eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
648 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿‏آنقدر‌عاشقانه‌براےخدازندگی‌ کنیم‌ڪه‌خداهم‌عاشقانه‌بگوید "وَاصْطَنَعْتُكَ‌لِنَفْسِی" تورابرای‌خودم‌ساخته‌ام... ..!❤️ 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت هفدهم 🌺قبل سفر فکر همه چیز رو کرده بودم  از خوراکی گرفته تا چند دست لباس همه رو تو ساک جمع کردم باتری اضافی هم برای گوشیم برداشتم چون مسیر طولانی بود باید خودم رو سرگرم می کردم. هیچ ذهنیتی از این سفر نداشتم فقط می دونستم پر از فضای معنویه که من خیلی احتیاج داشتم. 🌷بیشتر بچه ها از پایگاه خودمون بودند خوشبختانه خانم عباسی هم با ما همسفر شد 🌿موقع اومدن نتونستم با مامان و بابام خداحافظی کنم چون زودتر از من رفته بودند. شاید فکر می کردند اینطوری بهتر تنبیه میشم!با اینکه از بی محلی و لحن سردشون خیلی ناراحت می شدم اما این دلیلی نمی شد از اعتقادم و قولی که به خدا داده بودم برگردم تنبیه از این بدتر هم نمی تونست نظرم رو عوض کنه. 🌾بعد 18 ساعت تو مسیر بودن بلاخره به منطقه ای برای اسکان رسیدیم البته بین مسیر توقف داشتیم ولی کوتاه بود. از خستگی زیاد خیلی زود خوابم برد نزدیکای صبح برای اذان بیدار شدم نماز جماعت رو که خوندیم به سمت مناطق عملیاتی رفتیم خانم عباسی از زندگینامه  شهید آوینی برامون گفت چیزهایی که برای اولین بار می شنیدم 🌷هنوز تو بهت بودم با هر قدمی که برمیداشتم حس و حال عجیبی پیدا می کردم به قول خانم عباسی شهدا یه روزی از همین جا عبور کردند باید بدونیم جا پای چه کسانی میذاریم. 🌸بعضی ها پابرهنه راه می رفتند و تو حال و هوای خودشون بودند. راوی خیلی قشنگ از شهدا یاد می کرد صدای گریه ها بلند شده بود روایتی از جنگ می گفت که دل ادم به درد می اومد زمانی که خانواده ام تو بهترین شرایط درس می خوندند و زندگی می کردند یه عده برای همین ارامش جونشون رو کف دستشون میذاشتند و مردونه می جنگیدند. 🍂همه جا تا چشم کار می کرد انبوه غبار بود و خاک. روی خاک افتادم  از درون خالی شدم برای لحظه ای همه تعلقات دنیایی از دلم رفت من بودم و این زمین پاک و اسمان خدا که حالا به من نزدیک تر بود... 🌿روز بعد به سمت شلمچه حرکت کردیم شلمچه پر از حرف های نگفته بود تنها اسمی که از این سفر زیاد شنیده بودم و عطر خوش و حس  قشنگی که هنوز نرسیده وجودم رو پر کرد 🌻با حرف های راوی انگار به گذشته پرتاب می شدیم تو دوره ای که نبودیم اما حالا اون لحظه ها برامون زنده میشد... 🌹هر کسی گوشه ای با خدای خودش مشغول راز و نیاز بود عده ای هم مشغول سینه زنی بودند با سربندهای یا حسین ، شعرهای قدیمی رو می خوندند و گریه می کردند  اینجا همه یک دل و یک رنگ شده بودند بوی بهشت رو می شد استشمام کرد 🍃من هم کفش هام رو دراوردم و روی این خاک شوره زار اهسته قدم میزدم یک نفر با فاصله‌ زیادی از بقیه روی خاک ها نشسته بود چفیه ای جلوی صورتش گرفته بود چنان گریه می کرد که تمام وجودم لرزید، دیدن این صحنه اون هم در این فضا طبیعی به نظر می رسید اما نمی دونم چرا توجهم رو جلب کرد نزدیک تر رفتم قلبم تو سینه بی قراری می کرد..... ادامه دارد ... 🌹@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 ذکر مناسب برای نگه داشتن توبه 🔵 اللَّهُمَّ تُبْ عَلَیَّ حَتَّی لا أَعْصِیَکَ 🌕 خدایا توبه ای به من عطا کن که آن را نشکنم. 📚 فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺سخنرانی استاد عالی ✍️موضوع: بازشدن گره‌ای که نمی‌دونی علتش چیه؟ ‌‌‌‌@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مکتب امام
📣مجموعه جلسات : ♨️گفتمان اندیشه توحیدی 🌀(براساس فصل توحید (جلسات ۸ تا ۱۳) از کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» و مقاله «روح توحید» اثر مقام معظم رهبری) 🎙ارائه توسط حجت الاسلام استاد رضا خانجانی 🕰زمان: ۷ الی ۱۲ اردیبهشت، ساعت۲۲، در ۶جلسه ⬇️صوت جلسات هرشب در کانال توحید بارگزاری می شود 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3998351448C73bf29b9e1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌: . . . لطفا‌ڪنار‌ آینه‌اتاقت‌بنویس‌✏ جوری‌ تیپ‌بزن‌ڪه (عج)نگاهت‌ ڪنه نه‌مردم @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میشی با این آیه یا در برمی گیردت... من:😶 عاقبت تون بخیر ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
👌 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
موقعیت: حال بهم خوردگی از ابناء بشر، هستی، جهان و هر آن چیز که به زندگی ربط دارد... شما همچین تجربه ای رو داشتید؟ این موقع ها با خودتون چه مکالمه هایی دارین😅🤐... ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
👆👆 من تا قبل از دیدن این نوشته فکر می کردم اتفاقا نباید دست و پا بزنم😐 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفته ی پایانی ماه مبارک بهترین لحظات عمر ماست تاملی!!!!! ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_714785953.mp3
8.2M
📚 رمان " جان شیعه، اهل سنت"(48) ♥️" عاشقانه ای برای مسلمانان" رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است. ✍ اثر فاطمه ولی نژاد 🌸@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت هجدهم 🍁سوزی که تو صداش بود دلم رو لرزوند نزدیکتر که شدم شکی که داشتم به یقین تبدیل شد باورم نمی شد خودش باشه چه حکمتی داشت که میون این همه ادم پیداش کردم!. 🌴با یکم فاصله روی خاک نشستم اهسته نجوا می کرد: _اومدم تا خودتون پا در میانی کنید برم سوریه، بخدا دیگه نمی تونم بمونم. گریه هاش پریشونم می کرد حیف که نمی تونستم براش کاری انجام بدم. 🌼فک کنم متوجه شد یکی خلوتش رو بهم زده سرش رو که آورد بالا نگاهش به من افتاد مات و متحیر موند! با هزار جون کندن گفت: _شما ..اینجا ..چی کار.. می کنید؟!!. 🌷_منم از شهدا خواستم پا در میونی کنند بخاطر همین الان اینجام!. از حاضر جوابیم شوکه شد یه یا علی گفت و بلند شد_خیلی خوبه که اومدید برای منم دعا کنید  بی تفاوتیش عذابم میداد. 🌹چند قدمی بیشتر نرفته بود که گفتم:_کسی که طالب شهادت باشه دل شکستن بلد نیست! قدم هاش سست شد به طرفم برگشت غم عجیبی تو نگاهش بود  از حرفی که زدم پشیمون شدم. 🍀 نفسش رو بیرون داد و آهسته‌ گفت: _یه عذرخواهی بهتون بدهکارم اما نمی خواستم الکی امیدوار بشید شما لیاقتتون بیشتر از این هاست اون شب به حرفام گوش نکردید و قضاوت نادرست کردید، من نمی تونم کسی روخوشبخت کنم چون...موندنی نیستم!  منو ببخشید. 🌷 دوباره برگشت این بار هم غرورم رو له کرد بلند گفتم: _نمی بخشم! اره امیدوار شدم چون با بقیه فرق داشتید.. گریه مانع حرف زدنم می شد _شبیه ادمای اطرافم نبودید اگه این امید هم نبود الان اینجا مقابل شما نمی ایستادم و به همون زندگیم ادامه میدادم. خجالت زده سرش رو پایین انداخت. 🌻_شما رو با وجدانتون تنها میذارم، حداقل به حرمت شهدا هم که شده با خودتون رو راست باشید منم قول میدم فراموشتون کنم!!... ❄خالی شدم احساس سبکی می کردم حالا سنگینی این بار به دوش سید افتاد با اینکه فراموش کردنش برام سخت بود اما باید از پسش برمی اومدم.... 🌺از خاکریزهای طلائیه بالا رفتم قطره های باران روح غبار گرفته ام رو می شست. برخلاف تصوراتی که قبلا داشتم اینجا فقط مشتی از خاک نبود حرف هایی برای گفتن داشت از دل ادم هایی که پاک و عاشق بودند آروم زیر لب زیارت عاشورا رو می خوندم 🌾دوربین عکاسیم لحظه ها رو ثبت می کرد به هر جا که نگاه می کردی هنوز حال و هوای جنگ رو داشت تانک های اوراق، سنگرهای بازسازی شده... نماز مغرب و عشا رو که خوندیم خانم عباسی ازم خواست چیزهایی که تو این مدت تمرین کردم رو بخونم! 🌸اصلا آمادگیش رو نداشتم حالا همه دورم کردند و دست بردار نبودند چون روز جمعه بود شعری از امام زمان به ذهنم اومد که خودم خیلی دوست داشتم 🍃ابا صالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش 🍃نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش ابا صالح یا ابا صالح 🍃مدینه رفتی به پا بوسه مادرت زهرا یاد ما هم باش 🍃به دیدار قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش 🍃شب جمعه کربلا رفتی یاد ما هم کن چون زدی بوسه 🍃کنار قبر ابوالفضل باصفا رفتی یاد ما هم باش ابا صالح یا ابا صالح 🍃نماز حاجت که می خوانی از برای فرج مسجد کوفه شدی محرم در مناسک حج یا منا رفتی یاد ما هم باش ابا صالح یا ابا صالح.. ادامه دارد.... 🌸 @rkhanjani