*شهیدی که آرزویش شهادت در سجده بود"*
*۳۰ روز، روزه گرفتن در گرمای شدید*🕊️
*شهید یوسف شریف*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۱ / ۱۳۶۴
محل تولد: جیرفت
محل شهادت: فاو
🌹همرزم← *در هور گرما بیشتر از پنجاه درجه بود*☀️ آنها که در هور بودند میدانند فقط عاشقان تحمل ماندن در آنجا را دارند🌷. یکی از بچههای مخابرات آنجا گفت: تا بحال چند بار به برادر شریف اصرار کردهاند که برای تجدید روحیه از اینجا برود🥀 اما او گفته حداقل یک ماه به من فرصت بدهید تا روزهام را بگیرم💫 *او ۳۰ روز در گرمای شدید هور روزه گرفت*💫میگفت *« دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم »*🕊️ همرزم ← در حال عکس گرفتن بودم *که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است* 🌷فکر کردم نماز می خواند📿 اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته🥀جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم. دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو افتاد🥀 *دیدم گلوله ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده*🖤 ۱۵ روز بعد از شهادتش *خودم را روی سینه اش انداختم بوی عطر و گلاب میداد🌷 مردم التماس میکردند که صورت نورانی اش راببینند*💫 در نهایت او *با گلوله ای بر سینهاش برخاک سجده کرد تا به آسمان برسد*💫و چه زیبا به آرزویش رسید🕊️🕋
*سردار شهید یوسف شریف*
*شادی روحش صلوات*
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 دعای روز نهم ماه مبارک رمضان 🌺
─═༅𖣔❁﷽❁𖣔༅═─
اَللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ نَصِيباً مِنْ رَحْمَتِكَ الْوَاسِعَةِ،
وَ اهْدِنِي فِيهِ لِبَرَاهِينِكَ السَّاطِعَةِ،
وَ خُذْ بِنَاصِيَتِي إِلَى مَرْضَاتِكَ الْجَامِعَةِ،
بِمَحَبَّتِكَ يَا أَمَلَ الْمُشْتَاقِينَ.
📝 ترجمه فارسی 👇
خدایا برای من در این ماه بهره ای از رحمت گسترده ات قرار ده،
و به جانب دلایل درخشانت راهنمایی کن،
و به سوی خشنودی فراگیرت متوجه کن،
به مهرت ای آرزوی مشتاقان.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
💐💐💐💐شهیدولی الله استرآبادی
💐بیست روزه دامادشده.میره جنگ یه نامه عاشقانه لایی قرآن برای خانمش میذاره.نامه ای کوتاه وعاشقانه .....
✅#ادامه👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
گلوی بریده همسرش را بوسید💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
·
شهید ولی الله استرآبادی، بچه مسجد اللهیان، رزمی کار، لیدر بچه حزب اللهی های محله ایرانمهر پائین گرگان، بیست روزه داماد، برای چندمین بار عازم جبهه است.
خداحافظی این بار یک جورایی فرق داره، همسر ولی الله، قرآن را نگه داشته یک کاسه آب زلال یک اقیانوس بغض و بیقراری توی دلش، می خواهد شوهرش را از زیر قران خدا رد کند.
همان قرآن سفره عقد. دست و دلش می لرزد. ولی الله با لبخندی از مهر قرآن را بوسید. چندم قدم که دور شد. ایستاد و اشاره کرد.
زن دوقدم برداشت، ولی الله گفت: بمان. جلو رفت. آرام در گوش همسرش گفت: یک امانتی برات گذاشتم لای قرآن؛ به مادر اینا نگو. حلالم کن.
و رفت...
□□□
زن رفت داخل اتاق خودش، قرآن را با احترام باز کرد. نامه را برداشت. بوسید. یک نامه، خیلی عاشقانه. کوتاه نوشته بود:
« بچه های عاشق امام حسین(ع)، حسینی شهید می شوند. منِ شهید ولی الله استرآبادی، از اصحاب کربلا، چون مولایم سیدالشهدا، سر از بدنم جدا می شود؛ باید صبور باشید، چون زینب(س) خیلی صبور باش. دیدار در بهشت. تو صبورباش...»
□□□
عملیات رمضان بود، روز سوم عملیات، یک ترکش می خوره به گلوی ولی الله، سر از بدنش جدا می شود. هوا گرم و سوزان، تشنگی بیداد می کند. وقتی شهید ولی الله را گذاشتند عقب تویوتا. قمقمه اش را برداشتند. قمقمه از آب لبریز بود. بچهها هر کدام یک جرعه از آب قمقمه ولی الله را با سلام بر سر بدیده « آقا اباعبدالله» نوشیند.
مراسم صبحگاه سپاه، ادای احترام به شهید، پاسدارها ریختند روی سر تابوت. شلوغ شد.
خانواده شهید که آمدند. ماشین تبلیغات سپاه هم آماده رفتن برای اعلام به شهر شد. بنیاد شهید و ارتش هم آمدند. گروه سرود طبل و موزیک.
خانواده از قبل خبر داشتند فقط منتظر بودندکه شهید بیاد. تشیع جنازه ساعت ده صبح، بلندگو روضه امام حسین را می خواند، شهر داشت خودش را برای تشیع شهید آماده می کرد.
خیل زیادی از مردم شهر، جلوی سپاه جمع شده اند.
وقت وداع رسیده و خانواده می خواستند با شهید والله استرابادی خداحافظی کنند. مگه می خواد بره جبهه... نه، تازه از جبهه آمده، داره میره بهشت. همه تابوت می بوسند. حال غریبانه ائی داشت محوطه.
همسرش آمد جلو گفت: باید تابوت را باز کنید.
نگذاشتیم که همسرش جنازه را ببیند، آخه شهید سر در بدن نداشت، مثل امام حسین(ع).
همسر ولی الله با تمنا و خواهش آمد جلو گفت: می خوام ببینم.
در تابوت را باز کردم.
گفتم: خواهر! این شهید غسل نداشت، صبوری می خواهد.
گفت: «من زینب ام» زینب. خودش این را بهم یاد داد. نامه را باز کرد گفت: نوشته من زینبم. نوشته من شهید ولی الله استرابادی. مثل امام حسین(ع) شهید می شوم.
خم شد روی سر بریده ولی الله شوهرش داخل تابوت، رگ بریده گردن همسرش را بوسید.
صدای تکبیر و صلوات محوطه سپاه را پر کرده بود. بغضی سنگین گلویم را فشرده بود، دست گذاشتم روی سینه ام. به سمت حرم آقا امام حسین(ع) توی دلم گفتم: «السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین الشهید...» اشک هام جاری شد و دنبال شهید راه افتادم....
اشک ها سهم دل های تنگه، تنگ به وسعت آسمان.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
14 اردیبهشت ماه #سالروز_ولادت بسیجی دلاور، شهید 17 ساله دفاع مقدس « #شهید_محمد_امین_شیرازی» در سال 1347 (ه ش) گرامیباد .
🌹14 شهیدی که هرکدام یک بند از دعای توسل را خواندند و پرکشیدند
🌹اسم دسته شان «دسته یک» بود؛ کارشان هم «یک». در گردان حمزه سیدالشهدا(س) برای خودشان اسم و رسمی به هم زده بودند. مسئولشان هم محسن گلستانی بود. بس که ریزه میزه بودند دسته شان به دسته «کودکستان گلستانی» معروف شده بود.
🌹قبل از شروع عملیات والفجر 8 دعای توسل جانانه ای خواندند و بعد به طرف خط حرکت کردند. 14 نفر از بچه های دسته هر کدام یک بند از دعای توسل را غریبانه زمزمه کردند. 14 بند، 14 نفر! شب ۲۴ بهمن(شب عملیات) به همراه بچه های لشکر 27 محمد رسول الله(ص) به خط زدند.
🌹«آن شب آتش دشمن زیاد بود و این آتش برای 14 تن از بچه های دسته یک گلستان شد».
🌹آن شب 14 پرستوی عاشق، غریبانه پر کشیدند و آسمانی شدند.
شهید محمد امین شیرازی یکی از آن شهدا بود .
#دانش_آموز
#نوجوان
#شهدای_دانش_آموز
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🌺یادکردی از علمدار تیپ سیدالشهدا(ع) #شهید_علیرضا_موحد_دانش:
🌺ملتی که پشتیبانش خداست و پیشاپیش امام زمان در مقابل تمامی کفر خواهد ایستاد و انشا الله پیروز خواهد شد./آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر جنازه من حاضر نشوند .
✳️سیزدهم اردیبهشت سالروز شهادت علمدار تیپ 10 سیدالشهدا(ع) علیرضا موحددانش گرامی باد .
زندگینامه :
علیرضا اولین فرزند خانواده «موحد دانش» در سال 1337 در تهران به دنیا آمد. در سال 1355 بعد از اخذ دیپلم به سربازی اعزام شد و پس از فرمان امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، وی نیز از پادگان گریخت و به جمع انقلابیون پیوست.
.پس از پیروزی انقلاب، در كمیته انقلاب اسلامی شمیران به فعالیت مشغول شد. علیرضا در فروردین ماه 1358 به عضویت سپاه پاسداران در آمد و ابتدا مأموریت حراست از بیت امام خمینی(ره) را بر عهده گرفت. با آغاز غائله كردستان، به كردستان رفت و در چند عملیات پاكسازی علیه ضد انقلابیون شركت كرد. پس از آن به جبهه اعزام شد و به عنوان جانشین محسن وزوایی در عملیات بازی دراز حضور یافت و در همین عملیات، یك دستش قطع شد....
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
وی پس از عملیات مطلع الفجر به مكه معظمه مشرف شد.
مدتی بعد به تیپ 27 محمد رسول الله (ص) اعزام شد تا به عنوان معاون گردان حبیب بن مظاهر مأموریتش را انجام دهد.
وی پس از خاتمه عملیات فتح المبین، فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر را بر عهده گرفت و نقش فعالی در مراحل سه گانه الی بیت المقدس و آزادی خرمشهر ایفا كرد.
در خرداد سال 1361 با دختری مؤمنه عقد ازدواج بست. پس از پایان عملیات بیت المقدس، به همراه قوای محمد رسول الله (ص) به لبنان اعزام شد.
بعد از بازگشت از لبنان، فرماندهی تیپ 10 سید الشهدا (ع) را بر عهده گرفته، در عملیات والفجر 1 با این تیپ وارد عملیات شد و در همان عملیات نیز مجدداً مجروح گردید.
فرمانده شجاع سپاه اسلام،علیرضا موحد دانش، سرانجام در تاریخ 13 مرداد 1362 در عملیات والفجر 2 در منطقه حاج عمران، در حالی كه فرماندهی تیپ 10 سید الشهدا (ع) را بر عهده داشت به فیض شهادت رسید.
از علی رضا موحد دانش ، نخستین فرمانده لشکر سیدالشهدا(ع) دو وصیت نامه باقی مانده است. اولینش را دو سال پیش از شهادت و در شب آغاز عملیات فتح المبین به رشته تحریر درآورده است. در آن زمان او جانشین فرماندهی گردان حبیب ابن مظاهر(ع) به شمار می رفت. علی رضا دومین وصیت نامه اش را حدود شش ماه قبل از پروازش نوشت . در آن زمان او شش ماه بود که به فرماندهی تیپ سید الشهدا(ع) منصوب شده بود.
او در پایان دومین وصیت نامه اش از پدر و مادر خود خواسته است تا دقت کنند افرادی خاص در تشییع جنازه او حاظر نشوند و دلیل این وصیت را نیز توضیح داده است.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani