#خاطرات_شهدا
🕊#شهید_مهدی_ساوخی
«من مطمئنم پسرم شهيد شده»
تابستان سال 1370 بود كه از ستاد آزادگان استان به ما خبر دادند اسم مهدي در ليست آزادگان ديده شده از آن جايي كه ما لباس مهدي را تشييع كرده و باور كرده بوديم كه مهدي شهيد شده، ديگر باورمان نميشد مهدي تا به حال اسير بوده و الان در حال آزاد شدن ميباشد، ولي با اين حال همه از شنيدن اين خبر خوشحال بوديم و در تدارك مراسم استقبال از پسرم به شهر رفتيم، يادم هست كه تمام همرزمان، دوستان و آشنايان مهدي جمع شده بودند؛ همسرم به اتفاق چند تن از بزرگان محل و دوستان و آشنايان براي استقبال به فرودگاه ساري رفته بودند. يكي از آنها برايم تعريف ميكرد همين كه هواپيماي حامل آزادگان به زمين نشست پدر آقا مهدي گفت: پسرم توي اين هواپيما نيست و من مطمئنم كه پسرم شهيد شده، ولي ما حرفهاي مرحوم عليجان را نشنيده به حساب ميآورديم، ناگهان جمعيت به جلو هجوم آورد و هر كس به سراغ فرزند خويش ميرفت ولي مرحوم عليجان از جايش تكان نخورد. آزادگان يكي پس از ديگري از جلوي چشمان ما گذشتند و ما مهدي را نديدم، ناگهان يكي از ما صدا كرد كسي به نام مهدي در جمع شما نيست؟ در همين حال يكي از آزادگان به جاو آمد و اظهار داشت نامش مهدي است اما وقتي نام فاميلياش را شنيديم گويي كوهي از غم و ناراحتي بر ما سوار شده باشد، به زمين نشستيم و شروع به گريه كردن كرديم، بله نام اين آزاده مهدي ساوجي بود نه مهدي ساوخي و فقط اختلاف در نقطه باعث شد كه ما باور كنيم مهدي زنده است.
«به نقل از مادر شهيد»
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#مناجات
#شهید_مهدی_ساوخی
سپاس بيكران خداوند يكتا را كه به ما هستي بخشيد تا نثار مكتبمان كنيم. درود بر پيامبران بزرگ الهي به ويژه پيامبر بزرگ اسلام كه ما را به نور ايمان هدايت فرمود و چگونه زيستن را به ما آموخت و درود بر شهيدان تاريخ پرفراز و نشيب، بر آنان كه براي استقرار مكتب تشيّع سرخ علوي و تماميت ارضي خود جهاد كردند و تن به ذلت ندادند و با خون خويش وضو ساختند و بر سجاده خاك به نماز ايستادند و بر گور هميشگي خويش نماز خواندند. درود بر امام خميني اين نور الهي تابيده بر زمين و اين روح خروشان الله كه با قيام پيامبرگونه خويش ما را به خويشتن اسلاميمان باز گرداند و از اسارت چندصد ساله طاغوت رهايي بخشيد و ميرود تا پرچم لااله الا الله و محمد رسول الله را بر بلندترين قله گيتي به اهتزار درآورد و درود بر امت مسلمان و انقلابي كه به زودي وارث زمين شده و مدال افتخار و سرافرازي را از دستان مبارك حضرت مهدي(عجلاللهتعاليفرجه) دريافت خواهد داشت.«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا». به راستي صبح نزديك است و خط سرخ حسين تا قيام مهدي (عجلاللهتعاليفرجه) ادامه دارد.
#شهدای_روحانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
محتوای روایتگری راویان
۸ بهمن ماه س#الروز_شهادت #طلبه_شهید #مهدی_ساوخی گرامی باد. 🥀 #زندگینامه دوازدهم اسفند 1344، در ر
#سیره_شهدا
#مناجات
#شهید_مهدی_ساوخی
سپاس بيكران خداوند يكتا را كه به ما هستي بخشيد تا نثار مكتبمان كنيم. درود بر پيامبران بزرگ الهي به ويژه پيامبر بزرگ اسلام كه ما را به نور ايمان هدايت فرمود و چگونه زيستن را به ما آموخت و درود بر شهيدان تاريخ پرفراز و نشيب، بر آنان كه براي استقرار مكتب تشيّع سرخ علوي و تماميت ارضي خود جهاد كردند و تن به ذلت ندادند و با خون خويش وضو ساختند و بر سجاده خاك به نماز ايستادند و بر گور هميشگي خويش نماز خواندند. درود بر امام خميني اين نور الهي تابيده بر زمين و اين روح خروشان الله كه با قيام پيامبرگونه خويش ما را به خويشتن اسلاميمان باز گرداند و از اسارت چندصد ساله طاغوت رهايي بخشيد و ميرود تا پرچم لااله الا الله و محمد رسول الله را بر بلندترين قله گيتي به اهتزار درآورد و درود بر امت مسلمان و انقلابي كه به زودي وارث زمين شده و مدال افتخار و سرافرازي را از دستان مبارك حضرت مهدي(عجلاللهتعاليفرجه) دريافت خواهد داشت.«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا». به راستي صبح نزديك است و خط سرخ حسين تا قيام مهدي (عجلاللهتعاليفرجه) ادامه دارد.
#شهدای_روحانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
محتوای روایتگری راویان
۸ بهمن ماه س#الروز_شهادت #طلبه_شهید #مهدی_ساوخی گرامی باد. 🥀 #زندگینامه دوازدهم اسفند 1344، در ر
#خاطرات_شهدا
🕊#شهید_مهدی_ساوخی
«من مطمئنم پسرم شهيد شده»
تابستان سال 1370 بود كه از ستاد آزادگان استان به ما خبر دادند اسم مهدي در ليست آزادگان ديده شده از آن جايي كه ما لباس مهدي را تشييع كرده و باور كرده بوديم كه مهدي شهيد شده، ديگر باورمان نميشد مهدي تا به حال اسير بوده و الان در حال آزاد شدن ميباشد، ولي با اين حال همه از شنيدن اين خبر خوشحال بوديم و در تدارك مراسم استقبال از پسرم به شهر رفتيم، يادم هست كه تمام همرزمان، دوستان و آشنايان مهدي جمع شده بودند؛ همسرم به اتفاق چند تن از بزرگان محل و دوستان و آشنايان براي استقبال به فرودگاه ساري رفته بودند. يكي از آنها برايم تعريف ميكرد همين كه هواپيماي حامل آزادگان به زمين نشست پدر آقا مهدي گفت: پسرم توي اين هواپيما نيست و من مطمئنم كه پسرم شهيد شده، ولي ما حرفهاي مرحوم عليجان را نشنيده به حساب ميآورديم، ناگهان جمعيت به جلو هجوم آورد و هر كس به سراغ فرزند خويش ميرفت ولي مرحوم عليجان از جايش تكان نخورد. آزادگان يكي پس از ديگري از جلوي چشمان ما گذشتند و ما مهدي را نديدم، ناگهان يكي از ما صدا كرد كسي به نام مهدي در جمع شما نيست؟ در همين حال يكي از آزادگان به جاو آمد و اظهار داشت نامش مهدي است اما وقتي نام فاميلياش را شنيديم گويي كوهي از غم و ناراحتي بر ما سوار شده باشد، به زمين نشستيم و شروع به گريه كردن كرديم، بله نام اين آزاده مهدي ساوجي بود نه مهدي ساوخي و فقط اختلاف در نقطه باعث شد كه ما باور كنيم مهدي زنده است.
«به نقل از مادر شهيد»
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani