ای گل سر سبد عرش خدا یا مولا
جان زهرا قسمت میدهم آقا که بیا
سایه دست کریمت همه جا روی سرم
حسرت روی تو عمریست به چشمان ترم
هیچکس مشتری سینه تنگم نشده
جنس بنجل شده ام لطف کن آقا بخرم
صبح جمعه همه گفتند که تو میآیی
همه عمر قسم منتظر آن سحرم...
اللهم عجل لولیک الفرج
@rkhanjani
🎊درودهای خدا بر تو پرستار
❣️که هستی ناجی و دلسوز بیمار
🎊ادامه می دهی راه کسی را
❣️که هست الگوی صبر و عشق و ایثار
🎊 میلاد حضرت زینب (س) و
روز پرستار مبارڪ باد 🎊
@rkhanjani
🔴🔵 در این شب عزیز کلامی مختصر در معرفت زینب کبری سلام الله علیها
🌺 براساس برخی روایات، حضرت زینب کبری علیهاالسلام در وقار همانند حضرت خدیجه کبری علیهاالسلام، در عصمت و حیاء مانند حضرت زهرا علیهاالسلام، در فصاحت و بلاغت به هنگام سخنگویی چون حضرت امیرالمومنین علیهالسلام، در حلم و بردباری مانند حضرت امام مجتبی علیهالسلام و در شجاعت و قوت قلب مانند حضرت سیدالشهداء علیهالسلام بودهاند.
🌹 کثرت علاقه و محبت ایشان به امام زمانش حضرت اباعبدالله علیهالسلام چنان بود که در هر روز اگر حضرت را نمی دید آرام نمیگرفت
و هنگام ازدواج با جناب عبدالله بن جعفر شرط نمود که باید هر روز برادرم را زیارت کنم.
ایشان برای دین و حمایت از امام زمان خویش دو فرزند خود جناب محمد و جناب عون را فدا فرمود و در مقام تحمل رنج در رتبه ای بود که چون دو فرزنداش شهید شدند از خیمه بیرون نیامد.
🔹 مقام و رتبه علمی
در ایامی که حضرت امیرالمومنین علیهالسلام در کوفه مقیم بودند، حضرت زینب علیهاالسلام در منزل خود برای بانوان تفسیر قرآن بیان میفرمود.
بفرموده ی امام معصوم عالمه ی بغیر معلمه..
خطبههای ایشان از سویی یادآور کلمات حضرت امیرالمؤمنین عليهالسلام و از جهتی تداعیگر خطبه حضرت صدیقه کبری صلواتاللهعلیها بود؛ شورانگیز، مستدل و آگاهی بخش.
🔹 عبادت حضرت زینب کبری علیهاالسلام
ایشان شبها را به تهجّد صبح می فرمود و دائما تلاوت قرآن میکرد و طبق گفته بعضی مورخین، تهجد ایشان در تمام عمر ترک نشد، حتی در شب١١ محرم با دیدن آن همه مصیبت و خستگی ترک تهجد نفرمود.
از حضرت امام سجاد علیه السلام روایت است که دیدم عمهام آن شب نشسته مشغول نماز است. در روایت دیگری فرمودند:
عمه ام با این همه مصیبت از کربلا تا شام نوافل را ترک نفرمود.
🔹 علو مقام ایشان نزد مقام امامت
روزی حضرت زینب علیهاالسلام حضرت اباعبدالله علیهالسلام وارد شدند در حالی که امام علیهالسلام مشغول تلاوت قرآن بودند. امام بادیدن خواهرشان تلاوت قرآن را ترک نموده و برای احترام خواهر تمام قد ایستادند .
🔹 نجات جان امام علیهالسلام توسط حضرت زینب کبری علیهاالسلام
ایشان در چند موضع از جان فرزند برادرشان حضرت امام سجاد علیهالسلام حفاظت نمودند:
١) بعد از حمله به خیام در روز عاشورا
٢) در هنگام عبور امام علیه السلام از قتلگاه
٣) در مجلس ابن زیاد، زمانی که او قصد قتل امام علیه السلام را نمود.
بزرگترین پیام زندگی مبارکه در عالم این است..
🔴 که تمام وقتش و زندگیش فدای امام زمانش شد
ما هم بگوییم و عمل کنیم تمام وقت ما بفدای تو ای امام وقت ما.....
@rkhanjani
🔴 شیخ حسین سامرایی كه از اتقیای اهل منبر در عراق بودند، نقل كردند:
🔵 در ایامی كه در سامرا مشرف بودم، در روز جمعه ای، طرف عصر به سرداب مقدس رفتم. دیدم غیر از من احدی نیست. حالی پیدا كردم و متوجه مقام حضرت صاحب الأمر علیه السلام شدم.
در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم كه به فارسی فرمود:
🌕 به شیعیان و دوستان بگویید كه خدا را به حق عمه ام حضرت زینب علیهاالسلام قسم دهند، كه فرج مرا نزدیك گرداند.
#توصیه_های_امام_زمان
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انداخت خیالت
ز کُجایم بـه کُجاها 💔
#دهلوی
———🌻⃟————
@rkhanjani
داشتن اعتماد به نفس از زیبایی مهمتر است، اگر خودتان را دوست داشته باشید و از آن مهمتر مردم بفهمند که نسبت به تواناییهایتان آگاهید و روی آنها متمركزید ...
بدون زحمت دوست داشتنی خواهید شد!❤️
———🌻⃟————
@rkhanjani
امروز را چطور سپری میکنی
چه اثری در صفحه امروز از خودت برای جهانیان به تصویر می کشی
حتما میدانی که یه انحنا به گوشه ی لب هایت چه طرح لبخند دلبرانه ای می نشاند به صورتت و چه مهر ماندگاری می کارد در قلب همراهت
لطفا دریغش نکن
امروز را کنار عزیزانت بیشتر بمان ، بیشتر بخند ، بیشتر عشق بورز.
#امروز_را_زیباتر_طراحی_کن
———🌻⃟————
@rkhanjani
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌺
#شعر_جمعه
خرّم آن روز که بازآیی و سعدی گوید:
آمدی؟ وه که چه مشتاق و پریشان بودم
#امام زمان عج
😍🤲🤲
———🌻⃟————
@rkhanjani
#رمان_مسیحا
#قسمت_سی_ودوم
﷽
حورا:
-عطش؟؟؟
+آره
-بابا
+جونم
-خدا...ممکنه عاشق باشه؟!
+شک نکن
-از کجا مطمئنی یعنی چطوری بفهمیم که....
+یه سؤال ازت میپرسم دخترم
-بپرس بابایی
+به نظرت بزرگترین دارایی آدم چیه؟
حورا جوابهای مختلفی را از نظر خیال گذراند: پول، زیبایی، جوانی، عشق...
و دست آخر گفت:
-نمیدونم سؤال سختیه واسه هرکی یه چیزیه شاید
+برا همه یکیه
-مگه میشه واسه این همه آدم مختلف تو دنیا یه چیز مشترک از همه چی عزیزتر باشه؟
+جون
-جون؟!
+آره دخترم، جون و زندگی هرکس براش از همه چی مهمتره و حاضره موقعیت و پول و همه چیشو بده ولی زنده بمونه...خب حالا اگه یکی حاضر بشه جونشو بخاطر نجات کسایی که شاید هیچ وقت ندیده به خطر بندازه به نظرت چجور آدمیه؟
-خب...به گمونم همون کسیه که ما بهش میگیم قهرمان
+آفرین، و خدا عاشق این قهرماناست. همونا که رهبر گفت: "با این ستاره ها راه را میشود پیدا کرد."
-منتظورت کیان بابا؟
+شهدا، همونا که گل دخترم کتاب یکی از عزیزترینِ شونو تو اتاقش گذاشته
این را با لبخند تمام قدی رو به من گفت.
آن روز شوق عجیبی در ذهنم متولد شد. تا صبح در موردش فکر کردم.
چند روزی گذشت. فکر ایلیا از سرم نمی افتاد. دوری اش بیقرارم کرده بود. دیگر طاقتم طاق شده بود. اگر اصرارهای پدر و مادرم نبود از اتاقم بیرون نمی آمد و لب به آب و غذا نمیزدم. بی میل و حوصله رفتم دانشگاه. کلاسم شروع شده بود، از جلوی بر اعلانات باعجله میگذشتم که پوستر آبی رنگی توجهم را جلب کرد. برگشتم. ایستادم. خواندمش. همانحا درست در همان لحظه شروع شد.
دو سه روز با خودم کلنجار رفتم ولی دیگر تاب نیاوردم بلاخره یک روز صبح به پدر و مادرم گفتم:
«مامان، بابا میخوام یه چیزی بگم....من...میخوام با بچه های دانشگاهمون برم اردو... »
مادر لقمه ای در دستان ملینا گذاشت و پرسید: «کجا؟»
نگاهم را روی سفره چرخاندم و بعد از مکث کوتاهی گفتم: «اردوی...کمک رسانی همون... ج»
نگاه همه سمتم خشک شد. ولی مصممم ادامه دادم: «به مسئول اردو دانشجویی پیام دادم که.... »
پدر لیوان چایی را شیرین کرد و پرسید: «مسئول اردو کیه؟ چه جور اردویی؟»حورا توانم را در کلامم جمع کردم و همانطور که به ظرف عسل خیره شده بودم، گفتم:«بهش میگن اردو جهادی میرن کمک خانواده های روستایی... »
صدای قهقه ملینا بُهت پدر و مادر را شکست. اما چشم غره ی ام بلافاصله سکوت را به جمع برگرداند. تا روز بعد هیچکس درموردش چیزی نگفت. همه فکرمیکردند این هم یک فکر احساسی و ناپخته
است که به زودی از سرم می افتد. اما اینطور نبود. من در این تصمیم جدی بودم و می خواستم گمشده زندگی ام را پیدا کنم. می خواستم بخاطر انتخابم بجنگم از همه بیشتر با خودم! با گذشته ای که مرا غرق در تکرار روزمرگی و خواب آلودگی و کسالت و اضطرابی همیشگی کرده بود.
اما دقیقا تا روزی که ساکم را بستم کسی رفتنم را باور نمی کرد.
سوار اتوبوس که شدم وقتی از پشت شیشه پدر و مادرم را دیدم حتی صورت پف کرده ی ملینا که برایم شکلک درمی آورد، هنوز نرفته دلم برایشان تنگ شد. روی صندلی که نشستم چادری که بخاطر همسفر شدن با اینها سر کرده بودم، افتاد روی شانه ام. همانجا پشیمان شدم، خواستم برگرددم اما غرورم اجازه نداد.با خودم فکر کردم اینطور به همه ثابت میکنم در تصمیماتم چقدر ناپایدارم.ماشین هم زمان با صلواتی که در جمع سی نفره بلند شد، حرکت کرد. نمی دانستم اینکه کسی کنارم ننشسته خوب است یا بد؟ هرچه بود فرصتی برای فکر کردن و یافتن آرامش به من می بخشید.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
#ازدواج
✔️ فردی عقل ازدواج دارد که
1⃣ از مسائل درک و فهم بهتری دارد پس می داند که چرا ازدواج می کند
2⃣ در زندگی دارای هدف از پس بیراهه نمی رود
3⃣برای رسیدن به هدف خود در زندگی برنامهریزی میکند پس دچار روزمرگی نمیشود و خود برای زندگی اش تصمیم می گیرد
4⃣ در تصمیم های خود بیشتر تابع عقل است نه احساسات پس قبل از انتخاب عاقلانه فکر میکند و احساس را برای بعد از آن میگذارد
5⃣ انتظاراتش از خود و دیگران واقع بینانه است پس دنبال آرزوهای دور و دراز نمی رود و در رویا زندگی نمیکند
ادامه دارد...
کتاب
#سین_جین_های_خواستگاری
نویسنده:مسلم داودی نژاد
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شب میلاد دختر زهراست
🎉هر کجا بنگری شعف برپاست
🌸خانه مصطفی شده گلشن
🎊دیده مرتضی شده روشن
🌸مونس و یار مجتبی آمد
🎊حامی شاه کربلا آمد
@rkhanjani
😊😍
———🌻⃟————
@rkhanjani
💚💚💚💚
———🌻⃟————
@rkhanjani
♦دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید . سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود .
دانه دلش میخواست به چشم بیاید اما نمیدانست چگونه . گاهی سوار باد میشد و از جلوی چشم ها میگذشت . گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها می انداخت . و گاهی فریاد میزد و می گفت :من هستم ،من اینجا هستم ، تماشایم کنید. اما هیچکس جز پرنده هایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره هایی که او را به چشم آذوقه زمستان به او نگاه میکردند ، کسی به او توجه نمی کرد .
دانه خسته بود از این زندگی ، از این همه گم بودن و کوچک بودن، خسته بود و رو به خدا کرد و گفت : نه این رسمش نیست . من به چشم هیچ کس نمی آیم . کاشکی کمی بزرگتر کمی بزرگتر مرا می آفریدی .
خدا گفت : اما عزیز کوچکم ! تو بزرگی ، بزرگتر از آنچه فکر میکنی . حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی . رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده ای. راستی یادت باشه که تا وقتی که می خواهی به چشم بیایی ، دیده نمی شوی . خودت را از چشم ها پنهان کن تا دیده شوی .
دانه کوچک معنی حرف های خدا را خوب نفهمید اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد . رفت تا به حرف های خدا بیشتر فکر کند .
سال های بعد دانه کوچک سپیداری بلند و با شکوه بود که هیچ کس نمی توانست ندیده اش بگیرد ؛ سپیداری که به چشم همه می آمد . سپیدار بارها و بارها قصه خدا و دانه کوچک را به باد گفته بود و میدانست که باد قصه او را همه جا با خود خواهد برد
😰😰😰😰
💫
———🌻⃟————
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبی یکم بخندید 😂😂😂😂
❀@rkhanjani
💎تفاهم یا توافق⁉️
مسئله اینست❗️
🔹💠متأسـفانه در ميان مردم، اكثراً تفاهم با توافق اشتباه گرفته ميشود.
تفاهم يعني فهـم نزديـك بـه هـم داشتن اما توافق يعني تلاش براي رسيدن به يك فهم نزديك به هم.
🔹💠افرادي كه با هم تفاهم دارند به راحتي و سهولت با هم روزگار ميگذرانند اما آنها كه با هم توافق كرده اند ممكن است در طول زمان به توافقات خود پايبند نباشند و از توافق خود عدول كنند.
تفـاهم يعنـي من و تو بدون اينكه از قبل با هم توافق كرده باشيم، نظراتمان نزديك به هم است.
🔹💠اما توافق يعني من و تو لازم است انرژي مصرف كنيم و نظراتمان را به هم نزديك كنيم.
تفاهم بدون نياز به صرف انرژي به دلايل مختلف از جمله پيشينه ي همانند، از قبل در همسران وجود دارد.
💠🔹دليل اصلي اينكـه ذكـر مـيشـود افـرادي كـه تفـاوت زيـاد سـني، فرهنگي اجتماعي، تحصيلي، ديني و ... دارند براي ازدواج با يكديگر مناسب نيستند، ايـن است كه اين افراد تفاهم زيادي با هم نخواهند داشت.
🔹💠تفاوتهاي فرهنگي، قـومي، نـژادي، سني، مذهبي، اجتماعي و تحصيلي باعث ميشـود كـه نگـرش افـراد بـه دنيـا و موضـوعات زندگي متفاوت باشد. وقتي كه نگرشها متفاوت باشد تفاهم با مشكل روبرو خواهد شد.
🔹💠مطمئناً توافق جايگاه بسيار مهمي در زندگي مشترك دارد اما آنچه در مورد انتخاب همـسر مهم است، تفاهم است. براي آنكه بفهميم با چه كسي تفاهم داريم لازم است خودمان را و خواسته هاي خودمان را بشناسيم و از آنجا كه ازدواج حـوزه اي اسـت بـا متغيرهـاي متعـدد، وقتي همسران در مورد هر كدام از اين متغيرها فهم نزديك به هم داشـته باشـند، مـيتـوانيم بگوييم كه در مورد آن مطلب باهم تفاهم دارند.
#سبک_زندگی
🌸@rkhanjani