🔴 سلسله خاطرات «چی شد چادری شدم»
خاطرات واقعی کسایی که تو همین روزگار چادری شدن...
♦️ شما چی شد چادری شدید؟
🔅 @rkhanjani
...:
#چی_شد_چادری_شدم؟
🔹 این قسمت: به ایشون چیزی نگیها...
🚶♀من پوشش کاملی نداشتم؛ اهل انجام واجبات هم نبودم؛ اما هر وقت دلم میگرفت و ناراحت میشدم میرفتم مسجد نزدیک خونهمون و نماز میخوندم. نماز خوندن حالم رو خیلی بهتر میکرد.
🍄 یه بار که برای نماز رفته بودم مسجد
یه خانم چادری و محجبه رو دیدم که داشت برای حلقات صالحین ثبت نام میکرد. منم چون میخواستم به خودم ثابت کنم که مسیرم درسته و اونا اشتباه میکنن، ثبت نام کردم و زمان و ساعت حلقاتشون رو پرسیدم و تو حلقهها شرکت کردم.
😔 اما چند سال که گذشت، فهمیدم کسی که اشتباه میکرده خودم بودم.
✅ از اون به بعد کلی تحقیق کردم و کتاب خوندم که فهمیدم چادری شدن و پوشش کامل، به جای متلک و بیاحترامی، تو جامعه بهم ارزش و امنیت و احترام میده.
🚦یه بار که از یه خیابون رد میشدم، دوتا خانم بدحجاب جلوتر از من بودن. متاسفانه آقایونی که کنار خیابون ایستاده بودن به اونها کلی متلک گفتن ولی من که نزدیک شدم یکیشون به اون یکی گفت: "به ایشون چیزی نگیها" ‼️
❤️ من به جای نگاه بد بعضی از آقایون تو جامعه، این احترام و ارزش رو دوست داشتم.
⚡️ من صلابتی که چادر داره رو وقتی متوجه شدم که دیدم هیچ مردی اجازهی بد نگاه کردن به من یا بد صحبت کردن کردن با من رو به خودش نداد.
🌹 ارسالی توسط یکی از اعضا
🎓 @rkhanjani ❤️
🔴 چرا آدمها عیبهای خودشان را نمیبینند؟ چه ارتباطی با دوران بچگی دارد؟
✍ محاسبه نفس یعنی بنشین به عیبهایت نگاه کن، آنها را بشمار. میفرماید: «عاقل باید بدیهای خودش را بشمارد، طبقهبندی کند، بنویسد یا در ذهن داشته باشد؛ ...يُحْصِيَ عَلَى نَفْسِهِ مَسَاوِيَهَا»(غرر/۴۵۳)
➖ اما چرا فرمود: «بدیهایت را بشمار و ببین؟» آدمها دوست ندارند به بدیهای خودشان نگاه کنند، آدمها دوست ندارند کسی مدام به بدیهایشان گیر بدهد، چیز بدی هم نیست. مثلاً در خانوادهها پدر مادرها خیلی عادت دارند بدیهای بچههایشان را میشمارند این خیلی بد است.
➖ یکی از ریشههای اینکه آدم عیب خودش را نمیگیرد این است که در خانهای بزرگشده که خیلی عیبش را گرفتند، دیگر حاضر نیست عیب خودش را بگیرد همهجا میخواهد از خودش دفاع کند.
➖ هرچقدر که عیبجویی از دیگران بد است و انسان را تاریک میکند، عیبجویی از خودتان خوب است و انسان را نورانی و لطیف و معطر میکند.
➖ برخی فکر میکنند اگر از خودشان عیب بگیرند، افسرده میشوند. بله اگر تنها هستی، افسرده میشوی، ولی اگر پیش خدا بروی و عیبهایت را بازگو کنی، خدا تحویلت میگیرد؛ برو بنشین بغل خدا بگو خدایا ببین خدایا من چه بلایی سر خودم آوردم، مثل بچهای که در بغل پدرش مینشیند و میگوید ببین بابا دستم اوخ شده مفصل آنجا گریه میکند.
📚استاد پناهیان
@rkhanjani
✨ﻭﺳﻌﺖ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ
✨ﻭﺗﺎﺭﯾکی ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻫﺮکسی
✨ﺑه اﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﻭﺭﻓﺘﺎرﺍﻭﺳﺖ
✨ﻫﺮﭼﻪ ﻟﺒﺮﯾﺰﺍﺯﻋﺸﻖ،ﻣﺤﺒﺖ
✨ﻣﻬﺮﺑﺎنی ﻭﻧﯿکی ﺑﺎشی ﺭﻭﺷﻦﺗﺮی
✨ﻭﻫﺮﭼﻪ ﻣﻤﻠﻮﺍﺯﺣﺴﺎﺩﺕ،کﯿﻨﻪ
✨ﻧﻔﺮﺕ وﺧﺸﻢ ﺑﺎشی ﺗﺎﺭﯾﮏﺗﺮی!
🌛شبتون آرام🌜
@rkhanjani
1-اگر در برابر توهین در جمع سکوت کنیم بهتره از نظر خداوند یا پاسخ بدیم؟
2-برای افزایش صبر در برابر حرف مردم چه راهکارهایی هست؟
✅پاسخ:
۱. در روبط اجتماعی بین مردم، اصل بر حمل بر صحت، تغافل و گذشت از اشتباهات دیگران است. هرچند اسلام اجازه ظالم پروری را هم نمی دهد و اگر جائی حس کنید که سکوت کردن شما در مقابل ظالم، باعث می شود که طرف مقابل در عملش شدت بیشتری به خرج دهد، سکوت جایز نیست و باید طبق آداب اسلامی و بدون اینکه پاسخ را از حد بگذرانید، از خودتان دفاع کنید.
۲. تحصیل سعه صدر و افزایش تحمل و صبر مثل دیگر فضائل اخلاقی تلاش و استمرار زیادی می طلبد. اما امکان پذیر است و اگر بخواهیدمی توانید این صفت را کسب کنید. راهکارهای زیر برای افزایش صبر وتحمل شما موثر هستند:
1- همیشه فضای ذهنی و روانی خود را برای شنیدن و دریافت رفتارهای نابجا و خلاف انتظار آماده سازید وبه این معنا که همیشه این انتظار را داشته باشید تا دیگران با شما به بدترین شکل برخورد داشته باشند و خود را برای تحمل آن آماده کنید.
2- قبل از مواجه با برخوردهای نابجای دیگران پاسخ خود و عکسالعمل خوب خود را برای مواجه با رفتارهای خلاف انتظار دیگران در ذهن خویش مرور کنید و با طرح ذهنی آماده شده با رفتارهای بیمورد دیگران برخورد کنید مثلاً باخود بگویید اگر فلان شخص به من ناسزا بگوید به حرف او توجه نمیکنم همچنان دوستش دارم چون گناهان من راپاک کرده و این صبر سبب تعالی روحی من میشود و به هر حال با این کلمات و تلقین ها همیشه آمادگی ذهنی و روانیخود را برای عملکردهای خلاف انتظار مردم فراهم سازید.
3- با خود شرط و عهد ببندید که هیچ گاه و در هیچ شرایطی اقدام به حرف های نابجا و برخورد تند و تصمیمگیری عجولانه نخواهیدکرد و برای تخلافات خود نیز جریمه مناسب که تنبیه کننده است در نظر بگیرید.
4- اگر برخی موادر سریع سخن گفتید و عجولانه تصمیم گرفتید و رفتار نابجا از شما سرزد سریع خود را سرزنش وحتی در لفظ اظهار پشیمانی نمایید و وعدهها و قولی که با خود داشتید را در ذهن خویش حاضر سازید.
5- از خود ارزندگی های نابجا و شخصیت قائل شدن بیش از اندازه برای خود اجتناب ورزید و تنها هنجارها رارعایت کنید و لذا به سراغ رفتارهای متواضعانه همانند تقدم در سلام، همنشینی مناسب با افراد پایینتر، ابراز اردت به کوچکترها، مصافحه و احوالپرسی با دیگران به خصوص طبقه پایینتر، تفریح و صحبت با دیگران اقدام کنید.
6- ذکر«لا حول و لا قوه الا بالله» را زیاد بر زبان جاری سازید و سوره والعصر را زیاد بخوانید.
7- به هنگام احساس عصبانیت، سریع تغییر وضعیت و موقعیت دهید و از آن محیط دور شوید مثلاً اگر در منزل این حادثه رخ داد لباس پوشیده و منزل را ترک کنید.
8- در هنگام عصبانیت اگر ایستادهاید بنشینید و اگر نشسته هستید بخوابید.
9- وقتی که با امور عصبانیت آفرین مواجه هستید برای مدتی (حدود 10تا 15 دقیقه) راه دریافت های حسی خود را سد سازید مثلاً جلوی گوش خود را بگیرید و چشمان خود را ببندید و سر خود را پایین اندازید تا دریافتهای عصبانیت راتحت کنترل شما در آیند و موجب تحریک بیشتر شما نشوند.
10- اگر رفتار و یا صفتی که در شخصی هست موجب عصبانیت شما شده است آن رفتار را شوخی تلقی کرده و به شکلی خود را از تیررس آنها دور در نظر بگیرید یعنی به گونهای از مخاطب قرار گرفتن خویش در برابر رفتارهای دیگران پرهیز کنید مثلاً از مشاهده کسی که فحش میدهد با خود بگویید مخاطب او من نیستم و در این هنگام ازصحنه دور شده و راه دریافتهای حسی را سد سازید تا بیشتر مورد هجوم قرار نگیرید.
11- برای توجیه رفتارهای خلاف انتظاری که از دیگران سر میزند توجیه مناسب پیدا کرده و آنها را مقصر تلقی نکنید تا موجب شود به خود اجازه عکس العمل بدهید مثلاً بگویید خودم از این فرد بدتر رفتار میکنم او اشتباه گرفته مقصر نیست اشتباه من باعث رفتار نامناسب او شده است.
12- به نظرات و عقاید دیگران احترام قائل شوید و به دیده احترام به آنها بنگرید و حتی محترمانه با آنها رفتارکنید.
13- به منظور تقویت اراده و حفظ سعه صدر از تفریحاتی همانند صحرانوردی، کوهنوردی، شنا، اسب سواری، پیاده روی در صبح زود بهره گیرید.
14- در برخی کارهای مهم با مشورت خواستن از دیگران تصمیمات خود را استحکام بخشید و از اقدامات عجولانه وخام بپرهیزید.
15- بیشتر با افراد حلیم صبور و غیر عصبی معاشرت کنید و از دوستی و حرف شنوی افراد تند مزاج پرهیزکنید.
16- همیشه خودتان و رفتارتان را دوست و صحیح تلقی نکنید و احتمال خطا در کارهای خود را بدهید.
17- سعی کنید به عنوان تمرین گاهگاهی با افرادی که سلیقه آنها را نمیپسندید برخورد کوتاه مدت داشته باشید و با صاحبان دیگر انظار مراوده کوتاه مدت داشته باشید.
18- موارد فوق را در برنامهای منظم با درج موارد آن در یک جدول و نمره دادن به عملکرد خود و رعایت این امور سعی در تقلیل موار
د تخلف داشته و همت خود به افزایش صبر و تحصیل سعه صدر معطوف بدارید.
همچنین امیرالمومنین علی علیه السلام در مورد افزایش صبر و بردباری می فرمایند « اگر حليم و بردبار نيستي خود را به بردباري بزن زيرا کم شده است که کسي خود را شبيه قوي قرار دهد و از آنان شمرده نشود( از آنها نشود).»(نهج البلاغه حکمت207)
#افزایش_صبر #گذشت
🔆💢🔆💢🔆💢
🔆💢@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 #قسمت_چهلم پیراهنی آجری که تازه خریده بودم، پوشیدم. شال نباتی که لبه هاش مروارید دوزی بود
نگاه خدا💗
#قسمت_چهلویک
روی تخت نشسته بودم و به عکس مامان فاطمه نگاه میکردم.
"اینجوری نگام نکن مامان،خودت خواستی این تصمیمو بگیرم ،وقتی از پیشمون رفتی فکر این روزا رو نکردی نه؟ ولی الان خیلی دیر شده برام دعا کن برم از اینجا"
در باز شد.
- سارا جان بیا مهمان ها و عاقد هم اومدن.
امیر طاها دسته گلی پر از گلهای مریم در دستش بود.
روی مبل دونفره نشستیم.
عاقد خطبه را خواند.
منم گفتم بله
بعد از امیر طاها پرسید ، امیر طاها هم گفت بله.
باورم نمیشد که به این راحتی همه چی تمام شود.
امیر طاها حلقه را گرفت ارام گفت ببخشید.دستم را گرفت. و حلقه را گذاشت در انگشتم.
همه یکی یکی جلو آمدند و تبریک گفتند.
محسن و ساحر هم امده بودند.
- وااییی سارا این امیر چه جوری عاشقت شده ما نفهمیدیم!
خندیدم و چیزی نگفتم.
دنبال عاطفه گشتم. دیدم گوشهای کز کرده و گریه میکند.
خلوت که شد، عاطفه و آقا سید امدند سمت ما و عاطفه گریه میکرد. او میدانست که من چرا ازدواج کردم.
آقا سید گفت: ببینید سارا خانم نمیدونم صبح تا الان فقط گریه دارن میکنه.
-دختره دیونه چرا گریه میکنی ،باید خوشحال باشی الان.
-حرف نزن ،جیغ میزنم ،دختره خل و چله احمق ،با زندگیت چه کردی؟
عاطفه به امیر طاها تبریک گفت و با اقا سید رفتند.
مادر امیر طاهاامد کنارمان و اشک در چشمانش جمع شد.
-مواظب قلب پسرم باش.
همه رفتند.
به اتاقم رفتم.
نفس راحتی کشیدم.
به حلقهام نگاه کردم واقعا قشنگ و ساده بود.خوابم برد.
دو روزی از امیر طاها خبر نداشتم.
به بهانهای گوشی بابا را ازش گرفتم. شمارهی امیر طاها را پیدا کردم. ذخیره اش کردم.
بهش پیام دادم سلام،اگه میشه فردا بیام دنبالتون باهم بریم دانشگاه.
بعد ده دقیقه جوابمو داد :
سلام ،خانواده خوبن ،باشه چشم منتظرتون میمونم.
بعد پیام دادم : ببخشید میشه آدرسو بفرستین
"چه عروسی بودم من اگه کسی میفهمید تو گینس ثبتش میکرد"
ادرس را برایم فرستاد.
صبح زود بیدار شدم.لباس پوشیدم.
کیفم را برداشتم. رفتم پایین
مثل همیشه مریم جون در آشپز خونه بود
- سلام
-سلام عروس خانم ،بشین چایی بریزم برات
- مرسی
- سارا جان از امیر آقا خبر نداری؟ چرا بعد عقد نیومده دیدنت؟
- هووم نمیدونم حتمن کار داشته،ولی امروز با هم میریم دانشگاه
-خدارو شکر ،پس بهش بگو امشب حاجی گفته شام بیاد اینجا .
- باشه
خداحافظی کردم،سوار ماشین شدم.
نیم ساعت بعد رسیدم.
دم خانهشان ایستاده بود.
پیاده شدم.
- سلام امیر آقا.
- سلام
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم هیچ حرفی نمیزد فقط چشمش به بیرون بود ،حوصلهام سر رفته بود.ضبط را روشن کردم . همراه آهنگ میخواندم. دیدم زیر لب داره ذکر میگه. اهنگ را قطع کردم. نفس عمیقی کشیدم.
- امیر آقا ،بابام امشب گفته شام بیاین خونه ما.
ادامه دارد...
🏴 @rkhanjani
هدایت شده از مکتب امام
🔸 #گفتمان_توحید 🔸
♻️ گفتمان سازی اندیشه توحیدی از دیدگاه مکتب امام خمینی (ره)
🎙پادکست | 🖼 عکس نوشت | 🎥کلیپ | 📝 یادداشت | 👨💻 اخبار مرکز گفتمان توحید (برگزاری دوره ها، نشست های علمی و... )
📱اینستاگرام، ایتا، بله، تلگرام و روبیکا:
🌐 @goftemane_tohid
🆔 ارتباط با ادمین:
@gofteman_admin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌛خلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا
همه را برای شما آفرید...
#بقره۲۹
😍😍😍
⚘⚘⚘
———🌻⃟————
@rkhanjani
از تمام دیدنیهای دنیا، برای کشورگشاییِ درونِ نادیدنیات، بهره بگیر؛
😌😌💪👌
@Ostad_Shojae
———🌻⃟————
@rkhanjani
هدف اينه: سال ديگه اين موقع،
سر جاى الانمون نباشيم ...
Ok😉😊
———🌻⃟————
@rkhanjani
برای تمرکز بیشتر
۱_ برای ساعاتی که تمرکز دارید برنامه ریزی کنید.
۲_تمرین کنید که ذهنتون روی یک کار تمرکز کند.
۳_جریان زندگی رو بپذیرید ، یعنی مقاومت نکنید.
۴_خواب کافی داشته باشید.
۵_فهرست کارهاتون رو مشخصا با جزئیات بنویسید.👌
۶_تکرار تکرار و تکرار کنید.
۷_کارها قبلی رو تمام یا کنار بگذارید.
۸_ به عادات روزانتون توجه کنید.
۹_وقت تمومه ، استراحت کنید.
۱۰_برای کار و استراحتتون مرز تعیین کنید.
۱۱_ بعد از اتمام کارهاتون به خودتون یک لذتِ ویژه هدیه بدید.
👌👌👌
#روانشناسی
#سبک_زندگی
———🌻⃟————
@rkhanjani
در عشق ورزیدن و دوست داشتن،
شجاع،
مسئولیت پذیر
و بیتوقع باشید.
حس کردنِ عشق، صبوری میخواهد.
👤 پونه مقیمی
———🌻⃟————
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🖤🖤
#رقیه_جانم
#دردانه
———🌻⃟————
@rkhanjani
🔰 چجوری محبتمون رو به بچهها نشون بدیم؟
🔻 #محبت و علاقه خودتان را ابراز کنید. این کار نقش الگویی برای فرزندان دارد. اما در محبت به بچهها از چه کلماتی میتوان استفاده کرد؟
⬅️ در بیان محبت از صفات فرزندتان استفاده کنید. مثلاً اگر پسرتان نان خریده، به او بگویید، مرد خانه من! جانشین من! توجه کنید یکسری کلمات مانند زیبایی و قد و قامت را کمتر به کار ببرید؛ مثل پسر قشنگم! چون زیبایی ژنتیکی است.
👈 بهتر است چیزهایی را که خود فرزند کسب کرده به کار ببرید. مثلا بگوییم پسر با عرضهام، پسر تلاشگرم! یا اگر پوشال کولر را عوض کرده به او بگویید، ای تنها کسی که بلدی پوشال عوض کنی! اثر این ابراز علاقه ها، توجه به فرزند است.
🎤دکتر بهین
#تربیت_نوجوان
#سبک_زندگی
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
نگاه خدا💗 #قسمت_چهلویک روی تخت نشسته بودم و به عکس مامان فاطمه نگاه میکردم. "اینجوری نگام نکن مام
💗نگاه خدا💗
#نگاهخدا
#قسمت_چهلودو
امیرطاها به من نگاه نکرد.
- عذر خواهی کنین از طرف من ،نمیتونم بیام.
با عصبانیت پایم را روی ترمز فشار دادم.
- ببخشید امیرآقا. من جزامیام؟
-چرا این حرف و میزنی؟
- بابا ما محرم همیم ،چرا نگام نمیکنی ؟ چرا اصلا حرفی نمیزنی؟ تو که میخواستی از اول همینجوری رفتار کنی، میگفتی اصلا محرم نمیشدیم.
بابام مشکوک شده،میگه چرا نمیای خونمون؟ چرا زنگ نمیزنی؟
سرم راروی فرمان گذاشتم و گریه کردم.
-ببخشید من منظوری نداشتم. فقط نمیخواستم علاقهای ایجاد بشه...
نگاهش کردم.
-چرا باید علاقهای ایجاد بشه؟ من و شما مثل دوتا دوستیم ،میخندیم ،میریم بیرون ،حالا این بین دستمون به هم خورد هم اشکالی نداره محرمیم.
اینجوری که شما رفتار میکنین بابام بعد دوماه عمرا بزاره عقد کنیم.
_ شرمندم... باشه چشم. دیگه تکرار نمیشه.
"پسرهی دیوونه مثل بچه کوچیکا رفتار میکنه."
به دانشگاه رسیدیم.
- امیر آقا!
- بله؟
- من کلاسم تمام شد تو کافه منتظرتون میمونم بیاین با هم بریم خونه ما.
- باشه چشم.
از همدیگر جدا شدیم. اینقدر ازدواجمان زود و سریع شد که کسی باخبر نشده بود. سر کلاس میز جلو نشستم .
یاسری هم انتهای کلاس بود.
با دیدنم جلو آمد.
هم ردیف من نشست.
استاد وارد کلاس شد.
تا آخر کلاس یاسری چشمش به حلقهی در دستم بود.
عصبانتیتش از چهره اش پیدابود.
بعد از کلاس به کافه رفتم.
منتظر امیر شدم.
کیک و نسکافه خریدم.
یک دفعه یاسری، مثل عزرائیل بالای سرم آمد.
- مخه کیو زدی؟
- یعنی چی؟
(به حلقه دستم اشاره کرد.
-کی تونسته بره مخ حاجیتو بزنه؟
- به شما هیچ ربطی نداره
بلند شدم و و از کافه بیرون رفتم.
از پشت صداشو بلند کردو گفت: هوووو دختر باتوام؟
عصبانی شدم و برگشتم سمتش:
هوووی پدر مادرتن که وقت نذاشتن بهت تربیت یاد بدن!
دستش را بلند کرد. کسی دستش را گرفت. امیر بود.
- شما به چه حقی با ناموس دیگران اینجوری حرف میزنی؟
-برو بابا پی کارت تو چیکاره شی که زر میزنی؟
-من همه کاره شم ،زنمه ،دفعه آخرت باشه جلوش افتابی شدیاا؟
یاسری چیزی نگفت.
امیر دستم را گرفت و از دانشگاه بیرون رفتیم.
سوار ماشین شدیم.
توراه بودیم، نمیدانستم کجا بروم؟
خونهی ما یا خونهی امیر؟
- اگه میشه بریم بهشت زهرا.
به بهشت زهرا رسیدیم.
امیر جلوتر میرفت، من هم پشت سرش. رسیدیم به خاک مامان.
فاتحه که خواند، بلند شد.
- میرم سمت گلزار و برمیگردم.
سرم را روی سنگ گذاشتم.
"مامان جون میشه بغلم کنی، میشه ارومم کنی، حالم خرابه خرابه، البته نه از اون خرابهای قبلیا ،خرابیش جدیده
دیدی دامادتو ،نمیدونم چرا کنارش احساس آرامش میکنم، نمیدونم چرا تو دانشگاه اومد جلو به همه گفت این زنمه احساس خوشبختی کردم ،کمکم کن مامان ،کمکم کن درست تصمیم بگیرم."
رفتم گلزار شهدا.
نشسته بود کنار شهید گمنامم.
لحن قرآن خواندنش خیلی قشنگ بود.
-ببخشید که تو دانشگاه دستتونو گرفتم ،مجبور بودم اینکارو کنم
دستش را گرفتم، با خنده گفتم:من زنتم دیگه پس میخواستی دسته کیو بگیری؟
سرش را بالا گرفت. در چشمام نگاه کرد.
"وای هیچ وقت اینجوری بهش نگاه نکرده بودم."
دوباره سرش را پایین انداخت.
- ببخشید امیر آقا، شما اینقدر سرتون پایینه ،چشماتون سیاهی نمیره؟
خندید.
-بریم؟
کجا بریم؟
امیر ایستاد.
-دست بوسی حاجی
ادامه دارد...
🏴 @rkhanjani
سه ساله دخترت افتاده از نفس بابا
دگر مرا ببر از کنج این قفس بابا
به جز تو که آمدهای، امشبی به دیدارم
نزد سری به یتیم تو هیچ کس، بابا
#الدخیلڪ_یا_رقیه🌹🍃
#شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀
#تسلیٺ_باد🏴
@rkhanjani