eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
3.1هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
472 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهدای_روحانی #شهید_شریف_قنوتی شهید قنوتی کیست؟« #شریف_قنوتی » اولین شهید روحانی انقلاب اسلامی 🔷️شریف قنوتی كیست؟ او نخستین روحانی مجروح و اسیر جنگ تحمیلی، نخستین روحانی شهید دفاع مقدس، نخستین نماینده امام خمینی(ره) كه در جنگ به شهادت رسید، نخستین فرمانده شهید جنگ های چریكی و پارتیزانی، تشكیل دهنده گروه های مسلح به امر امام خمینی ـ رحمة الله علیه ـ در سال 1342، نخستین برگزار كننده تظاهرات در شهرستان بروجرد تا جایی كه به عنوان رهبر انقلاب بروجرد معرفی شد، نخستین تشكیل دهنده ستاد پشتیبانی از جبهه های جنگ و حمایت از جنگ زدگان در بروجرد، نخستین ارسال كننده محموله های تداركاتی از بروجرد به مناطق جنگی به ویژه خرمشهر، نخستین گروه اعزامی از بروجرد به خرمشهر جهت دفاع ازشهر و نخستین گروه مدافع در خرمشهر به نام «لشكر الله اكبر» كه همراه برادران ارتشی و سپاهی به مدت 35 روز مقاومت كردند. #ادامه👇 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔷️از تولد تا دوران مبارزه: شهید شریف قنوتی در سال 1313 در اروند كنار از توابع آبادان دیده به جهان گشود. در اطاعت از پدر و مادر، كم نظیر بود. اهل دعا، قرآن و مناجات بود. پدرش شیخ محمود و عمویش شیخ عبدالله استاد اسلامی وقتی چنین دیدند او را به حوزه علمیه «آبادان» فرستادند. دو سال در آن حوزه بود، سپس به «بروجرد» رفت و از اساتید مجرب آن دیار بهره ها گرفت و از محضر مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی استفاده کرد و سپس در قم رحل اقامت افكنده و در محضر امام خمینی(ره) و مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، فقه و عرفان را آموخت و همزمان با تحصیل، مبارزه با ظلم را آغاز کرد تا جایی كه از یاران عالی قدر شهید نواب صفوی گشت و در آن ایام در زندان اوین مدت شش ماه زندانی شد. پس از شهادت نواب صفوی در مبارزه با طاغوت، به امام خمینی ـ رحمه الله ـ پیوست تا جایی كه او را به عنوان نواب ثانی لقب دادند و در یاری امام چنان ایستادگی كرد و پیروی نمود كه می گفتند: شریف قنوتی در امام خمینی ذوب شده است. منبرهایش كوبنده و حماسی بود. با كمال شهامت و شجاعت در منبرهایش شاه را [ابن] مرجانه خطاب می كرد و به او یزید بن معاویه دوم می گفت.   🔷️نخستین پایه گذار جنگ های چریکی شاید به جرأت بتوان گفت شهید شریف قنوتی، نخستین پایه گذار جنگ های چریکی در خرمشهر بود. در حالی که نیروهای مردمی با پیروی از دستور امام خمینی ـ رحمت الله ـ برای مقابله با دشمن و دفاع از انقلاب اسلامی و کیان کشور به طور داوطلب وارد خرمشهر می شدند، شهید شریف قنوتی با تشکیل گروه های چریکی، به آنها آموزش های خاص مقطعی می داد و آنها را در مکان های حساس خرمشهر مستقر می کرد. او با توجه به امکانات محدود، با عملیات های ایذایی و بازدارنده، تلاش داشت جلو تصرف خرمشهر را بگیرد. از این روی، با انسجام نیروهای داوطلب و مردمی و آموزش آنها، به ارتش مجهز عراق حمله می کرد و در حد توان خود، نیروها و امکانات موجود دشمن را به صورت مقطعی به عقب می راند. شناخت شهید شریف قنوتی از وضعیت خرمشهر در آن دوره زمانی به اندازه ای بود که فرماندهان دسته یا گروهان های اعزامی به خرمشهر، درباره نوع درگیری با دشمن و ادوات زرهی آنها و شیوه انهدامشان، از شهید شریف قنوتی یاری می گرفتند.   🔷️ مقاومت دیگر فایده ای ندارد !  آقای رضا آلبوغبش، اهل خرمشهر، از رزمندگان مقاومت خرمشهر می گوید: ...شب را تا صبح همراه شیخ شریف در کوچه و خیابان در اطراف شاه آباد قدیم، پشت پلیس راه با عراقی ها درگیر بودیم. صبح که شد، از عراقی ها خبری نبود. خیال کردیم که آنها عقب نشینی کرده اند. در صورتی که در خانه های پیرامون کمین کرده بودند. عراق نیروهای زبده اش را وارد میدان کرده بود. آنها بدون داد و فریاد و با حرکت دست با یکدیگر ارتباط برقرار می کردند. با توجه به قضایایی که در حضور بنی صدر پیش آمد، به شیخ گفتم: «مقاومت دیگر فایده ای ندارد.» گفت: «تو که می گفتی نمی ترسم!... تو هم جا می زنی؟» همراه شیخ به طرف مسجد جامع رفتیم. شیخ نیروهای تازه نفس را فرستاد به محل درگیری تا نیروهایی که تمام شب را جنگیده بودند لحظاتی استراحت کنند. 🔶️شیرینی شهادت روز 24 مهر 59 پس از اینکه در پاسگاه امیرآباد سرپایی چند لقمه غذا (سیب زمینی کوبیده با گوجه) خوردم، دوباره همراه شیخ به سمت خرمشهر حرکت کردیم. در بین راه شیخ، شیرینی خودش را که در پاسگاه به او داده بودند و نخورده بود، از جیبش درآورد، و به من گفت: «این شیرینی را بخور». گفتم: «من سهم  شیرینی خودم را خورده ام، این مال شماست.» شیخ خنده ها و شوخی هایش با من زیاد شد، تا آن موقع سابقه نداشت که با من یا کس دیگری شوخی یا مزاح کند. دست در گردن من انداخت و شیرینی را به من داد و گفت: «این شیرینی شهادت من است. ان شاء الله بخواست خدا، اگر سعادت داشته باشم، امروز یا فردا به شهادت می رسم. لذا از شما می خواهم که اگر من رفتم و تو زنده ماندی (و احتمال می دهم که تو زنده بمانی)، مواظب بچه ها باش!» چون پسر بزرگش «محمد محسن» مجروح و در آبادان بود و ایشان با اینکه مجروح بود، برای حمل شهدا و مجروحین و کمک رسانی یک خودرو وانت در اختیارش بود و پسر دیگرش «محمد سعید» هم در خرمشهر حضور داشت. من فکر کردم بچه های خودش را می گوید. از این روی گفتم: «آقا کدام بچه ها؟» گفت: «بچه های گروه الله اکبر را می گویم!» درست 15 دقیقه بعد از این قضیه من و شیخ شریف اسیر عراقی ها شدیم.   👇 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔷️ما یک خمینی را اسیر کردیم ! به همراه شیخ از پل گذشتیم و داخل خرمشهر شدیم. میدان فرمانداری را که دور زدیم، یک تانک روبه رویمان بود. به علامت پیروزی انگشتمان را بالا بردیم و سلام کردیم. آنها هم جواب سلام ما را دادند. در خرمشهر تجهیزات نظامی نداشتیم. ادوات جنگی ما عبارت بود از: سه سه فروند تانک فاقد مهمات، چهار قبضه آرپی جی هفت، یک قبضه خمپاره انداز 60 میلی متری، تعدادی اسلحه ژ-3 و یک نوع سلاح قدیمی به نام ام یک (استفاده از سلاح ام یک هم خود حکایتی دارد، که گاهی مجبور بودیم با پا روی گلنگدن برویم تا یک گلوله شلیک کنیم) و از تکاوران عراقی کلاش های تاشو غنیمت گرفته بودیم، برخی که کار با آنها را بلد بودند به دیگران هم یاد می دادند. داخل خیابان چهل متری که شدیم، شیخ شریف گفت: «می ترسم خرمشهر سقوط کند و ما نزد مردم شرمنده شویم». نزدیکی های مقر گروه الله اکبر (مدرسه استثنایی سابق  و بنیاد شهید کنونی) چند نفر سرباز دیدیم. اول خیال کردیم  ایرانی هستند بلافاصله به من ایست دادند و به عربی گفتند: «قف!» فریاد زدم: «اینها عراقی هستند.» شیخ گفت: «با سرعت برو!» ... پدال گاز را فشار دادم. عقربه سرعت  روی 90 کیلومتر بود، که ما را به رگبار بستند. چند گلوله به گردن و دست شیخ و یک گلوله هم به زانوی من اصابت کرد. من تعادلم را از دست ندادم. شیخ شریف دست به اسلحه برد، اما فرصت نشد. در همین زمان، یک گلوله آرپی جی7 به چرخ عقب ماشین اصابت کرد و منفجر شد. کنترل ماشین از دست رفت و ماشین واژگون شد و پس از دو بار غلتیدن روی سقف به جدول کنار بلوار برخورد کرد و باز هم به حالت اول برگشت. تا خودمان را از ماشین بیرون کشیدیم، عراقی ها از درون خانه ها بیرون دویدند. چند نفر به سراغ من آمدند و یک عده عراقی هم به سراغ شیخ شریف رفتند. عراقی ها بیشتر متوجه شیخ شریف بودند تا من. آنها خیلی خوشحال بودند که شیخ شریف را اسیر کرده اند. خیال می کردند، امام خمینی (ره) را اسیر کرده اند. آنها اطراف شیخ را گرفته بودند و حوسه (رقص) و هلهله می کردند و فریاد می زدند: «اسرنا الخمینی! اسرنا الخمینی! ما یک خمینی را اسیر کرده ایم.» من را به باد کتک گرفتند. سه، چهار متر با شیخ فاصله داشتم. نگرانش بودم. تمام حواسم به او بود. شیخ فقط می گفت: «الله اکبر- لااله الا الله...» استقامت، پایداری، شجاعت و مردانگی شیخ شریف در مقابل عراقی ها درآن لحظه انگیزه و جرأتی دوچندان در من ایجاد کرد. هرچند مجروح بودم آنها بینی و کتفم  را هم شکستند، اما موفق نشدند زبان من را باز کنند! و بفهمند من، عربم یا عجم.   🔷️این فرمانده مقاومت است! چندین گلوله به بدن شیخ شریف اصابت کرده بود وخونی که از بدنش می رفت و به خاطر بی خوابی شب ها و روزهای گذشته و تلاش های خستگی ناپذیر و مجاهدت ها و سلحشوری ها و سخنرانی های پی در پی و گرسنگی و تشنگی، دیگر رمقی برایش نمانده بود. با این حال، عراقی ها با اسلحه به پاشنه پای راست شیخ  شلیک کردند ولی این مرد شجاع چون کوهی ایستاد و با لحنی رسا به عربی فصیح به عراقی ها گفت: «از خاک ما بیرون بروید، مگر ما همه مسلمان نیستیم؟» عراقی ها که مقاومت و شجاعت شیخ شریف را دیدند بیش از پیش عصبانی شدند و به دست راست و پاشنه پای راست شیخ، شلیک کردند و گفتند: «هذا آیة المقاومة... این فرمانده مقاومت است.» سپس آنها شیخ را به رگبار بستند که پاهای این روحانی بزرگوار سوراخ، سوراخ شد. پس از آن حدود ده نفر شیخ شریف را می زدند. شیخ تکبیر «الله اکبر» می گفت و آنها می زدند. عراقی ها همان گونه که اطراف شیخ شریف حوسه (هلهله و پای کوبی) می کردند، عمّامه شیخ را با سرنیزه برداشتند و به زمین انداختند و فریاد می زدند: «اسرنا الخمینی، اسرنا الخمینی، ما خمینی را اسیر کرده ایم.» اسارت شیخ برای آنها خیلی مهم بود. 👇 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔷️دفاع از (ره) هرچند من در کربلا نبودم که ببینم کوفیان با امام حسین علیه السلام و یارانش چه کردند ولی در کربلای خونین شهر بودم و دیدیم که عراقی ها با یکی از اصحاب امام حسین (علیه السلام) چه کردند. شیخ شریف، در آن ساعت نتوانست از اسلحه استفاده کند، ولی از زبانش استفاده کرد با اینکه مجروح بود، آنها می زدند و روی زمین می کشیدند. شیخ به زمین می افتاد ولی دوباره برمی خاست. در آخرین ایستادن، به زحمت برمی خاست و چون کوه در کنار ماشین سر پای ایستاد و در همان وضعیت با صدای بلند به زبان عربی فصیح فرمود: «الیوم خمینی حسینٌ (علیه السلام) و صدام یزید...؛ امروز خمینی، همانند حسین زمان و صدام یزید زمان است. از زیر پرچم یزید بیرون بروید و زیر پرچم حسین ـ علیه السلام ـ قرار بگیرید.» این کلام شیخ لرزه بر اندام دشمن افکند. آن ها شگفت زده به شیخ چشم دوختند. 🔶️سخن آخر از زبان روحانی شهید شریف قنوتی: بالای هر نیکی، نیکی است تا آنگاه که مرد در راه خدا کشته شود. پس چون در راه خدا کشته شد، بالاتر از آن نیکی و ارزشی وجود ندارد. امروز، روز امتحان است. برای خدا کار کنید و خود را به سختی بیندازید و جسمتان را پرورش ندهید که این جسم، فانی است و به زیر خاک می رود. شهادت، سعادتی است که نصیب هر کس نمیشود و خون پاک و مطهر میخواهد. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
#شهدای_روحانی #شهید_شریف_قنوتی 🔶️ترسیم #صحنه_شهادت یکی از عراقی ها که فرمانده آنها نیز بود شخصی بلند قامت، تنومند و بسیار ورزیده بود. مثل شمر، با سرنیزه به طرف شیخ شریف حمله ور شد. متحیر ماندم که این دشمن خدا با شیخ شریف چه می خواهد بکند؟ او به محض اینکه به شیخ رسید، از سمت چپ سرنیزه را در شقیقه شیخ فرو برد و چرخاند. از شیخ فقط آیه «انا لله و انا الیه راجعون» شنیده شد. ضربه دوم را که زد، فریاد شیخ به الله اکبر بلند شد، ضربه سوم که پیشانی شیخ را از هم درید. شیخ زبانش را لای دو دندان گذاشت تا آرزوی شنیدن ناله را به دل دشمن بگذارد. عراقی ها چشمان او را از حدقه بیرون آوردند ولی صدای ناله شیخ شریف قنوتی را نشنیدند. آن سفاک با همان سرنیزه کاسه سرشیخ را جدا کرد. جمجمه اش را از جای عمامه برداشت. محاسنش را به خون سرش رنگین کرد. مغز سر شیخ نمایان شد و پس از افتادن کاسه سر به روی آسفالت گرم خیابان چهل متری خرمشهر، مغز سر شیخ نیز به روی زمین قرار گرفت، بعد بدن مقدسش به آرامی به حالت نشسته کنار زمین افتاد. همان گونه شد که شریف قنوتی در سال 1352 حدود هفت سال پیش از شهادتش گفته بود که خیال کردید من به این مفتی ها می میرم. من باید فرقم مانند مولایم علی ـ علیه السلام ـ شکافته شود؛ و این گونه بود که فرق شیخ شریف قنوتی شکافته شد. این آخر کار نبود. بعثی های جنایتکار در اطراف بدن مقدس شیخ شریف به رقص و پای کوبی پرداختند؛ هلهله می کردند و فریاد می زدند: «قتلنا الخمینی، قتلنا الخمینی، ما خمینی را کشتیم...» 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شریف قنوتی هفت سال قبل از شهادتش گفته بود که خیال کردید من به این مفتی ها می میرم. من باید فرقم مانند مولایم علی (ع) شکافته شود؛ و در خرمشهر بعثی ها با سرنیزه فرق او را شکافتند و وهلهله کنان میگفتند: ما خمینی را کشتیم اولین شهید روحانی دفاع مقدس #شهید_شریف_قنوتی #شهدای_روحانی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شریف قنوتی هفت سال قبل از شهادتش گفته بود که خیال کردید من به این مفتی ها می میرم. من باید فرقم مانند مولایم علی (ع) شکافته شود؛ و در خرمشهر بعثی ها با سرنیزه فرق او را شکافتند و وهلهله کنان میگفتند: ما خمینی را کشتیم اولین شهید روحانی دفاع مقدس #شهید_شریف_قنوتی #شهدای_روحانی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۲۴ مهرماه ، حجت الاسلام والمسلمین (فرمانده گروه الله اکبر و اولین شهید روحانی دفاع مقدس) گرامی باد. 🥀 🗓ولادت: ۳ تیر ۱۳۱۳ 🗓شهادت : ۲۴ مهر ۱۳۵۹ 🔹مجروحیت شدید و شهادت زیر شکنجه در اسارت 🔹 منطقه : خرمشهر، خیابان چهل متری 📍مزار : گلزار شهدای آبادان 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
📝 اولین دفاع مقدس 🔹 شیخ محمدحسن شریف قنوتی که بعدها به ویژه در روزهای آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به «شیخ شریف» شهرت یافت، در ۳ تیر ۱۳۱۳ در روستای قصبه، از توابع آبادان، در خانواده ای روحانی و متدین چشم به جهان گشود. 🔹 در دوران کودکی به کسب علوم و معارف دینی روی آورد و مقدمات اسلام را نزد عمویش، عبدالستار اسلامی، سپس عبدالرسول قائمی‌در آبادان فراگرفت. 🔹 در سال ۱۳۳۷ ه.ش. با توجه به رونق علمی‌حوزه علمیه بروجرد دوره سطح و بخشی از خارج را به پایان رساند، سپس برای تکمیل تحصیلات حوزوی وارد حوزه علمیه قم شد و محضر درس آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی و نیز حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)، را درک کرد و تا مرتبه اجتهاد پیش رفت. 🔹 ایشان مبارزات سیاسی خود را از زمان فعالیت فدائیان اسلام آغاز نمود و همکاری‌های اندکی با آن گروه، به ویژه شهید سید مجتبی میرلوحی (نواب صفوی) داشت. 🔹 او در کنار مبارزات سیاسی، فعالیت‌های اجتماعی را نیز ادامه داد و در ۱۳۳۷ ه.ش. پس از اتمام درس خارج در محضر آیت الله گلپایگانی، از سوی ایشان برای امور تبلیغ به سرنجلک و سپس اردکان فارس اعزام شد. 🔹 او چندین سال در روستاها و بخش‌های اردکان فارس به تبلیغ و ترویج احکام اسلامی‌پرداخت و در کنار آن فعالیت‌های اجتماعی زیادی انجام داد و در روستاها برای مردم مسجد، حمام و دبستان ساخت و در رفع برخی از مشکلات آنان کوشید. او به منظور کمک به معیشت خانواده‌های فقیر صنعت قالیبافی را با ایجاد دارهای قالی در منازل توسعه داد. همین اقدامات سبب شده بود که وی محبوبیت و مقبولیت خاصی در میان مردم آن سامان بیابد. 🔹 شریف قنوتی برای مردم اردکان فارس و حومه مصلحی خیراندیش، معلمی‌آگاه، مبلغی متقی، عالمی‌دلسوز و مرجعی برای حل مشکلات و نیز شریک غم ها و شادی‌های آنان بود. 🔹 از اقدامات مفید و خیرخواهانه شریف قنوتی در اردکان فارس، تشکیل و تأسیس چند مسجد، مهدیه، حوزه علمیه و صندوق قرض الحسنه بود. 🌷 شهادت 🔹 دستور پیشروی یگان‌های متجاوز دشمن به سوی خرمشهر، در ۲۴ مهر ۱۳۵۹صادر شد و خیابان چهل متری این شهر، به عنوان خیابان مرکزی، شاخص تقسیم نیروها و محورها قرار گرفت. 🔹 با گذشت ساعاتی از روز، در حالی که مدافعان اندک شهر به مقابله مشغول بودند، یگانی از نیروهای دشمن با راهنمایی ستون پنجم، خود را به خیابان چهل متری رساند و با استقرار تیربار در چند نقطه و موضع گیری تک تیراندازان در ساختمان‌های مسلط بر این خیابان، محور مرکزی و اصلی ترین راه پشتیبانی و رفت و آمد نیروهای مدافع را بستند. 🔹 دشمن، ماشین حامل شهید شریف قنوتی را در این خیابان هدف قرار داد. پس از برخورد هفت هشت گلوله به بدن شهید، ماشین با آرپی جی هدف قرار گرفت و واژگون شد. 🌷 دشمن بعثی که از همان ابتدا در پی دستگیری و شهادت شهید شریف قنوتی بود، پیکر مجروح او را اسیر کرد و با سرنیزه کلاشینکف، به شقیقه او ضربه زد و به شهادتش رساند. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani