eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
443 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13991221_40565_1281k.mp3
11.38M
🎙 صوت کامل بیانات در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم. ۹۹/۱۲/۲۱ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 شماره‌ی دویست‌وهفتاد و نه هفته‌نامه‌ی با عنوان منتشر شد. 🔹️خط حزب‌الله به مناسبت فرارسیدن عید مبعث، گزیده‌ای از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره حادثه بزرگ بعثت پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم و استمرار آن را مرور کرده‌است. 👈 در سخن هفته این شماره از خط ‌حزب‌الله، دغدغه رهبر انقلاب نسبت به وضعیت معیشتی مردم و غلبه بر تورم مرور شده است. 🌷 شماره‌ی این هفته‌ی خط حزب‌الله به روح مطهر شهید مدافع حرم علیرضا توسلی تقدیم می‌شود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
A4 279.pdf
2.1M
شماره ۲۷۹ : جهت مطالعه ی این شماره از نشریه این فایل را دانلود کنید . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۲۱اسفندماه ، گرامی باد . 🥀 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🍃🌹شهید داود مرادخانی در ۱۳۴۸/۱/۱ در تهران به دنیا آمد. ۶ ساله بود که خانواده اش به زنـجان مـهاجـرت کـردنـد. جـوانی انقلابی و پرورش یافته در پایتخت شور وشعورحسینی. 🍃🌹۱۷ساله بودکه سنگر دانش را رهـا کـرد تـا بـه یـاری حـسـیـن زمـان برصدامیان بعثی بشورد.سرزمین های غرب و جنوب ایران، شرق دجله و هورالعظیم قدم های این شهید را به خاطر دارند. 🍃🌹درسال۶۵به عنوان بـسیجی داوطـلب بـه جبهه رفت ودرسال۶۶واردسپاه پاسداران شدودرسال۶۷/۱۰/۲۷ازدواج کردو حـاصل ۲۷سـال زندگی مشترکشان دودختر بود. شهید پس از پایان جنگ تحمیلی تامقطع فوق دیپلم ادامه تحصیل داد. 🍃🌹تنها ملاک او در زندگی رضای خداوند متعال بود. شهید، همسری وفادار و پدری دلسوز و مهربان بود. او همیشه الگو بود و اهل مطالعه وکتاب.نماز شب ازعادت های همیشگےاش بود.وقتےبه هردلیل ازچیزے ناراحت می شدبه قرآن روی می آورد. آیه های نور بود که آن شـهید بـزرگوار را آرام میکرد. 🍃🌹بـا حمله دشمنان قسم خورده اسلام به حرم امامان وحضرت زینب( س)، طاقت نیاوردوبه داوطلبان مدافع حرم پیوست. 🍃🌹سرهنگ پاسدار داود مرادخانی در۲۱ اسفند ۱۳۹۴ به آرزوی دیرینه اش دست یافت و در سوریه به وصال معبود رسید وحسین وار در راه دفاع از حریم زینبی به همرزمان شهیدش پیوست . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
*ویژگی های اخلاقی* شـهیـد داود مـرادخانی مومنی مهربان و خوش رو بود که علاقه اش به امام راحل و امام خامنه ای وصف ناپذیر بود. فرمان ولایت همیشه ارجح ترین پیام زندگے اش بود. به نماز عشق می ورزید و خواندن نماز اول وقت، از مـهم تـرین ویـژگی هـایش به شمار می رفت.شهید داود مرادخانی اهمیت خاصی بـه حـجاب و عـفـاف قـائـل بـود و همـواره دو دخـتـرش را به برترین حجاب توصـیه مـیکرد.در هـنـگام کـار، روحـیه ای جهادے وتوام باتواضع داشت. تنها ملاک او در زندگی، رضای خداوند متعال بود. شهید، همسری وفادار و پدری دلسوز و مهربان بود. او همیشه الگو بود و اهل مطالعه و کتاب. نماز شب از عادت های همیشگےاش بود. وقتے به هردلیل از چیزے ناراحت می شد، به قرآن روی می آورد. آیه های نور بود که آن شـهید بـزرگوار را آرام میکرد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: امروز دشمن اگر هم به فرض، یک کار نظامی را انجام میدهد، با آن هدف است؛ با هدف تصرّف فضای فکری و روحی کشور است؛ [اگر] کار اقتصادی میکنند به این نیّت است؛ [اگر] کار امنیّتی میکنند، کار روانی میکنند، از فضای مجازی استفاده میکنند، از ماهواره استفاده میکنند، از رادیوها و تلویزیون‌ها استفاده میکنند، از مبلّغان دهان‌به‌مزد و سخن‌به‌مزد در اطراف دنیا استفاده میکنند، همه با این هدف است. خب، در یک چنین شرایطی آن چیزی که میتواند ملّت را سَرپا نگه دارد، در آنها شوق و طراوت به وجود بیاورد، یاد شهدا است؛ یعنی از جمله‌ی عوامل مهم، یاد شهدا است؛ لذاست که مسئله‌ی یادبود شهدا و این کنگره‌های بزرگی که برای شهدا تشکیل میشود، خیلی مهم است؛ اینها خیلی باارزش است. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: در اسلام آنچه منجر به شهادت يعنى در راه هدف مقدس مى ‏گردد، به صورت يك اصل درآمده است و نام آن است. اسلام دينى نيست كه بگويد اگر كسى به طرف راست چهره ‏ات سيلى زد، طرف چپ را جلو ببر، و دينى نيست كه بگويد كار خدا را به خدا و كار قيصر را به قيصر وابگذار، و همچنين دينى نيست كه ايده مقدس اجتماعى نداشته باشد و يا كوشش در راه دفاع يا بسط آن ايده را لازم نشمارد. قرآن كريم سه مفهوم مقدس را در بسيارى از آيات خود توأم آورده است: و . انسانِ قرآن موجودى است وابسته به ايمان و وارسته از هرچيز ديگر. اين موجود وابسته به ايمان، براى هجرت مى ‏كند و براى و در حقيقت براى نجات جامعه از چنگال اهريمن بى‏ ايمانى جهاد مى ‏نمايد. ، ج‏24، ص: 450-451. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۲اسفندماه گرامی باد . 🥀 ۱۳۳۵؛ (۱۷ بهمن) ولادت در شهر رفسنجان ۱۳۴۲؛ شروع به تحصیلات ابتدائی در دبستان حکمت ۱۳۴۸؛ ورود به دبیرستان اقبال (شریعتی) در رشته فرهنگ و ادب ۱۳۵۱؛ تغییر در رفتار به علت همدمی با دوستان فاسد ۱۳۵۷؛ (خرداد) اخذ مدرک دیپلم ۱۳۵۷؛ (اول آذر) شهادت برادر بزرگ تر در راهپیمائی شهر رفسنجان، که مبدأ بازگشت به خویشتن سید حمید شد. ۱۳۵۷؛ چاپ و نشر مقالاتی تحت عنوان “ندای حق” ۱۳۵۷؛ ثبت نام در دانش‌سرای راهنمایی تحصیلی کرمان ۱۳۵۹؛ فارغ التحصیلی از دانش سرا با مدرک کاردانی ۱۳۵۹؛ (شهریور) تدریس به مدت یک هفته در مدرسه به عنوان معلم و سپس انصراف ۱۳۵۹؛(آبان) اعزام به جبهه جنوب ۱۳۵۹؛ ورود به ستاد “ابوعبدالهادی کرمی“ و گذراندن آموزش های چریکی ۱۳۶۰؛ (بهار) عضویت در سپاه حمیدیه با انحلال ستاد شیخ هادی ۱۳۶۰؛ (شهریور) فرماندهی محور جنوب کرخه در عملیات شهید رجائی و باهنر ۱۳۶۱؛ فرماندهی محور عملیاتی در عملیات “بیت‌المقدس” و “ام‌الحسنین“ ۱۳۶۲؛ مسئولیت اطلاعات و عملیات قرارگاه کربلا ۱۳۶۲؛ (۲۷ مهر) موج گرفتگی شدید در عملیات والفجر ۴ ۱۳۶۲؛ (۲۲ اسفند) شهادت به همراه شهید همت در عملیات خیبر در جزیره مجنون ۱۳۶۳؛ (۲ فروردین) تشییع و تدفین در رفسنجان مزار: گلزار شهدای رفسنجان قطعه یک 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
سید غلامرضا میرافضلی معروف به سید حمید، فرزند سید جلال و بی بی فاطمه در هفدهم بهمن ماه سال ۱۳۳۵ در محله قطب آباد شهرستان رفسنجان به دنیا آمد. وی پنجمین فرزند پسر خانواده بود. سیدحمید تا ۶ سالگی در هر نوع بازی آزاد بود و اگر اشتباهی می کرد کسی با او برخورد بد نداشت. وی از سال ۱۳۴۲ تحصیلات خود را آغاز و در دوره ی دبستان را در مدرسه حکمت قدیم، در شهر رفسنجان گذراند. دوره ی متوسطه را در دبیرستان اقبال و در رشته ی فرهنگ و ادب ادامه داد و قبل از انقلاب دیپلم خود را گرفت. سیدحمید چندان مورد سوال واقع نمی شد و نسبتا در برخوردهای اجتماعی آزاد بود. در سنین ۱۷-۱۶ سالگی به واسطه ی مجالست با دوستان، تغیراتی غیر عادی در رفتار او مشاهده می شد. رفقایی که از نظر خانواده خلاء مورد تایید نبودند روی وی تاثیر گذار بودند. این دوران مصادف با سال ۱۳۵۱ بود. این وضعیت از نظر خانواده یک امر غیرعادی محسوب می شد. یکی از این رفتارها یا به عبارتی کارهای سید حمید انجام می داد، سیگار کشیدن بود. درحالی که هیچ یک از اعضای خانواده سیگاری نبودند. ولی او با دوستان خود سیگار می کشید، و روی این کار حساسیتی نداشت. هر چند که مادرش نسبت به این کار از خود حساسیت نشان می داد. برادرش، سید مهدی میرافضلی، می گوید: قبل از انقلاب، گاهی اوقات سید حمید شب ها دیر به خانه بر می گشت. من که برادر بزرگتر بودم و نیز مادرم، او را مورد سوال قرار می دادیم. وی با این که اهل این محفل ها بود، ولی هرگز در آن دوران پیش روی خانواده اش سیگار نکشید. قبل از انقلاب، سید حمید با دوستانش در مکانی که اکنون ایستگاه حسین (ع) نامیده می شود نشسته بودند که ناگهان یک مغازه بقالی در آن جا آتش می گیرد و سید حمید با شجاعت به درون آتش و به داخل مغازه می پرد و بچه ای که داخل مغازه بوده و مقداری از اثاثیه درون مغازه را بیرون می آورد و خودش هم دچار سوختگی می شود. سید حمید با برادر خود سید محمدرضا بسیار صمیمی بود و رابطه ای دوستانه داشت و زمانی که سید محمدرضا به دست افراد رژیم شاه به شهادت رسید بسیار به روی سید حمید تاثیر گذاشت. او دوره ی جدیدی آغاز کرد و راه برادر را ادامه داد و در راه پیمایی ها حضور فعال خود را آغاز کرد. او به پخش اعلامیه علیه رژیم می پرداخت و وارد صحنه ی مبارزاتی شده بود. در آن زمان آقا سید حمید با چند تن از دوستان خود فعالیت داشتند و مقالاتی تحت عنوان <ندای حق> چاپ و پخش می کردند. چندین بار هم از طرف شهربانی مورد پیگرد قرار گرفتند. وی برای ادامه ی تحصیل به کرمان رفت. در دانشسرای کرمان به مدت ۲ سال به تحصیل پرداخت و در شهریور سال ۱۳۵۹ مدرک کاردانی خود را دریافت کرد. در روز های پایانی شهریور ماه سال ۱۳۵۹ سید حمید می بایست برای تدریس به یکی از مدارس کرمان می رفت اما چون حملات عراقی ها به کشور شروع شده بود ترجیح داد به صف جهادگران بپیوندد. با شروع جنگ تحمیلی از جمله کسانی بود که از همان اوایل جنگ به صف رزمندگان پیوست. آقای آذین می گوید: آقا سید حمید اولین بار با من به جبهه رفت. او پیش من آمد و گفت: شما که به جبهه می روید مرا هم با خود ببرید. و من به او جواب مثبت دادم. ولی نمی خواستم او را با خود ببرم. برای همین ساعت حرکت را به او عقب تر گفتم. مثلا ساعت ۷ را ۸ گفتم. ولی دیدم ساعت ۴ صبح آمده در هلال احمر نشسته است. ما از آن جا با ماشین باری داشتیم کمک به جبهه می بردیم. او وارد ستادی به نام شیخ هادی که روحانی مبارز بود شد. و در واحد اطلاعات عملیات مشغول شد و پس از انحلال ستاد شیخ هادی و سقوط سوسنگرد جذب سپاه حمیدیه شد. همرزمش سردار هواشمی می گوید: در تمامی عملیات هایی که ما داشتیم شرکت می کرد و نقش بارزژ هم داشت. در عملیات هایی که در تاریخ های ۵/۵/۱۳۶۰ و ۱۰/۶/۱۳۶۰ به نام های رجایی و باهنر بود. فکر می کنم ۲۴ یا ۲۵ اسفند ۱۳۶۰ بود که در عملیات ام الحسنین که یک عملیات انحرافی بود تا ذهن دشمن را متوجه این قسمت کنیم که کار عملیات فتح المبین با مشکل روبه رو نشود شرکت کرد. در عملیاتی در تاریخ۱۰/۲/۱۳۶۰ نیز شرکت داشت که منجر به آزادی خرمشهر شد. از مهم ترین فعالیت ها و ماموریت های سید حمید به همراه نیروهای اطلاعات عملیات شناسایی منطقه ی هورالعظیم بود که حاصل آن در عملیات خیبر به بار نشست. 👇 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
با شروع عملیات خیبر و در پی حضور لشکر ثارالله در جزایر مجنون سید حمید که به چند و چون منطقه به خوبی آشنا بود به همراه رزمندگان این لشکر در منطقه حضور یافت. همرزمش مهدی شفازند می گوید: در عملیات خیبر فشار کار و جنگ به حدی زیاد بود که هیچ کس نمی توانست حتی یک لحظه بعد را حدس بزند که چه پیش خواهد آمد. جنگ به اوج خود رسیده بود. در سمت چپ جزیره مجنون جنوبی حاج همت (شهید) مستقر شده بود و چون نیروی کمی برایش باقی مانده بود قرار شد از لشکر ثارالله یک گردان یا کمتر آن جا بفرستند. تا هم کمک حاج همت باشند و هم نیروی لشکر محمد رسول الله (ص) بروند برای بازسازی. این ماموریت به سید حمید داده شد تا برود و خط را تحویل بگیرد و من هم همراهشان بروم تا خط را تحویل بگیرم و شب را هم به شناسایی برویم. به طرف موتور حاج همت آمدم سوار شوم که سردار سلیمانی مرا صدا زد. من هم از موتور پایین آمدم و رفتم به طرف ایشان که در بین راه حرفشان را زدند. آمدم برگردم و سوار موتور حاج همت شوم دیدم سید حمید نشسته پشت سر حاج همت و چون فرصت کم و آتش هم شدید بود معطلی معنی نداشت. برای همین سید حمید سوار موتور حاج همت شد و گفت: مهدی تو با موتور خودت بیا. بعدا در فرصت بعدی سوار موتور حاج همت بشو. من هم راه افتادم. موتور حاج همت جلو و من هم پشت سرشان به فاصله شاید یکی دو متر می رفتیم چون سنگر پایین جاده بود برای رفتن روی پد وسط می بایست از پایین پد بیاییم روی همین جاده و این عمل باعث می شد که سرعت موتور کم شود. چون دشمن روی همین نقطه دید داشت. همان جا تانکی را مستقر کرده بود و هر وقت ماشین یا موتوری پایین و بالا می شد و نور آفتاب به شیشه های آن می خورد گلوله اش را شلیک می کرد. موتور حاج همت اول آمد روی پد من پشت سرشان بودم و طبق معمول گلوله ی مستقیم تانک شلیک شد. دود عظیمی بین من و موتور حاج همت و سید حمید قرار گرفت. صدای گلوله و انفجارش موجی را به طرف من آورد که باعث شد تا چند لحظه گیج بمانم و نفهمم که چه اتفاقی افتاده است. رسیدم روی پد وسط و از آن میان دود و باروت بیرون آمدم و به رفتن خود ادامه دادم یک دفعه متوجه موتوری شدم که در سمت چپ جاده افتاده بود. جنازه ها هم روی زمین افتاده بودند. پیش خودم گفتم: این ها کی شهید شده اند. و چه وقت این اتفاق برایشان افتاده که از صبح تا حالت من آن ها را ندیده ام؟ به کلی فراموشکار شده بودم. شاید این هم لطف الهی بود. چون اگر همان موقع متوجه می شدم به علت عظمت و بزرگی مصیبت ممکن بود از حالت عادی خود خارج شده و شوکه می شدم. به هر حال به آرامی از موتور پیاده شدم. به سراغ اولین شهید رفتم دیدم تمام بدنش سالم است فقط صورت ندارد و انگار که تمام صورتش را موج قطع کرده است و اصلا شناخته نمی شد. یم دفعه همه چیز یادم آمد. دویدم به سراغ دومین شهید آن هم به رو افتاده بود. لباس سیاهش بیشتر ترس به بدنم انداخت. چرا که نمی توانستم باور کنم این شهید میرافضلی است. شهید را چرخاندم ایشان از ناحیه صورت و چشم ها به شدت آسیب دیده بود. این حادثه در تاریخ ۲۲/۱۲/۱۳۶۳ و در عملیات خیبر اتفاق افتاد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
گزیده ای از بسم الله الرحمن الرحیم بسم رب الشهدا و الصدیقین حمد و ثنای خدا را که در برهه از زمان، به تاریکی همه ی شب ها، نوری را از تبار پاک رسول الله (ص) برای هدایت ما قرار داد. درود فراوان به امام بزرگوارمان. سلام بی کران به روان پاک گلگون کفنان صراط خون و شهادت و همه ی عاشقان راه سرور شهیدان حسین (ع). «الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون.» گرچه فلسفه‌ی قربانی شدن و ریختن خون در جهاد با خصم خدا، اگر مورد قبول و رضای درگاه ایزد منان واقع شود گویای همه‌ی مفاهیم عمیق این حرکت و فعل می‌باشد. ولی ای خدای من، ای معبود من و معشوق من، ای همه مقصود من، ای همه وجودم و ای کسی که همه چیزم از آن توست. تو شاهد بودی، تو ای سرزمین گرم خوزستان. تو ای تاریخ شاهد بودی، شما ای سرور من، ای آقا و مولای من. شما شاهد بودید چگونه ما بر عهد و پیمانی که با نائب برحق خودتان از روزی که برخط و صراطی که در پیش گرفته که همانا ادامه‌ی راه جد بزرگوارتان حسین (ع) است شناخت پیدا کردیم و آگاهی یافتیم، تا آخرین قطره خون خود برای نثار راه مبارکش ایستادیم. و زمانی که ندای هل من ناصر ینصرنی حسین (ع) را ازحلقوم پاکش تکرار کرد، چگونه با همه‌ی مشقات و سختی‌ها و رنج‌ها لبیک گفتیم. ما پذیر فتیم، زیرا ما زاده‌ی رنجیم؛ رنجی به سنگینی همه‌ی تاریخ. به اندازه‌ی همه‌ی تاریخ بعد از قیام مولایمان حسین (ع). …ای بقیه الله، ما با همین انگیزه حرکت کردیم و با خون خدا عهد بسته‌ایم که در همه احوال و شرایط یاری‌اش دهیم. پس شما، ای امت هوشیار مکتب سرخ تشیع، کاملا واقف هستید به این امر که: زمزمه‌ی جدایی روحانیت از انقلاب، یا از منبع جهل سرچشمه می‌گیرد و یا انگیزه های شوم شیطانی دارد، که به هر حال به شکست انقلاب به صورت مستقیم یابه انحراف آن منتهی می‌شود. چنان‌که با نگرشی کوتاه به نهضت های گذشته خودمان می توان به این خطر پی برد. رمز پیروزی ما در وحدت کلمه و کلمه‌ی توحید است. حال سخنی با پدر و مادر، برادران و خواهر گرامی‌ام: دیگر فکر نکنم لزومی باشد به توضیح بیشتر درباره‌ی روشی که به آن عمل کرده‌ام، بپردازم. گرچه من قابلیت نداشتم، ولی راهی است مشخص و وظیفه‌ای است معلوم و رضا و رغبت شما هم مشوق و چراغ راهی بود بر این امر الهی و ان‌شاءالله مورد قبول حضرت حق واقع می شود، به برکت دعای امام. توصیه من به شما در این گونه مصائب و مسائل مشابه این است که صبر و استقامت و دفاع همه جانبه از کیان اسلام و انقلاب برمبنای معیارها و میزان‌های الهی را در سرلوحه‌ی زندگی خود قرار دهید و الحمدلله تاکنون داده‌اید و من مفتخرم به این گونه زیستن شما. ضمنا مخارج غسل و کفن و مجالسم را صرف امور جنگ کنید. چنانچه جنازه ام به دست شما نرسید باز هم غم و اندوهی به خود راه ندهید. دوباره و چندباره سجده‌ی شکر به جا بیاورید؛ زیرا آرزوی قلبی‌‎ام در این رابطه یک جا و باهم برآورده می‌شود. به امید پیروزی حق بر باطل و اشاعه‌ی هرچه بیشتر فرهنگ غنی اسلامی در جهان و امید طلب عفو به خاطر رنجشی که برای شما به وجود آوردم با همه‌ی شما عزیزان خداحافظی می‌کنم. اما سخنی کوتاه و عاجزانه با همه‌ی دوستان و آشنایان و اقوام‌: «حلالم کنید» 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🌺 🌺 🔷سيد حميد خيلي آرزو داشت كه به كربلا برود. او توانسته بود قبل از شهادت به زيارت برود. در خط مقدم با يك سرهنگ۲ عراقي آشنا شده بود كه با نيروهاي خودی همكاری مي كرد، به او پول مي دادند او هم سيد حميد و چند تن از دوستان را به منطقه نيروهاي بعثي می برد و آنها از مقر دشمن فيلم می گرفتند تا برای شناسايی استفاده كنند. در يكی از همين ديدارها سيد حميد عنوان مي كند كه آيا می شود ما را به كربلا ببری؟ ابتدا سرهنگ عراقی مخالفت می كند كه از دژبانی بصره به سختی می شود عبور كرد اما بالاخره قبول كرد و سيد حميد و دوستش را با ماشين به كربلا برده و تذكر داده بود كه به هيچ عنوان گريه نكنيد، آنها هم با لباس عربی به زيارت رفته بعد از ۲ روز بازگشته بودند، يكی دو ماه بعد از اين قضيه مجدداً سيد حميد از اين سرهنگ عراقی تقاضای كمك برای رفتن به زيارت می كند و چون خود اين سرهنگ از شيعيان علاقمند به جمهوری اسلامي بودند، خطر را به جان می خرد و دوباره به مدت يك هفته آنها را به زيارت می برد، و به سلامت به جبهه برمی گردند. سيد حميد كه ديگر آرزويی در دنيای خاكی نداشت ۱۵ روز بعد از زيارت به فيض شهادت نايل آمد. 🔸راوی: اكبر حاج محمدی، همرزم شهيد سید حمید میر افضلی. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب : موضوع : زندگینامه و خاطرات ناشر :  شهید ابراهیم هادی نویسنده :  گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی کتاب مصور حاضر به بیان زندگینامه و خاطرات «شهید سید حمید میرافضلی» می پردازد.این خاطرات در قالب داستان های کوتاه و با زبانی ساده و روان نگاشته شده اند. «شهادت برادر»، «دعای مستجاب»، «اعزام»، «جنگ های نامنظم»، «سوسنگرد»، «ستاد شیخ هادی»، «دوست قدیمی»، «جبهه طراح»، «خلاقیت»، «حکایت دست»، «دنیا از زندان مؤمن»، «شیمیایی»، «آرزوی شهادت»، «خیر به خانواده»، «بوی عطر»، «وصیت نامه»، «جذب نیرو»، «چشم های کم سو» عنوان های برخی از داستان های این کتاب هستند سید .پابرهنه از جوانان شهر رفسنجان بود. از آنها كه دوست داشتند ديده شوند، لذا به هر كاري دست مي زد... اما روح پاك او آرام نمي شد. با شهادت برادرش وارد جمع نيروهاي انقلابي شد. او در آغازين روزهاي نبرد راهي جبهه ها شد. دانشگاه و معلمي را رها كرد و به صفوف مجاهدين پيوست. سيدحميد ميرافضلي همواره در جبهه ها با پاي برهنه بود. مي گفت:‌ اين خاك حرمت دارد. جاي جاي اينجا به عطر خون شهدا متبرك است. براي همين به سيد پابرهنه مشهور شد. او يكبار توانست همراه با كردهاي عراقي راهي كربلا شود. سيد حميد در اواخر سال 62 خبر از شهادت خودش داد. مژده وصل را از زبان مادرش حضرت زهرا(س) شنيده بود. سيد حميد سوار بر موتور حاج همت بود كه يك گلوله خمپاره سفر آنها را به ملكوت آغاز كرد. بعد از شهادت، حضور سيدحميد بيش از قبل حس مي شود 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا