✍ #خاطره_شهدا
🌷یکی از کارهای مصطفی، رسیدگی به بعضی افراد #ضعیف بود
یک روز مقداری پول بهش داده بودم برای این کار، ولی فراموش کردم اتیکت بزنم،
که برای چه کاری استفاده بشه .
🌷بعداز مدتی که متوجه شد برای کار مورد نظر هزینه نشده، خیلی ناراحت و برافروخته شد و گفت: من اون دنیا چی جواب #حق_الناس رو بدم.
🌷بهش گفتم: نگران نباش من مقدارشو میدونم از طرف خودم جایگزین میکنم،
با این حال مرتب تکرار می کرد خداوند ممکن از حق خودش بگذره اما از حق بنده اش هرگز نمی گذره.
🌷یکی از ویژگی های مصطفی این بود که مواظب حق الناس باشد ، حتی اگر خیلی ناچیز باشد.
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
پ ن: عکس متعلق است به حضور شهید در #حسینیه ای که خود شهید با هزینه #شخصی شان ساخته اند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
🌺خیلی دقت روی #حق_الناس داشت؛
به عنوان مثال برای خرید میوه🍊🍐
وقتی می خواست میوه جدا کند آنقدر حواسش بود که اگر ناخنش به میوه ای می خورد همان را بر می داشت که نکند به اندازه ذره ای حق الناس شده باشد.👌
#توسل_به_ائمه_اطهار
توسل به اهل بیت (ع) در چند جای زندگی شهید مجیری بیشتر به چشم میخورد:
🌺بعد از نماز ها به ائمه سلام می داد، سپس بیرون مسجد می آمد و به سمت راست آسمان و بعد به سمت چپ آسمان نگاهی میکرد ، به سمت کربلا اشاره میکرد و سه مرتبه میگفت صلی الله علیک یا ابا عبدالله
🌺همیشه روز خود را با دعای عهد و زیارت ایام هفته شروع میکرد.
🌺همیشه در امضایش کلمه محب المهدی را مینوشت.
🌺 سال خمسیاش را نیمه شعبان قرار داده بود.
🌺هر روز دو رکعت نماز برای سلامتی و فرج امام زمان (عج) میخواند.
🌺هر روز به نیت سلامتی امام زمان (عج) صدقه میداد.
🌺عصرهای جمعه با توسل به امام زمان (عج) خانواده را جمع می کرد بچه ها را در بغل می گرفت و آل یس میخواند .
#راوی : همسر #شهید_عبدالرضا_مجیری🌹
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#شهید_اکبر_شیرعلی
#حق_الناس
🌹رضا همرزم علی اکبر در سوریه بود. میگه اکبر علاقه شدیدی به خوردن قهوه داشت، و کلا جزء عادتاش بود که مرتب میخورد. چند روزی گیر عملیات پاکسازی بودیم، و گه گداری هم تکفیری ها باهامون درگیر میشدن و تو این مدت علی اکبر بدون قهوه مونده بود.
🌷در حین پاکسازی به خونه ای رسیدیم، که همه وسایل سرو چای و قهوه آماده بود و صاحب خونه وقت نکرده بود جمع کنه. با خوشحالی صدا زدم اکبر بدو بیا اینجا ببین خدا برات جور کرده، هوا هم خیلی سرد بود.
🌹وقتی اومد داخل اتاق، داشتم یه پتو در می آوردم بندازم رو خودم که شهید با یه حالت خاصی گفت: آقا رضا! پتوهای مردم رو دست نزن شاید راضی نباشن، قهوه شونم بزار ان شاءالله خودشون برمیگردن و کنار هم نوش جون میکنن. من که از شدت سرما داشتم به خودم میلرزیدم مات و مبهوت نگاهش میکردم فقط.
من و شما چقدر حق الناس رو رعایت میکنیم؟
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani