#معرفی_کتاب_شهدایی
#پیشنهاد_مطالعه
📖 کتاب «آقای مدیر»، نویسنده: «محمد بلندیان»، به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان اصفهان، انتشارات دارخویین
✍ کتاب «آقای مدیر» سیره مدیریتی #شهید_حسین_خرازی را در چهار فصل برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و هدایت و کنترل و نظارت به مخاطب معرفی میکند.
در هر چهار فصل کتاب، احادیث و روایات مرتبط با موضوع مدیریتی نیز ذکر شده است، گفت: گزیده ای از بیانات مقام معظم رهبری نیز در هر فصل و مرتبط با موضوعات در کنار خاطرات شهید خزاری عنوان شده است.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#معرفی_کتاب_شهدایی
#پیشنهاد_مطالعه
📖 کتاب "شوز عاشقی"، نویسنده: سیدعلی بنیلوحی، انتشارات موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر
✍ كتاب مروری است گذرا بر روند جنگ تحمیلی و ابعاد سیاسی ـ نظامی آن كه براساس خاطراتی از فرمانده #شهید_حسین_خرازی تدوین شده است.
كتاب با شرح حال اجمالی #شهید_حسین_خرازی آغاز شده، در پی آن رخدادهای مهم جنگ تحمیلی با این مطالب بیان میشود : كردستان حماسههای جاوید، شبهای خط شیر، حصر آبادان، نبرد شمال كرخه، فتحالمبین و رمز یا زهرا (س)، خرمشهر : پیروزی بزرگ، طلائیه مبارزه نابرابر، عبور از اروند رود، تولدی دوباره.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
چند خوشه گندم
دور تا دور نشسته بودیم. نقشه آن وسط پهن بود.
حسین گفت: «تا یادم نرفته اینو بگم، اونجا که رفته بودیم برای مانور؛ یه تیکه زمین بود. گندم کاشته بودن. یه مقدار از گندمها از بین رفته. بگید بچهها ببینن چقدر از بین رفته، پولشو به صاحبش بدین.»
#شهید_حسین_خرازی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
با قایق گشت می زدیم . چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند. بهمان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان . ایستادیم و حال و احوال . پرسید « چه خبر؟ » - آره حسین آقا . چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.
#شهید_حسین_خرازی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#یادی_از_شهدا
🌷🌷🌷 وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ یک ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ،
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ. ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ. ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ...🌷🌷🌷
📝 خاطره ای زیبا از #شهید_حسین_خرازی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🔔 شمارهی جدید نشریهی #خط_حزبالله منتشر شد:
♨️ #سخن_هفته: مروری بر اندیشه مبنایی رهبر انقلاب بر جامعیت اسلام بهعنوان #مکتب_جامع و #انسانساز؛ درسی مهم برای #نیروهای_انقلابی
🔶 #اطلاعنگاشت: مروری بر یک #هشدار مهم رهبر انقلاب در چند سخنرانی اخیر؛ #جوان_انقلابی باید احساس #مسئولیت_اجتماعی بکند
✅ #درس_اخلاق: #ماه_رجب را با این چشم نگاه کنید
❇️ #انسان_۲۵۰ساله: #سازماندهی_شیعیان زیر برق شمشیر خلفای عباسی
🔰 #حزبالله_این_است: میلیونها نفر باید آماده #دفاع و #ضربه_متقابل باشیم
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
نسخه مطالعه وب- شماره226.pdf
1.59M
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
ذره ای ڪم نشود
حرمت بانویِ دمشـق💚
تا دفـاع ِحرمـش
دستِ علی اکبرهاست
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_صابری
#فرمانده_گروهان_حضرتعلیاکبر
#تیپ_سرافراز_فاطمیون
▫️تاریخ ولادت: ۱۳۶۸/۰۱/۱۴
▫️محل ولادت: مشهد مقدس
▫️تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۰۹
▫️محل شهادت: سوریه
#سالروز_شهادت
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
✍ #یاد_خوبان
☘سید تعریف می کرد و می گفت داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم، این نوار را با مهدی زیاد گوش کرده بودم و کاملا برامون تکراری بود.
🍁برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن بوجود نمی یاد، خصوصا اینکه اون نوار مداحی نوحه باشه نه "روضه" اما اونروز باروزهای دیگه فرق می کرد..
☘یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار انرو گوش کرده بودیم در ماشین گذاشته بودم وبه راهمون ادامه می دادیم، همینکه داشتم رانندگی می کردم، متوجه شدم مهدی به پهنای صورتش داره اشک می ریزه وگریه می کنه
🍁تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن. درحال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد، مهدی هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورت ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات...
☘بعداز عملیات ایندفعه تنها بسوی ماشین برگشتم چون مهدی آسمانی شده بود، درحال روشن کردن ماشین بودم که یک دفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که مهدی درحال نوشتن مطالبی روی اون بود
🍁آخرین نوشته آقامهدی! قطعه شعری در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام! مهدی عاشق حضرت علی اکبر(علیه السلام) بود، وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بذاریم فوری گفت بگذارید گروهان حضرت علی اکبر(علیه السلام) وقتی می خواست آقارو صدا بزنه می گفت علی اکبر لیلا! ابتدای شعرش هم همین رو گفته.
#شهید_مهدی_صابری 🌷
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani