💌 در جستجوی تو
#استاد_پناهیان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
▪️یک نفر از دانشگاه امام صادق برای تحقیق در مورد حمید؛ دم در منزلمان آمده بود.
🗯گفتم خودش منزل نیست.
🔸گفت: اشکال نداره می خوام اتاق و وسایلش را ببینم.
🔹کمی تعجب کردم؛ ولی در هر صورت تعارف کردم و آمد داخل.
💢با هم به اتاق حمید رفتیم.
♨️اتاق و کتابخانه اش کاملا مرتب بودند.
🔅شروع کرد به بررسی کتاب ها.
♻️یک کتاب بر می داشت؛ قدری تورق می کرد؛ چند خطی از آن را می خواند و بعد کتاب دیگری بر می داشت.
💠بعد از اینکه تعدادی از کتاب ها را بررسی کرد؛ شروع کرد به نوشتن اسامی آن ها.
🔆بعضی از کتاب ها را که بر می داشت؛ سرفصل هایشان را هم
می نوشت.
🌀قفسه های کتابخانه پر از کتاب بودند و مقدار زیادی هم در کارتن ها چیده شده بود.
🔹در بین آن ها کتاب های قطوری داشت با موضوعاتی که معمولا هر کسی آن ها را مطالعه نمی کرد.
🔸بهش گفتم: آقا من که از این ها سر درنمیارم؛ اگه جنابعالی سر درمیاری به ما هم بگو.
▪️با خنده گفت: ظاهرا ایشون باید من را گزینش کنه؛ نه من ایشون را.
نام شهید:#حمید_محمود_نژاد
عنوان کتاب:#راه_ناتمام
نام راوی: آقای هوشنگ محمود نژاد( برادر شهید)
#بررسی_کتاب_ها
#گزینش
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 فکر میکنیم کسی هستیم
🎙 #استاد_صفایی_حائری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍در زمان طاغوت، پادگان و مراکز نظامی اطراف دزفول بارها از او درخواست خرید عمده ی گوشت
می کردند.
🌀چون از سلامت و جنس گوشتی که ایشان می فروخت، اطمینان داشتند.
💥اما مش عبد الحسین هیچ گاه نپذیرفت.
💢زیرا مامورین خرید پادگان، در قبال خرید گوشت از او، رشوه یا به قول خودشان شیرینی میخواستند.
▪️با این که فروش عمده ی گوشت به مراکز نظامی، سود هنگفتی برایش داشت اما او هرگز نپذیرفت.
▫️چون راضی نمیشد پول غیر شرعی به کسی پرداخت کند.
💬و برای همیشه از آن سفارش ها چشم پوشی کرد.
راوی: غلامعلی کیانی، برادر شهید
عنوان کتاب: #جوانمرد_قصاب
#شهید_عبدالحسین_کیانی
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
💌 راه رسیدن به خدا
#استاد_پناهیان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍چهارده_ پانزده سال بیشتر نداشت.
💢در دوره ای که تازه بسیاری از پسرها می فهمند که نماز چیست و چه اهمیتی دارد، شناخت حسین از نماز مثل یک پیرمرد هفتاد ساله بود.
▪️اذان صبح را که می گفتند،
بچه ها را بیدار می کرد.
▫️دغدغه ی خاصی داشت روی این که بچه ها در نمازهایشان کاهل نباشند و اهمیت بدهند به نماز.
💬با عملش بارها و بارها اهمیت نماز را تذکر داده بود.
💥اما اگر کسی برای نماز صبح، خواب آلود بود یا دیر بیدار
میشد؛
زبانش به تذکر باز میشد و با جدیت تمام می گفت:🔻
🌀ما می جنگیم برا نماز!
🌀هستی ما به خاطر نمازه!
🌀اخه چرا برا نمازت سهل انگاری می کنی!
راوی: محمود یزدی زاده
عنوان کتاب: #آسمان_خبری_دارد
#شهید_عبدالحسین_خبری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌از حماسۀ غزه استفاده کنیم!
💢متأسفانه در رسانه، از موقعیتهای قبلی برای آموزش استفاده نشد!
💥اگر استفاده کرده بودیم، کسی فریب «زن، زندگی، آزادی» را نمیخورد!
#استاد_پناهیان
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
💢نمونه ی بارز و الگوی کم نظیر شناخت تکلیف و عمل به تکلیف بود.
🌀بر خلاف دیدگاه بسیاری افراد، از همان روزهای اول جنگ، برای رفتن به جبهه در پوست خود
نمی گنجید.
💬 اما چون حس کرده بود که وظیفه ی کادر سازی برای سپاه و ذخیره سپاه و گزینش و پرورش نیروهایی که بتوانند هر یک بخش کوچکی از بار سنگین انقلاب و جنگ را به دوش بکشند و استوار و مقتدر و معتقد قدم بردارند، وظیفه ی مهم و سنگینی است.
▪️ علی رغم میل باطنی اش برای شرکت در میادین نبرد، در میدان کادر سازی مانده بود.
▫️او این وظیفه ی سنگین را تکلیف خود می دانست و اهمیت آن را کمتر از جبهه رفتن نمی دید.
💥می گفت اگر من کارم را درست و دقیق انجام دهم، می توانم نیروهای مفیدی برای جبهه بسازم که هر کدامشان گره گشای یک مشکل باشند.
▪️می دانست که جبهه رفتن را همه می توانند.
▫️اما این روال نیرو سازی برای اسلام و انقلاب از عهده ی هر کسی بر نمی آید.
💥به همین دلیل، پایش را گذاشت روی دلش و بیخیال جبهه رفتن شد تا این میدان مهم که از گستره ی دید خیلی ها پنهان بود خالی نماند.
💢اما وقتی بار مسئولیت گزینش را زمین گذاشت، دلیلی بر ماندن
نمی دید.
🌀شدت و حدت و دقتی که در کار گزینش داشت، تبدیل شد به شوری سرشار از شعور برای پا گذاشتن در میادین جنگ.
💬و این بار تکلیف را در رزم و جهاد در میدان نبرد دید.
▪️و در اولین فرصت حضور، با وجود مخالفت فرماندهان، موافقت اعزامش را با هر ترفندی که بود گرفت و به عنوان رزمنده ای ساده رهسپار شد.
راوی: احمد کیانی
عنوان کتاب: #ناجی
#شهید_محمد_حسین_ناجی
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea