فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ |
چرا میگید بیحجابی باعث غضب خدا میشه⁉️
غرب بی حجاب رو ببینید که سراسر نعمت هستند‼️
پاسخ از👇👇👇
🎙دکتر رفیعی
🌸 @rkhanjani
🌹🌹 رمان #سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت ششم
🍃موقع رفتن پکر بودم سید صبح زود از خونه بیرون رفته بود حتی نموند با ما خداحافظی کنه!😒
تو دلم گفتم شاید اگه سارا اینجا بود قضیه فرق می کرد بالاخره یه زمانی ازش خواستگاری کرده بود با این فکر بیشتر بهم ریختم😣!
یعنی به سارا علاقه داشت؟!
🍂اخه اگه اینطور بود پس چرا با یک بار نه شنیدن پا پس کشید. انگار عقلم از کار افتاده بود و برای خودم هزیون می گفتم!
🍀لیلا هم لباس های بیرونش رو پوشیده بود یاد دیشب افتادم که نمی تونستم چادر رو نگه دارم ولی واقعا برازنده اش بود. تامسیری همراه ما اومد
_داداشم تازگی هاحواس پرت شده! زنگ زده که چند تا وسیله جا گذاشته سر راه براش ببرم.🙂
🌸ای کاش می گفتم جدا از حواس پرتی نامرد هم هست حتما از قصد رفت😏 تا با ما روبرو نشه ، ولی در کل توقعم بی مورد بود زندگی و اعتقادات ما زمین تا اسمون با هم فرق می کرد دنیایی داشتند که برام غریبه بود به این سن رسیدم نماز نخونده بودم یا اصلا تو فکر زیارت نبودم!
🌺 تو محله قبلیمون همسایه پیری داشتیم زن مهربونی بود همیشه به مامانم می گفت این همه سفرهای خارجی میرید که چی بشه کلی هم هزینه می کنید به جاش برید مشهد، قم ، بذارید برکت بیاد تو زندگیتون.
🍃مامانم تو جواب با لبخند می گفت: ایشالا به وقتش! ولی اگه می دونستم یه زیارت تا این حد حس و حالم رو خوب می کنه زودتر راضیشون می کردم بیایم
یک شب بیشتر کنار این خانواده نبودیم ولی خوب فهمیدم چقدر با ایمان و صبورند با اینکه عزیز از دست داده بودند ولی این باعث نمی شد از دنیا دست بکشند
🌼خدا تو این خانواده سهم بزرگی داشت و کم رنگ نمی شد به خودمون فکر کردم خدا کجای زندگیمون بود؟!......☹
💢بابا ماشین رو کنار پمب بنزین نگه داشت سوتی کشیدم چقدر صفش طولانی بود!لیلا تشکر کرد و پیاده شد. شیشه رو پایین کشیدم سرم رو از ماشین بیرون اوردم از دور نگاهم به تابلوی پایگاه بسیج افتاد! ناخوداگاه لبخندی زدم.
🌿گفتم: بابا منم همراه لیلا برم؟ا خه حوصلم سر میره.😕
_باشه ولی معطلش نکن.
_چشم فعلا که اینجا معطلیم!.😉
پیاده شدم و لیلا رو صدا کردم._میشه منم بیام؟!.
_اره عزیزم خوشحال میشم.😊
🌾نزدیک که شدیم شالم رو جلوتر اوردم. لیلا به سربازی که جلوی پایگاه بود چیزی گفت اونم زود رفت داخل. یکم فاصلم رو بیشترکردم و عقب تر رفتم قلبم داشت از جا کنده میشد
🌺از حرم که برگشتیم شوق و علاقم بیشتر شده بود.😍
بلاخره اومد با همون ابهت، چفیه ای دور گردنش انداخته بود نایلون رو از دست لیلا گرفت انگار تازه متوجه من شد سرش رو به نشانه سلام تکان داد و به پایگاه برگشت! حتی به خودش زحمت نداد جلوتر بیاد این بی ادبی دیگه غیر قابل تحمل بود می ترسیدم پلک بزنم اشکام سرازیر بشه بغضم😣 رو فرو خوردم و به خودم توپیدم:
❄اخه گلاره تو که اینطوری نبودی کارت به جایی رسیده از یه شازده پسر مغرور محبت گدایی می کنی؟!
هنوزچند قدمی برنداشته بودم که صدام کرد!!یعنی درست شنیدم بهم گفت گلاره خانم! دیگه نگفت ابجی.
چقدر شنیدن اسم خودم از زبونش شیرین بود بازم دلخوریم فراموش شد
نمی دونم حالت نگاهش تغییر کرده بود یا من زیادی احساساتی شده بودم
🍀شرمنده کار مهمی برام پیش اومد نتونستم بمونم از خانواده عذرخواهی کنید.
همون کتاب📘 دیشبی تو دستش بود به طرفم گرفت
📖دیدم خوشتون اومد براتون اوردم. کتاب دعاست یادگار پدرمه تو همه سال های عمرش از خودش جدا نکرد حتی لحظه رفتنش!☺
کربلا، مکه، یا تو دوران جنگ مونس و یارش بود این اواخر ازم خواست صحافیش کنم.
🌸متعجب نگاهش کردم
_بقول شما یادگاریه حتما براتون ارزشمنده من نمی تونم قبول کنم.
_مطمئن باشید این خواست پدرمه چون لیاقتش رو دارید!
از حرفاش سر در نمی اوردم. منظورش چی بود؟این بار اشکام بی اختیار جاری شد...😭.
🍃ماجرای من و تو، باور باورها نیست
ماجراییست که در حافظه ی دنیا نیست 🍃
🍃نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم
ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست🍃
🍃تو گمی درمن و من درتو گمم - باورکن
جز در این شعر نشان و اثری از ما نیست🍃
🍃شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
بادلم طاقت دیدار تو - تافردا نیست🍃
🍃من و تو ساحل و دریای همیم - اما نه!
ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست🍃
📜شاعر: محمد علی بهمنی
ادامه دارد .....
🌹 @rkhanjani
#اعمال_ماه_رمضان
#اعمال_شب_سیزدهم_ماه_رمضان
🌘شب سيزدهم اوّل ليالي بيض است و در آن سه عمل ست.
1⃣ غسل
2⃣ چهار ركعت #نماز
👈در هر ركعت حمد و بيست و پنج مرتبه توحيد
3⃣ #دو ركعت نماز كه در شب سيزدهم رجب و شعبان نيز خوانده مي شود
👈در هر ركعت بعد از حمد يس و تَبارَكَ الْمُلْك و توحيد بخواند
🔚و در شب چهاردهم اين نماز خوانده مي شود
🌴 به چهار ركعت به دو سلام
🍄و در سابق در شرح #دعاي_مجير گذشت كه هر كه آن را در ايّام البيض ماه رمضان بخواند گناهانش آمرزيده شود اگرچه به عدد قطرات باران و برگ درختان و ريگ بيابان باشد .
『💕』 @rkhanjani
ادعیه ماه مبارک رمضان: دعای مجیر
✨ مرحوم شیخ عباس قمی قس الله سره در مفاتیح الجنان در بیان فضیلت خواندن «دعای مجیر» فرموده است :
كفعمى در بلد الامين و مصباح اين دعا را ذكر كرده و در حاشيه آن اشاره به فضيلت آن نموده، از جمله فرموده هر كه اين دعا را در ايام البيض ماه رمضان بخواند گناهانش آمرزيده شود اگر چه به عدد دانه هاى باران و برگ درختان و ريگ بيابان باشد و براى شفاى مريض و قضاى دين و غنا و توانگرى و رفع غم خواندن آن نافع است.
💡توجه: از غروب امشب پنجشنبه ، ایام البیض در ماه رمضان آغاز می شود و در غروب روز به شنبه پایان می رسد.
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبهای_جمعه_روضه
السلام علیک یا اباعبدالله
▪️تمومِ دنیامی تو
همیشه آقامی تو
برام دعا کن
#شب_جمعه
#یاد_امام_شهداء
#شب_زیارت_ارباب_بےکفن
┈••✾•🚩
➣ @rkhanjani
زندگیتو روی دُور مثبت تنظیم کن
مثبت بیاندیش،
مثبت عمل کن،
مثبت حرف بزن؛
تا نتایج کارت مثبت ،
از آب در بیاد.
به توانایی هات شک نکن....
البته با توکل بر خدا ❤️❤️
@rkhanjani
نگاه رحمتتـ❤️ـ ...
بر ماست ...
میدانم که می آیی
سلام موعـ❤️ـود مهربانم ...
#سلام
😊
———🌻⃟————
@rkhanjani
جمعه ها حس عجیبی ست ميان من و دل
دل آواره! به تڪـرار، تو را می خواند .
#محمد_جواد_شاه_بنده
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
———🌻⃟————
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیگمان روزِقشنگی بشود امروزم!
چون سرِ صبح، سلامَم به تو خیلی چسبید... :)
نجف😍😍😍💚💚💚
#در_خدمت_پدر
#سلام_بر_پسر
———🌻⃟————
@rkhanjani
1_1413030717.mp3
19.46M
کلیپ قرائت زیارت #آل_یاسین
با سرعت مناسب برای قرائت غروب جمعه
@rkhanjani
#تک_بیتی
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
عطار نیشابوری
@rkhanjani
4_5852737004952880327.mp3
28.15M
#فایل صوتی دعای مجیر
سُبْحَانَكَ يَا شَفِيقُ
تَعَالَيْتَ يَا رَفِيقُ
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ
💠از پیامبراکرم(ص) نقل شده است: هر که دعای مجیر را درایام البیض (روزهاى سیزدهم و چهارهم و پانزدهم) ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده میشود هرچند به عدد دانههاى باران و برگهاى درختان و ریگهاى بیابان باشد.
🤲التماس دعای فرج
@rkhanjani
🌹🌹رمان #سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت هفتم
🌾چند روزی از اومدنم می گذشت سارا هم بالاخره به یکی از خواستگاراش جواب مثبت داد قرار شد بعد از چهلم سید هاشم مراسم نامزدی رو بگیرن.
عکسش رو برام فرستاد پسرخوشتیپی بود و به قول مامانم پولشون از پارو بالا می رفت مدام تعریفشون رو می کرد.😕
وسط حرفهاش منو مخاطب قرار میداد که یعنی همچین شانسی باید نصیبم بشه
🌸دیگه نمی دونست دلم اسیر کسی شده بود که هیچ کدوم از این امکانات رو نداشت ولی قلب من براش تند میزد!😅
انس عجیبی به این کتاب پیدا کرده بودم بیشتر معنی دعاها رو می خوندم چون تلفظ عربی برام سخت بود کلی غلط داشتم.
🌻دور اسم دعای کمیل، توسل، و زیارت عاشورا خط کشیده شده بود که همین کنجکاویم رو بیشتر می کرد.
از اینترنت این دعاها رو دانلود کردم هندزفری رو تو گوشم میذاشتم و از روی کتاب معنی ها رو می خوندم بخاطر همین ارتباط بهتری برقرار می کردم مخصوصا دعای کمیل که باید پنجشنبه هاخونده میشد.
🌺اخر هفته متفاوتی رو تجربه کردم همیشه به خوشگذرانی می گذشت اما حالا قدرش رو بیشتر می دونستم.
در رو قفل کردم و به دور از چشم بقیه می خوندم و اشک می ریختم.😭
🌿برای خودم هم عجیب بود این یک هفته بدون گوش دادن به اهنگ سپری شد. انگار همه دنیام این کتاب بود.
سید نهال عشق رو تو دلم کاشته بود و بدون اینکه خودش خبر داشته باشه جوانه میزد و بزرگتر می شد.😬
این تغییرات کم کم تو درونم شکل می گرفت و کسی متوجه تحولم نمی شد
🌸
البته ظاهرم هنوز مثل سابق بود همون تیپ و ارایش رو داشتم ولی موهام رو کمتر بیرون می ریختم و دیگه دور شونه هام پخش نمی کردم چون چهره سید مقابلم نقش می بست حتی تو خیال هم ازش حساب می بردم.😊
🌷از وقتی که نماز خوندن رو شروع کرده بودم ارامشم بیشترشده بود تو اینترنت می چرخیدم و کلی مطلب در مورد نماز سرچ می کردم خیلی زود یاد گرفتم و اطلاعاتم بیشتر شد
ولی صبح ها خواب می موندم بیدار شدن برام سخت بود!😫
❄چهلم اقا هاشم نزدیک بود وقتی فهمیدم بابام هم میخواد تو مراسم باشه خیلی خوشحال شدم 😍اما تا گفتم منم دوست دارم برم. مامانم مخالفت کرد😑
💢چند وقت دیگه نامزدی دختر عموته باید به فکر لباس باشی. نه ختم! همون موقع هم نباید می اومدی اشتباه از من بود.
باید راضیش می کردم تا این دل بی قرارم اروم میشد. و بالاخره راضی شد...
⭐بین وسایل کلیدی که می خواستم رو پیدا کردم تو انباری پر از خرت و پرت های اضافه بود، در کمد رو باز کردم بیشتر پارچه ها قدیمی و قیمتی بود اما بالاخره چیزی که می خواستم رو پیدا کردم محترم خانم همسایه محله قبلی از کربلا اورده بود دستی روی پارچه مشکی کشیدم اون موقع مامانم برای اینکه محترم خانم ناراحت نشه قبول کرد ولی بی استفاده موند فکر نمیکردم یک روزی به سرم بزنه و بیام سراغ پارچه.
🌷سریع گذاشتم تو کیفم تا سر فرصت پیش خیاط ببرم تصمیم نداشتم برای همیشه چادر بپوشم یعنی امادگیش رو نداشتم اما دلم می خواست این بار چادر رو امتحان کنم
🌹هنوز نرفته کلی استرس داشتم.
به جاده خیره شدم و به اتفاقاتی که گذشت فکر می کردم و اینکه چطور زندگیم زیر و رو شد. اولش می گفتم این احساس و هیجان خیلی زود فروکش می کنه اما روز به روز بیشتر شد
💐به سمت بابام برگشتم که در ارامش رانندگی می کرد
_میشه قبل از مسجد بریم حرم شاید برگشتنی وقت نشه.
ادامه دارد...
🌹@rkhanjani
هدایت شده از مکتب امام
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴#پنجمین جلسه از سلسله جلسات #طرح_کلی_زندگی در قرآن
🎙استاد: حجت الاسلام رضاخانجانی
👈موضوع: نبوت و یکپارچگی حیات
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🔰گفتمان توحید👇
https://eitaa.com/joinchat/3998351448C73bf29b9e1
∞♥∞
سلام بر جانِ حاضرِ غریبِ عالم ...
فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةٍ
#وقت تون امامزمانی🌸🍃
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
@rkhanjani