روی دلش و بیخیال جبهه رفتن شد تا این میدان مهم که از گستره ی دید خیلی ها پنهان بود خالی نماند. 💢اما وقتی بار مسئولیت گزینش را زمین گذاشت، دلیلی بر ماندن نمی دید. 🌀شدت و حدت و دقتی که در کار گزینش داشت، تبدیل شد به شوری سرشار از شعور برای پا گذاشتن در میادین جنگ. 💬و این بار تکلیف را در رزم و جهاد در میدان نبرد دید. ▪️و در اولین فرصت حضور، با وجود مخالفت فرماندهان، موافقت اعزامش را با هر ترفندی که بود گرفت و به عنوان رزمنده ای ساده رهسپار شد. راوی: احمد کیانی عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 بیشتر از رفاه و عدالت 📚 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍در هر یک از پرسش هایش راز و رمزی نهفته بود. ▫️اصلا گاهی مطلبی را که قصد داشت عنوان کند، با پرسیدن یک سوال آغاز می کرد. روزی بدون مقدمه پرسید: 🔻 ▪️دوست داری بمیری؟ ▫️گفتم: اره 💬پاسخ مثبت من همان و عصبانی شدن حسین همان. 💢 و یک فصل منبر رفتن و نصیحت کردن من همان. 🌀گفتم: خب چرا عصبانی میشی! 🔸سوال پرسیدی، جواب دادم. 🔹خب عیبش کجاس که من دوست دارم بمیرم؟ با همان لحنی که عصبانیت در آن موج می زد گفت: 🔻 ▪️تو دوست داری بمیری؟ ▫️الان چی داری؟ 💢از این دنیا چی داری که بخوای با خودت ببری اون دنیا؟ 💬چه توشه ای داری که دوست داری بمیری؟ 💥همه کارهایی رو که باید انجام می دادی انجام دادی؟ 🔸البته اگر در جوابش هم می گفتم نه جور دیگری شروع می کرد به نصیحت کردن و حرف زدن از آخرت و زندگی پس از مرگ. 🔹حسین هدف داشت از طرح این سوالات. 🌀می خواست مسیر را نشان بدهد. 💢راه را پیش روی بچه ها روشن کند و هر بار این سوالات بهانه ای بود برای تدریس درسی دیگر. 💬حسین برای من یک معلم بود. راوی: امیر سرافراز عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea