eitaa logo
محتوای روایتگری راویان
3.3هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
472 فایل
🌟 محتوای روایتگری راویان 🌟 📚 بازخوانی خاطرات شهدا 🎖 تشریح عملیات‌های دفاع مقدس 📖 معرفی کتاب و خاطرات ارزشمند 🗓 پرداختن به مناسبت‌های مهم ✍️ محتوای روایتگری 📩 ارتباط با ادمین : @Revayatgar_admin وابسته به موسسه روایت سیره شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ شهیدی که سر بی تنش سخن گفت 🌷🌷🌷 در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد. در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید. سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد " یاحسین، یا_حسین" سر می داد. همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند... چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود: ألسلام علی الرأس المرفوع خدایا من شنیده ام که امام_حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم این‌گونه شهید بشوم… خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود. خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر " یا_حسین" باشد... عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
محمود فرمانده گردانی بود که با نیروهایش بود. حتی وقتی که دور از آنها بود؛ اما نمی توانست از فکرشان خارج شود. یک بار با عده ای از رزمندگان رفته بود . موقع ناهار به رستورانی می روند. همراهان برای ناهار سفارش می دهند. محمود گفت: برای من سفارش ندهید. ما مشغول خوردن مرغ بودیم و او داشت با نان های سر میز خودش را مشغول می کرد. یکی از رزمنده ها گفت: من فکر کردم هستی که غذا سفارش ندادی؟ محمود گفت: من چطور می توانم اینجا بنشینم و مرغ بخورم در حالی که نیروهای گردانم در هستند و به این غذا دسترسی ندارند. همین اتفاق در بار دیگری که بچه ها در همین کامیاران می خواستند بخورند، اتفاق افتاد و محمود به خاطر نیروهایش لب به ساندویچ نزد. راوی: جواد انصاری فر؛ هم رزم شهید و حمید شفیعی ؛ خاطرات شهید محمود پایدار. نوشته: محمد رضا عارفی. ناشر: لشرکر 41 ثار الله کرمان. نوبت چاپ: سوم-1388. صفحه 74. ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه 124. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔻معاونت پژوهش منتشر کرد نشریه الکترونیکی منازل الشهدا 7 به کوشش معاونت پژوهش موسسه روایت سیره شهدا منتشر شد . 🌹اخبار راوی روحانی🌹 🆔 @ravayatgarnews
Nashriye 7.pdf
2.71M
🗞نشریه الکترونیکی منازل الشهدا 7 🌹اخبار راوی روحانی🌹 🆔 @ravayatgarnews
🌹شهید مدافع حرمی که جانباز شیمیایی بود 🌹 🔰وی در اول فروردین ماه سال 1348 درتهران به دنیا آمد. ۶ ساله بود که خانواده اش به زنجان مهاجرت کردند.جوانی انقلابی و پرورش یافته در پایتخت شور و شعور حسینی🌷 شهیـ🌷ــد مرادخانی در میدان نبرد درعملیات والفجر۱۰درحلبچه مجروح شد و از خیل جانبازان شیمیایی بود. سرهنگ پاسدار داود مرادخانی در۲۱ اسفند۱۳۹۴ به آرزوی دیرینه اش دست یافت و در سوریه به وصال معبود رسید وحسین وار در راه دفاع از حریم زینبی به همرزمان شهیدش پیوست.🕊🌷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهیدداودمرادخانی در48/1/1 درتهران به دنیاآمد.6ساله بودکه خانواده اش به زنجان مهاجرت کردند.جوانی انقلابی وپرورش یافته درپایتخت شور وشعور حسینی.17ساله بود که سنگردانش را رهاکردتابه یاری حسین زمان برصدامیان بعثی بشورد.سرزمین های غرب وجنوب ایران.شرق دجله وهورالعظیم قدم های ان شهید رابه خاطردارند. شهیدمرادخانی درمیدان نبرد درعملیات والفجر10درحلبچه مجروح شد وازخیل جانبازان شیمیایی بود.درسال65به عنوان بسیجی داوطلب به جبهه رفت ودرسال66وارد سپاه پاسداران شدندودرسال67/10/27 ازدواج کردندوحاصل 27سال زندگی مشترکشان دودختربود.شهیدپس ازپایان جنگ تحمیلی تامقطع فوق دیپلم ادامه تحصیل داد. شهیدمرادخانی مومنی مهربان وخوش روبود که علاقه اش به امام راحل وامام خامنه ای وصف ناپذیر بود.فرمان ولایت همیشه ارجح ترین پیام زندگی اش بود به نماز عشق می ورزید وخواندن نماز اول وقت ازمهم ترین ویژگی هایش به شمار میرفت.شهیدمرادخانی اهمیت خاصی به حجاب وعفاف قائل بود وهمواره دو دخترش را به برترین حجاب توصیه میکرد.درهنگام کار روحیه ای جهادی وتوام باتواضع داشت.تنهاملاک او درزندگی رضای خداوند متعال بود.شهیدهمسری وفادار وپدری دلسوز ومهربان بود اوهمیشه الگو بود واهل مطالعه وکتاب. نماز شب ازعادتهای همیشگی اش بود وقتی به هردلیل ازچیزی ناراحت میشد به قران روی می اورد آیه های نوربودکه ان شهیدبزرگوار را آرام میکرد. باحمله دشمنان قسم خورده اسلام به حرم امامان ع وحضرت زینب س ان شهید طاقت نیاورد وبه داوطلبان مدافع حرم پیوست.اوکه همیشه شوق شهادت داشت قبل ازعزیمت ودفاع ازحریم حرم ولایت به خانواده اش می گوید: اکنون در معرض امتحان الهی هستیم حریم اهل بیت مورد تعدی دشمنان اسلام است ونبایداجازه داد دشمن به انها اهانت کند. این پرستوی عاشق پس ازحضور به وعده الهی عمل کرد ودرنجات برادران وخواهران مسلمانش صفحاتی شکوهمند از حماسه افرید. سرهنگ پاسدار داود مرادخانی در21 اسفند1394 به ارزوی دیرینه اش دست یافت ودرسوریه به وصال معبود رسید وحسین وار در راه دفاع از حریم زینبی به همرزمان شهیدش پیوست. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
به یاد می‌آورم اگر می‌دید که در نماز اول وقت قدری سستی می‌کنیم می‌گفت:"نماز مثل لیمو شیرینه باید زود ادا شه چون اگر وقتش بگذرد تلخ می‌شه" همین جمله‌اش راغب می‌کرد که نماز اول وقت بخوانیم اما هیچ وقت نمی‌گفت بلندشید الان نماز اول وقت بخونید. راوی همسر 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محافظ شهید رجایی وآیت اله امامی کاشانی بود سردار فرمانده گرهان ادوات لشکر 14 امام حسین (ع) ، سید حسن 12 اردیبهشت ماه 1341 در خانواده ای مذهبی و متوسط دیده به جهان گشود.🌹 شهیــــ🌷ــد سید حسن نقشه چی پس از تحصیلات ابتدایی و راهنمایی در رشته برق در هنرستان فنی شهید محمد نراقی ادامه تحصیل داد . 🌷در دوران انقلاب در راهپیمائیها حضوری فعال داشت دانش آموزی فعال و پرتلاش بود و در جلسات مذهبی و مسجد حضوری مداوم داشت . پس از پیروزی انقلاب به سپاه پیوست .پس از مدتی از محافظین رئیس جمهور شهید رجایی بود .مدتی نیز محافظ آیت اله امامی کاشانی بود .🌹 🇮🇷عاشق انقلاب و امام بود .می گفت : عظمت امام را ما نمی توانیم درک کنیم ، بلکه بعد از قرنها متوجه شخصیت و ابعاد وجودی این داشمند و حکیم فرزانه خواهیم شد و درخصوص انقلاب می گفت : این انقلاب خدائی است .دست اشخاص در آن جائی ندارد .به برپایی نماز جماعت اهمیت می داد و داشتن حجاب توصیه اکید وی بود.🇮🇷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🔰 من در عملیات بعدی شهید میشوم عملیات والفجر 8 در سنگر نشسته بودم که شهید علی جلیلی وارد شد .سلام کرد و مرا در آغوش کشید و پیشانی ام را بوسید .علت این کار او را که پرسیدم .گفت : این جای اصابت ترکش خمپاره است ولی تو شهید نمی شوی .فقط مجروح می شوی . این را که گفت ، با من خداحافظی کرد و رفت. 🔰چند روز بعد در اثر اصابت ترکش خمپاره به پیشانی ام مجروح شده و به پشت جبهه اعزام شدم .در منزل که استراحت می کردم علی به دیدارم آمد و گفت : من در عملیات بعدی شهید می شوم .به شوخی از او پرسیدم : از کدام قسمت ترکش می خوری ؟ پاسخ داد :من با ترکش خمپاره ای شهید می شوم و بدنم می سوزد. 🔰چند روز بعد که عملیات کربلای پنج پیش آمد ،با شنیدن خبر عملیات به خانواده ام گفتم علی شهید شده است . همگی با تعجب و ناراحتی از من خواستند این سخن را تکرار نکنم اما من یقین داشتم او شهید شده است . چند روز پس از عملیات ، خبر شهادت او در شهر پیچید و اعلام شد علی مفقودالجسد شده است. راوی: غلامعلی رجایی منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان (جلد سوم) غلامعلی رجایی1389 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani