#نحوه_شهادت_از_زبان_همسر_شهید
همسرم و همکارانش در عراق کارگاهی داشتند. پهباد آمریکایی این کارگاه را شناسایی کرده بوده و اینها متوجه شده بودند و داشتند کارگاه را تخلیه میکردند تا به جای دیگر بروند. به همکارش که او هم با همسرم شهید شده بود میگوید علی آقا اینجا را نزنند و شهید یزدانی میگوید ما کجا و شهادت کجا. روز سوم فرودین بوده و روز تولد آقا هادی. شب قبلش تا چهار صبح بیدار بودند و با همکارانش مشغول شوخی و خنده بودهاند و صبح زود ساعت 7 هم رفته بودند سرکار. معمولاً ساعت یک ظهر کار را برای نهار و نماز تعطیل می کردند و ساعت 3 و 4 ظهر دوباره مشغول کار میشدند، اما آن روز بعد از نماز و نهار بلافاصله مشغول کار شده بودند. حتی صبح یک سری از همکاران برای زیارت به نجف میرفتند و به همسرم گفته بودند و اصرار کرده بودند که همراهشان برود، اما او قبول نکرده بود. او گفته بود باید زودتر کارها را تمام کنیم. مشغول کار بودند که پهباد موشک را زده بود و شهید یزدانی درجا شهید میشوند و کل پیکرشان سوخته و پودر میشود، چون موشک به او خورده بود و آقا هادی هم پاهایش قطع میشود و بدنشان پرت میشود. همکارشان که بالای سرشان رسیده بود میگوید او در حالت اغما بوده است و چون وضعیت جسمی او خیلی بد بوده، نمیتوانستند او را بلند کنند و میروند تا پتو بیاورند میبینند بمبهای دیگر هم دارند فعال میشوند و همه قرارگاه را تخلیه میکنند...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani