💕
———🌻⃟————
@rkhanjani
🍃پرسش : راههاى رقت قلب چيست؟
رقت قلب داريم و ضعف قلب، ممكن است كسى بگويد من در مدت عمرم يک گوسفند را سر نبريده ام يا مرغى را نديده ام كه سر ببرند، اين رقت قلب نيست بلكه ضعف نفس است. زيرا همين شخص كه مى گويد من تحمل ديدن گوسفند ذبح شده را ندارم وقتى كباب گوسفند را مى خورد و بوى كباب به مشام فقرا مى رسد بى خيال است و قلبش تكان نمى خورد و به فكر آن هانيست. رقت قلب و عاطفه از فضائل انسانى است در حالى كه ضعف نفس فضيلت نيست. راهى كه انسان با طى آن برابر دستورات الهى خدمتى به خلق خدا انجام مى دهد رقت قلب است و آن راهى كه با دستورات الهى برابر نيست، ضعف نفس است. رقيق القلب بودن اين است كه انسان وقتى فقيرى را ديد واقعا متأثر شود، از قيامت و دوزخ كه گفته مى شود، از نابسامانى وضع يك عده اى واقعا متأثر شود، اين را مى گويند رقت قلب. راه رقت قلب هم گناه نكردن است. از حضرت على علیه السلام روايت شده است: ما جَفَّتِ الدُّومُوُع اِلاّ لِقَسوَةِ الْقُلُوب وَما قَسَّتِ الْقُلُوبُ اِلاّ لِكَثْرَةِ الُّذنُوب چشم ها گرفتار خشكى نمى شوند مگر در اثر قساوت قلب، و قلب گرفتار قساوت نمى شود مگر در اثر گناه زياد.
@rkhanjani
یک رسم قدیم
توی بازار طلا فروش ها
هست که
روز سوم محرم
گوشواره
نمی فروشن...😭
#استوری
🏴🏴@rkhanjani
🏴
#پای_درس_دل
حاجتهای بزرگ خودتان را از آقازادههای کوچک امامحسین #حضرت_علیاصغر و #حضرت_رقیه علیهم السلام بگیرید...
🌱حاجآقامجتبیتهرانی
#محرم
@rkhanjani
#یا_رقیه_بنت_الحسین ❤️
اے شـــاه ڪلید همـــہ ے حاجاتم
نامــت سبـب قبـــولے طاعــــاتم
حتـے نفسے ڪه میڪشــم ، والله
مدیون سہ سالہ عمہ ے ساداتم
#الدخیلڪ_یا_رقیه🌹🍃
#شب_سوم #محرم💔🥀
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 #نگاهخدا #قسمت_دوازدهم بابا رضا نگاهم کرد. -به یه شرط اجازه میدم که بری. - چه شرطی؟
💗نگاه خدا💗
#نگاهخدا
#قسمت_سیزدهم
سر کلاس اصلا حواسم به حرفای استاد نبود.
آقای یاسری داد زد:
ده دقیقه هست کلاس تموم شده هنوز متوجه نشدید؟
ترسیده بودم.
وسایلم را جمع کردم از کلاس بیرون رفتم.
سوار ماشین شدم.
به خانه که رسیدم تلفنم زنگ خورد.
-سلام ساناز خوبی؟سلام عزیزم مرسی تو خوبی؟ کاری داشتی باهام؟
- میخواستم بگم بابا با رفتن به کانادا مخالفت کرد
-واسه چی؟
- نمیدونم،تازه میگه اول ازدواج بعد کانادا.
صدای خندهی ساناز بلند شد.
- واییی خدای من از حاجی همچین حرفی بعید نبود
- الان چیکار کنم؟
- ازدواج کن خوب!
تماس را قطع کردم.
ساعت ۹ شب بود که در خانه باز شد.
- سلام بابا جون
موقع خوردن شام من سکوت کرده بودم.
- سارا جان درس و دانشگاهت خوبن؟
- بله بابا جون همه چی عالیه.
+میخواستم بگم واسه عید میخوایم بریم مسافرت.
- کجا؟
- خونه عمو حسین.
- چه خوب ،ای کاش مامانم بود.
عمو حسین و بابا هم دوستان زمان جنگ بودند.عمو حسین به خاطر شغلش رفته ترکیه ،نمیدانم دقیقا چه شغلی دارند. ولی خیلی ادم مهمیست.عمو حسین یک دختر دارد با دوتا پسر.
پسرانش ازدواج کردند و لبنان زندگی میکنند.
دخترش هم اسمش سلماست. یک سال از من بزرگتر است. دختر فوقالعاده مهربان فهمیده و باحجاب.
خاله ساعده، مامان سلما هم مثل مامان فاطمم مهربون و دوست داشتنیست.
برای خاکسپاری مامان آمده بودند اما من ندیدمشان.
ا
صبح رفتم دانشگاه.
درکلاس دنبال جا برای نشستن بودم. استاد رسید و من در اولین صندلی خالی جاگیر شدم.
ادامه دارد.
🏴 @rkhanjani
✍امام صادق علیه السلام فرمودند:
«هر کس زیارت عاشورا بخواند ، شب اول قبر در آغوش امام حسین علیه السلام قرار خواهد گرفت.»
📗 کامل الزیارات ، ص ۷۵
: @rkhanjani
1_1127863119.mp3
14.68M
📢#صوت
درآمدی بر گفتمان توحید
#جلسه_سوم
🔰 #استاد_خانجانی
--------------------------
🔰نسیم معنویت وعرفان
@rkhanjani
منبر های کوتاه حسینی جلسه ۱.mp3
4.41M
🎤منبر های کوتاه
🏴تاملی در حرکت عاشورایی امام حسین علیه السلام
جلسه اول
#استاد_خانجانی
@rkhanjani
📌نجاتیافتهٔ کِشتی امام حسین
◽️ هیچوقت دیر نیست. آغوش امام زمان همیشه برای تو بازه… نشونی میخوای؟ حُر!
◾️ مگه گناهی بالاتر از بستن راه بهروی امام حسین و لرزوندن دل اهلبیتش هست؟ ولی امام حر رو پذیرفت. حر لحظهٔ آخر خودشو نجات داد. فقط کافیه درست تصمیم بگیری.
🔘 چهارم #محرم ؛ #حر
☑️@rkhanjani
💥 اولین گام در پیوستن با عاشورائیان، نیت و عزم است.
"یک سلسله اعمالی هستند که چون عالم، عالم تزاحم است، [انجام همه آنها ممکن نیست] و بعضی از اعمال هم دوره آنها گذشته است و ما به هر دلیل متأخر بودهایم، ولی از طریق "نیت" میتوان به همه اینها رسید. حتی یک سلسله اعمال هستند که اگر انسان میبود هم مبتلا به تزاحم میشد. مثلاً اگر ما در عاشورا بودیم یا نقش حبیب یا نقش زهیر و یا ... را داشتیم و حتما نمیتوانستیم همه نقشها را داشته باشیم. در حالی که از طریق نیت همه این نقشها دستیافتنی است."
«نیت» حرف و قول نیست بلکه نیت آن «عزمی» است که باید در انسان شکل بگیرد. بنابراین آنچه که باید به لحاظ فردی در این دهه قدر تلاش کنیم این است که با توسل به امام حسین(ع) این گام را برداریم و همین عمر معمولی هم کافی است و عمر طولانی لازم نیست. واقعا با شفاعت اولیاء خدا همین عمر کافی است. تا روز عاشورا انسان میتواند واقعا همه این گامها را بر دارد، هر کجا که هست. انسان اگر مثل جناب "حُر" در صف ابنزیاد هم باشد میتواند در روز عاشورا در صف امام حسین(ع) باشد. همانگونه که میتواند الآن مدعی نصرت امام حسین(ع) باشد، اما در روز عاشورا در صف ابن زیاد باشد!
اینکه به ما گفته اند هرگاه یاد اصحاب امام حسین (ع) افتادید، ذکر "یا لیتنی کنت معکم" بگویید برای این است تا حداقل در نیت، همراهی داسته باشیم و به فضیلت برسیم...
بنابراین، این گامی است که انسان باید به صورت فردی بر دارد و تلاش کند تا در این ایام با نیت، این راه را طی کند و موانع نیت خودش را رفع نماید. چون انسان گاه خیال میکند که نیت، آسان است ولی واقعا اگر نیت بخواهد به مفهوم حقیقیاش در انسان محقق بشود، از عمل مشکلتر است. اگر نیت آمد، عمل هم میآید، در روایت هست که بدن در مقابل روحی که مؤمن است، هیچگاه احساس ضعف نمیکند. احساس ضعف در عمل به احساس ضعف در ایمان بر میگردد..."
🏴@rkhanjani
4_5812393402183991997.mp3
4.6M
حروآزادهای
اگههستیباحسین
🎙بنی فاطمه
🏴@rkhanjani
آزاده باش...
قیمتی خواهی شد...
آنقدر قیمتی که خداوند خریدارت شود
آن هم به بالاترین قیمت؛ یعنی «ولایت»
سلمانش را با «مِنّا اهلَ البِیت» خرید
حُرَّش را با «حَلَّت بفِنائِک»
و یقین بدان تو را با «انتظار» خواهد خرید
و چه مقامیست این انتظار ...💔
☀️عزاداریمان نذر ظهورت یا مهدی ای صاحب زمین و زمان(عج)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ملت_حسین_به_رهبری_حسین
─┅═༅𖣔🏴🍃🖤𖣔༅═┅─
🏴🏴@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 #نگاهخدا #قسمت_سیزدهم سر کلاس اصلا حواسم به حرفای استاد نبود. آقای یاسری داد زد: ده
💗نگاه خدا💗
#نگاهخدا
#قسمت_چهاردهم
بعد از کلاس، دلم برای عاطی خیلی تنگ شد. شمارهاش را گرفتم.
- الو عاطی.
- به خانووووم خانومااا چه طوری ؟
- عاطی کی میای ؟
- وااا چیزی شده ؟
- عاطی حالم خوب نیست دلم تنگ شده .حوصله خودمم ندارم.
-من فردا میام
- باشه اومدی بیا خونمون ،با هم حرف می زنیم.
عاطی: باشه.
- فعلا من برم کلاسم داره شروع میشه
بعد کلاس رفتم سمت خونه...
اصلا حال و حوصله غذا درست کردن نداشتم. یادداشتی به در ورودی زدم.
"من حالم خوب نبود وقت غذا درست کردن نداشتم شرمنده"
مغزم داشت میترکید.
تلفنم زنگ خورد.
خاله زهرا بود. رد تماس دادم.
چشمم به عکس مامان افتاد.
"مامان جون ببین با رفتن حال و روزمو
چرا خدای تو منو نگاه نمیکنه.
این چه بخت شومیه که من دارم"
آنقدر گریه کردم تا خوابم برد.
صبح با صدای زنگ ایفون بیدار شدم.
عاطفه بود.
در را باز کردم. عاطفه با جعبه شیرینی آمد.
- دختره دیونه معلوم هست کجاییی؟
دیگه میخواستم درو بزنم بشکنم
- گوشی وا مونده ت چرا خاموشه ،مجبور شدم زنگ بزنم واسه حاجی .
- نترس بابا ،نمردم که ،تازه میمردمم چرخه طبیعت همچنان ادامه پیدا میکرد
عاطی: وااااییی از دست تو...
-عاطی جان قربون دستت ،من تا برو دست و صورتمو بشورم یه چایی اماده کن.
دست و صورتم را شستم.
- به به چه کردی تووو خانوووم ،الان دیگه وقت شوهر کردنته.
- حالا شیرینی واسه چی آوردی ؟
- آبجیتون داره ازدواج میکنه.
- برو بابا مسخره کی میاد تو رو بگیره
-حالا که یکی پیدا شده ساراجون.
جیغ بنفشی کشیدم. عاطی دستانش را گذاشت روی گوشش.
- دختره خل گوشمو داغون کردی.
ادامه دارد....
🏴 @rkhanjani