eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
3.2هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
472 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
vasiyat-ver01.pdf
1.95M
نسخه PDF فایل 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
وصیتنامه.pptx
2.6M
نسخه پاورپوینت 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 حماسه امام سجاد(ع) 🔻 : مقطع ۳۴ ساله امامت حضرت (ع) که از عصر عاشورا آ؛غاز شد بخش مهمی از تاریخ ۲۵۰ ساله حیات ظلم‌ستیزانه ائمه معصومین(ع) از پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) است. روش و هدایت حضرت زین‌العابدین(ع) در دوران اختناق‌آمیز بنی‌امیه موجب شد تا جمعیت اندک و ضریه دیده تشیع و نیروهای انقلابی آن در مدت زمان کوتاهی در کمتر از یک قرن به جمعیتی انبوه تبدیل شوند و کار به جایی برسد که کمتر از ۴۰ سال بعد از شهادت آن حضرت، جریان قوی و فراگیر تشیع به سرنگونی حکومت بنی‌امیه ختم شود. 🔻معرفی کتاب حماسه امام سجاد(ع) : «حماسه امام سجاد(ع)» حاوی تحلیل‌های محققانه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره سیره سیاسی امام سجاد(ع) است. این کتاب حاصل سخنرانی‌های متعدد معظم‌له است که با موضوع بررسی سیره امام چهار شیعیان در سال‌های ۱۳۵۲، ۱۳۶۵ و ۱۳۶۱ ایراد شده است. امید که حرکت سیاسی ایشان از سوی عموم جامعه اسلامی به درستی درک شود. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۹ آذر ماه بازگشت پیکر مطهر پس از ۱۱سال اسارت گرامی باد . 🥀 🗓 ولادت :۲۶ خرداد ۱۳۲۹(تهران، محله خانی آباد) 👈 دیپلم در سال ۱۳۴۶ 👈 دانشجوی دوره کارشناسی مهندسی پالایش دانشکده نفت آبادان در سال ۱۳۴۷ 👈 از اعضای فعال انجمن اسلامی دانشجویان 👈 از مبارزان سیاسی در دوران ستمشاهی پهلوی 👈 دانش آموخته مهندسی پالایش در سال ۱۳۵۱ 👈 خدمت سربازی در پالایشگاه تهران، آبادان و پشتیبانی منطقه ۲ شیراز 👈 ازدواج در شهریور ۱۳۵۲ 👈 دارای ۴ فرزند 👈 دستگیری توسط ساواک در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۲ به علت توزیع اطلاعیه های حضرت امام 👈 آزادی از زندان در آبان ۱۳۵۳ 👈 اشتغال در شرکت بوتان‌گاز 👈 مدیر تولید شرکت پارس توشیبا (پارس خزر) سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ 👈 گذارندن مقطع کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی در مدرسه عالی مدیریت تحت نظارت دانشگاه هاروارد تا ۱۳۵۷ 👈 مدیر شرکت پارس خزر تا آذر ۱۳۵۸ 👈 نماینده قائم‌مقام وزیر نفت در آبادان و تأسیسات نفتی جنوب کشور + عضو اصلی کمیسیون پاکسازی در اداره نفت آبادان 👈 سرپرست شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب از تیر ۱۳۵۹ 👈 وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران در دولت شهید 🗓 اسارت۹ آبان ۱۳۵۹(خوزستان، جاده آبادان-ماهشهر) 🗓 تاریخ شهادت : نامعلوم (احتمالاً سال ۱۳۶۸) (زیر شکنجه در زندان های مخفی عراق) 🗓 شناسایی، انتقال و تشییع ۲۷ آذر ۱۳۷۰ 👈 بیش از ۱۱ سال اسیر و جاویدالاثر 📍 مزار :تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها)، مرقد شهدای هفتم تیر، در جوار مزار شهیدان رجایی و باهنر 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
✍محمدجواد تندگویان در روز ۲۶ خرداد سال ۱۳۲۹ هجری شمسی در خانواده‌ای سنتی در محله خانی‌آباد در جنوب تهران به دنیا آمد. او تنها فرزند خانواده‌اش بود. تحصیل وی در دبیرستان مصادف با واقعه پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ بود. در سال ۱۳۵۴ برای ادامهٔ تحصیل دانشکدهٔ نفت آبادان را برگزید. او ضمن تحصیل، با انجمن اسلامی دانشکده نیز همکاری داشت. 👈پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه و طی دوره آموزش نظام وظیفه، جهت خدمت در پالایشگاه نفت تهران مشغول به کار شد. در این دوران شرکت در فعالیت‌های سیاسی منجر به دستگیری او به وسیلهٔ ساواک گردید. پس از آزادی از پالایشگاه تهران اخراج شد و در شرکت بوتان و سپس در شرکت صنعتی پارس توشیبا (پارس خزر کنونی) مشغول به کار شد. 🔆وی در سال ۱۳۵۷ مدرک کارشناسی ارشد مدیریت را از مرکز مطالعات مدیریت ایران دریافت کرد. مبارزه سیاسی او نیز تا پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ادامه یافت. 🔆شهيد تندگویان پس از پیروزی انقلاب به وزارت نفت دعوت شد. به دلیل مشکلات فراوان در جنوب و به ویژه در آبادان، وی به عنوان نمایندهٔ وزیر نفت در مناطق جنوب به آبادان اعزام شد. چندی بعد به سمت مدیر شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب منصوب شد. فعالیت در این سمت تا زمان نخست وزیری محمدعلی رجایی ادامه داشت. 🔆اقدامات او در ارتباط با ایجاد آرامش در مراکز صنعتی جنوب، مدیریت فعالیتهای صنعتی، و راه‌اندازی پروژه‌های نفتی باعث شد محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت، در ۱۰ مهر ۱۳۵۹ او را به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی کند. مهندس شهيد تندگویان در نهم آبان ۱۳۵۹ - درحالیکه حدوداً یک ماه از دوره وزارتش گذشته بود- برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان عازم منطقه بود که در جادهٔ ماهشهر-آبادان به همراه معاون و دیگر همراهانش به اسارت نیروهای ارتش رژیم بعث عراق درآمد و به زندان‌های اسیران ایرانی در عراق منتقل شد. به نقل از برخی اسیران، وی تا مدتها زنده بوده و حتی از شکست حصر آبادان (مهر ۱۳۶۰) و آزادسازی خرمشهر (خرداد ۱۳۶۱) آگاهی یافته بود. اما از چگونگی وضعیت اسارت و نحوه درگذشت او در اردوگاه‌های اسرا اطلاعات دقیقی در دست نیست. ☘سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشته شدگان میان دو طرف، پیکر محمدجواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق به شهادت رسيده بود، به کشور بازگردانده و در ۲۵ آذر ۱۳۷۰ در ایران به خاک سپرده شد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از خاطرات یک آزاده از زندان صدام: به خاطر آنكه قاب عكس صدام را شكسته بودم، مرا به گودالی كه هشتاد و یك پله از زمین فاصله داشت، بردند. آنجا شبیه یك مرغ‌دانی بود. وقتی مرا در سلولم حبس كردند، از بس كوچك بود، می‌بایست به حالت خمیده در آن قرار می‌گرفتم. آن سلول درست به اندازه ابعاد یك میز تحریر بود. شب فرا رسید و كلیه‌هایم از شدت سرما به درد آمده بود. به هر طریق كه بود، شب را به صبح رساندم. تحملم تمام شده بود. با پا محكم به در سلول كوبیدم. نگهبان كه فارسی بلد بود، گفت: چیه؟ چرا داد می‌زنی؟ گفتم: یا مرا بكشید یا از اینجا بیرون بیاورید كه كلیه‌ام درد می‌كند. اگر دوایی هست برایم بیاورید! دارم می‌میرم. او در سلول را باز كرد و چند متر جلوتر در یك محوطه بازتر كشاند و گفت: همین جا بمان تا برگردم. در آنجا متوجه یك پیرمرد ناتوان شدم. او در حالی كه سكوت كرده بود، به چشمانم زل زد. بی‌مقدمه پرسید: ایرانی هستی؟ جوابش را ندادم. دوباره تكرار كرد. گفتم: آره، چه كار داری؟ پرسید: مرا می‌شناسی؟ گفتم: نه از كجا بشناسم؟ گفت: اگر ایرانی باشی، حتما مرا می‌شناسی. گفتم: اتفاقا ایرانی‌ام؛ ولی تو را نمی‌شناسم. پرسید: وزیر نفت ایران كیست؟ گفتم: نمی‌دانم. گفت: نام محمد جواد تندگویان را نشنیده‌ای؟ گفتم: آری، شنیده‌ام. پرسید: كجاست؟ گفتم: احتمالاً شهید شده. سری تكان داد و گفت: تندگویان شهید نشده و كاش شهید می‌شد. دیگر همه چیز را فهمیدم. بغض گلویم را گرفته بود. فقط نگاهش می‌كردم. نگاه به بدنی كه از بس با اتوی داغ به آن كشیده بودند، مثل دیگ سیاه شده بود...، گفتم: اگر پیامی داری بهم بگو. گفت: این سیاه چال، طبقه زیرین پادگان هوانیروز الرشید است... گفت: ... پیــــــــــام من مرزداری از وطن است... صبوری من است. نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد. نگذارید دشمن به خاك ما تعرض كند. استقامت، ‌تنها راه نجات ملت ماست. بگذارید كشته شویم، اسیر شویم؛ ولی سرافرازی ملت به اسارت نیفتد. گفتم: به خدا قسم... پیامت را به ایرانیان می‌رسانم. خم شدم دستش را ببوسم كه نگذاشت... ✅منبع : راوی: عیسی عبدی، رجوع کنید به کتاب ساعت به وقت بغداد، ج1، ص89 – 86. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani