یک دقیقه خشم و عصبانیت
سیستم ایمنی شما را
به مدت 4 الی 5 ساعت
تضعیف می کند
و یک دقیقه خندیدن ،
سیستم ایمنی شما را
برای مدت 24 ساعت
افزایش می بخشد
پس بهتره ياد بگيريم بخندیم 😁
@rkhanjani
💠آیین همسرداری:
1⃣به مردان اندرز ندهید:
♦️مردان دوست دارند که مشکلات را به تنهایی حل کنند:
🔅اگر مشکلی را مخفی میکنند یعنی مایل هستند به تنهایی موضوع را حل کنند و خود را برای حل آن قادر میدانند.
🔅کتمان برخی مشکلات یا مسائل توسط آنها نشانه بیاعتمادی به شما نیست.
🔅آنها در صورت لزوم با شما در میان میگذارند.
🔅وظیفهی بانوان هم این است که بعد از اطلاع، مرد را نصیحت نکنند و حتی احساس درونی او را تایید نمایید. مثلا بگویید: من مطمئنم که قادر هستی این مشکل را حل کنی!
🔅 با روانشناسی یکدیگر و آگاهی از تفاوتهای روحی و شخصیتی یکدیگر، مانع ایجاد بگو مگو و مشاجرات لفظی شوید.
#آیین_همسرداری
#زندگی_موفق
#نصیحت
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم ❤️
-ڪار جهانو اهلِ جهان جمله
درهم است
فریادرس بیا و به فریادِما برس🤍..!
@rkhanjani
#برگیازخاطرات
✨غروب ماه رمضان بود
ابراهیم در خانه ما آمد و
یک قابلمه بزرگ گرفت و
به کله پزی رفت. گفتم:
داش ابرام افطاری کله پاچه
خیلی میچسبه 😋گفت:
آره ولی برا من نیست.🌱
رفتیم پشت پارک چهل تن
انتهای کوچه در زدیم و
کله پاچه ها را به خانواده
مستحقی تحویل دادیم😍
آن ها ابراهیم را به خوبی می شناختند ...
#شهید_ابراهیمهادی
@rkhanjani
کانال مواعظ عددیه.mp3
3.51M
💠 پنج ویژگی خانواده قرآنی
1⃣ نذر کردن
2⃣ ترس از قیامت
3⃣ انفاق
4⃣ اخلاص
5⃣ خداترس بودن
🔖 سخنرانی دکتر رفیعی
#خانواده_قرآنی #خانواده
#خانواده_فاطمی
🌸 @rkhanjani
🌹🌹 رمان #سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت دهم
🌺نگاهی به ساعت انداختم هنوز یک ساعت وقت داشتم از بچه ها خداحافظی کردم و اومدم بیرون
نرسیده به کوچه چادرم رو دراوردم چاره دیگه ای نداشتم اگه مامانم می دید ازم می گرفت...
🌿کسی خونه نبود غذای مختصری خوردم و به اتاقم برگشتم نگاهی به کت دامن شیک یاسی رنگ انداختم کل مغازه ها رو گشتم تا تونستم همچین مدل پوشیده ای رو پیدا کنم دلم اشوب بود احساس می کردم امشب شب خوبی برام نمیشه! با اومدن آژانس سریع اماده شدم و موهام رو زیر شال پنهان کردم و از خونه بیرون زدم.
🎶صدای موزیک کل کوچه رو برداشته بود با دیدن بهمن که از خنده کم مونده بود رو زمین پخش بشه اخمام تو هم رفت بی اهمیت از کنارش رد شدم. هیچ وقت ازش خوشم نمی اومد اما مقابلم سبز شد
❄_به به دختر دایی عزیز. پایه ای امشب بترکونیم؟! با حرص نگاهش کردم صورتش رو جلوتر اورد خودم رو عقب کشیدم از این حرکتم جا خورد! تو دلم کلی فحش نثارش کردم هنوز هیچی نشده کلی مست کرده بود حتی نمیتونست تعادلش رو حفظ کنه!
🌾خدا رو شکر عمو به دادم رسید و از دست این بچه پررو نجات پیدا کردم...
سالن پذیرایی رو از قبل خالی کرده بودند و حالا پر از میز و صندلی بود چشم چرخوندم تا مامان، بابا رو ببینم پیش عمه فرشته و شوهرش نشسته بودند دستی تکان دادم و به قسمت دیگه سالن رفتم خودم دوست داشتم تنها بیام چون دلم نمی خواست بخاطر ظاهرم با مامانم حرفم بشه
🍂تک تک چهره ها رو از نظر گذروندم یا مشغول رقص بودند و یا سرگرم بحث و خنده!
به اتاق سارا رفتم و لباسم روعوض کردم حرف بهمن تو ذهنم تکرار شد (پایه ای امشب بترکونیم) چون تو هر جشنی می رفتم همه منتظر هنرنمایی های من بودند! با یاداوری گذشته اعصابم بهم ریخت.
🍁در به یکباره باز شد و سامان اومد داخل! شال از سرم لیز خورد سریع درستش کردم. ابرویی بالا انداخت و با شیطنت گفت:_ دختر عمو تازگی ها نامحرم شدم؟ یا اینکه کچلی گرفتی!!. هیچ وقت مقابلش کم نمی اوردم و همیشه حاضر جواب بودم گفتم:_ گزینه اولی درسته یادم باشه دفعه بعد برات جایزه بخرم! لبخند پیروزمندانه ای زدم و به سالن برگشتم
🍃عروس خوشگل ما هم دوشادوش داماد تو سالن می چرخید لباسش مدل ماهی دنباله دار نباتی رنگ پف دار بود! با دیدنم خوشحال شد و در اغوش هم جای گرفتیم براشون ارزوی خوشبختی کردم.
❄رقص نور و موزیک کاملا فضای سالن رو پر کرده بود جایگاه عروس و داماد رو به روی استیج رقص بود که نورش مناسب و رویایی بود
دستی روی شانه ام قرارگرفت با دیدن بهمن لبخند از رو لبم محو شد
_
☀افتخار رقص میدی؟!. هولش دادم عقب چون هیکل درشتی داشت تکون نخورد! تا خواستم رد بشم مچ دستم رو گرفت دست دیگش رو به دور کمرم حلقه کرد از این حالت حالم بد شد 🤬
⚡یک لحظه سید جلوی چشمم اومد انگار قوت گرفتم و با کفش محکم رو زانوش زدم! که دستاش شل شد دندونام رو از حرص به هم فشار دادم و گفتم :_حد خودت رو بدون و دیگه اطراف من افتابی نشو!! از درد صورتش جمع شده بود فرصت رو غنیمت دونستم و با سرعت دور شدم نزدیک میز خودمون که رسیدم مانتو و کیفم رو برداشتم و در مقابل چشمان حیرت زده مامانم سالن رو ترک کردم واقعا موندنم جایز نبود!.
🌹اشکام بی اختیار جاری میشد تو دلم گفتم:_خداجون من بخاطر تو از این خوشی های کاذب گذشتم خودت کمکم کن و تنهام نذار. و چقدر از بی وفایی سید گلگی کردم البته تقصیری هم نداشت از کجا باید می فهمید چه حال و روزی داشتم عشقم یک طرفه بود و به تنهایی بار این عشق رو به دوش می کشیدم فقط میترسیدم وسط راه خسته بشم
غریبانه شکستم من اینجا تک و تنها
دل خسته ترینم در این گوشه دنیا
ای بی خبر از عشق که نداری خبر از من
روزی تو آیی که نمانده اثر از من....
ادامه دارد...
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 مخفی کردن گناهان
🌺 استاد عالی
🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹
🌷@rkhanjani
YEKNET.IR - monajat - shabe 9 ramezan 1401 - karimi.mp3
2.83M
🔊 زمزمه مناجات با خدا: شبی پروندهی خود را گشودم _ برآمد ناله از هر تار و پودم
▪️ #مناجات_سحرگاهی
@rkhanjani
سلام امام زمانم
السلام علیک یا بقیه الله فی الارض
#آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
🔴 دعای روز هفدهم ماه رمضان
🔹 اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ، وَ اقْضِ لِي فِيهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ، يَا مَنْ لا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ وَ السُّؤَالِ، يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ.
🔺 خدایا مرا در این ماه به سوی کارهای شایسته هدایت فرما، و حاجتها و آرزوهایم را برآور، ای آن که نیاز به روشنگری و پرسش ندارد، ای آگاه به آنچه در سینه جهانیان است، بر محمّد و خاندان پاکش درود فرست.
@rkhanjani
🌙ماه رمضان همراه با شهید ابراهیم هادی
🔸غروب ماه رمضان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی یک قابلمه از من گرفت! بعد داخل کله پزی رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون کله پاچه برای افطاری! عجب حالی ميده؟! گفت: راست میگی، ولی برای من نيست. يك دست کامل کله پاچه و چند تا نان سنگک گرفت. وقتی بيرون آمد ايرج با موتور رسيد. ابراهيم هم سوار شد و خداحافظی کرد.
🔸با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شـدند و با هم افطاری ميخورند. از اينکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شــدم. فــردای آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز کجا رفتيد!؟ گفت: پشت پارک چهل تن، انتهای کوچه، منزل کوچکی بود که در زديم و کله پاچه را به آنها داديم. چند تا بچه و پيرمردی که دم در آمدند خيلی تشکر کردند. ابراهيم را کامل میشناختند. آنها خانوادهای بسيار مستحق بودند. بعد هم ابراهيم را رساندم خانهشان.
📚سلام بر ابراهیم/ص۱۸۶
🔴امام رضا علیه السلام میفرمایند: افطاری دادن تو به برادر روزه دارت، فضلیتش بیشتر از روزه داشتن توست.
#ماه_مبارک_رمضان
#شهید_ابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️علائم نفوذ شیطان ...!
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
حضرت آیت الله بهجت قدسسره:
اگر جلوی خود را در ارتکاب معاصی
نگیریم، حالمان به انکار و تکذیب و
استهزا به آیات الهی و یا به جایی
میرسد که از رحمت خدا ناامید میشویم!
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷سید بحرالعلوم در شب قدر از خدا چه خواست
✅علامهحسن زاده
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به گذشته خودمون فکر کنیم،
تا الان چیکار کردیم ؟
اگه همین الان لحظه مرگمون فرا برسه
ایا اماده ایم؟
چرا نسبت به مرگ غفلت داریم ؟
چرا غافلیم ؟
🔹باید به گذشته خودمون فکر کنیم
و خودمون رو نصیحت کنیم تا از این
غفلت رهایی پیدا کنیم
🌺حضرت محمد(ص) میفرمایند:
هوشيارترين مؤمنان كسانى هستند كه
بيشتر به ياد مرگ باشند و خود را براى
آن آماده كنند».
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
@rkhanjani
Part45_جان شیعه اهل سنت.mp3
4.62M
📚 رمان " جان شیعه، اهل سنت"(45)
♥️" عاشقانه ای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸@rkhanjani