"زن زندگی"
همسر علامه، همیشه به دخترش نجمه سادات می گفت:
❇️ «مردها تحمل شان کم است. اگر زن، زندگی را یک جوری اداره کند که مرد فکرش آزاد باشد، آن وقت می تواند پیشرفت کند. کارش را بهتر انجام بدهد.»
🔺 الان نور الدین مریض است، نافش چرک کرده، هیزمشان برای اجاق تمام شده، بچه ها لباس زمستانی ندارند، اما آقا جون هیچ کدام این ها را نمی داند. مادر نمی گذارد بفهمد.
می گوید: «حاج آقا روحش لطیف است. با تلنگری به هم می ریزد».
🌸@rkhanjani
نعم.الرفیــق.
چه رازےست در گمنامۍ ...!
آنان کہ دلدادھ حضرت فاطمهالزهراۜ شدند
و مثل مادر غریبانه پر کشیدند و تا قیامت
بۍ مزار خواهند ماند .
شھداے گمنام مھمانان ویژهے
همسفره حضرت فاطمةالزهراۜ هستند.
اَللّٰهُــمَعَـــجِللِوَلیِــكاَلفَــــرج...✨
🌸@rkhanjani
🌕 فضیلت و ثواب روز بیست و چهارم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم:
🌺 روز بیست و چهارم، هیچ یک از شما از دنیا بیرون نمیرود مگر آنکه جایگاه خود را در بهشت مى بیند و به هر یک از شما ثواب هزار مریض و ثواب هزار غریب که در راه اطاعت خدا بیرون آمده اند، ارزانى مى دارد و پاداش آزاد کردن هزار برده از فرزندان اسماعیل علیهالسلام را به شما عطا مى کند.
📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص۴۹
🌸@rkhanjani
💢سفارش مهم حجت الاسلام فاطمینیا برای روزهای آخر ماه مبارک رمضان
👈 از اولیای الهی، سینه به سینه، یک یادگاری دارم که عمل به آن برکات فراوانی دارد.
🔆 ماه مبارک رمضان، این ضیافت الهی را با یک زیارت جامعه کبیره به آخر برسانید.
🔸در اثر این عمل این ضیافت چنان رنگین خواهد شد که آثارش از عقول ما خارج است و روزی به کار خواهد آمد که آن روز هیچ چیز دیگری به کار نخواهد آمد.
#ماه_رمضان
@rkhanjani
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•خوشبختے یعنی...
•تو ڪشورت #امامرضا° داری...
•غریبے ویه آشنا دارے...💛
•#چهارشنبههاےامامرضایے
@rkhanjani
🔰چگونه کوتاهی خود را در روزهای آخر ماه رمضان جبران کنیم ⁉️
🔘گفتاری از #آیتالله_میرباقری(دامت برکاته)
بعضی یک سال مراقبه کردند تا بتوانند از برکات ماه رمضان برخوردار بشوند، به شب قدرش برسند که الحمد الله رسیدند و بهره هایش را نیز بردند. ولی آنهایی که کوتاهی کردهاند، در این لحظات آخر ماه چگونه میشود این تاخیرها و تسویف ها را جبران و تدارک کنند⁉️
💢به نظر میآید تنها سرمایهای که ما برای بهرهمندی داریم تکیه به فضل خداست. اگر تکیه ما بر عمل خودمان باشد و بخواهیم با عمل خودمان این راه را برویم قطعاً زمین گیر میشویم. حتی آنها که اهل عمل کثیر هستند در میانه راه ماندهاند و احساس عجز میکنند. سرمایه اصلی ما سرمایه فضل خداست که با آن میتوان قدمهای بزرگ برداشت و راههای نرفتنی را طی کرد.
اگر کسی به مرحله مشاهده فضل رسید، درهای امید به روی او باز میشود، امیدوار میشود و با امیدواری این راه را طی می کند. سرمایه سالک به مقامات چیزی جز امیدواری به خداوند و فضل او و رجاء به فضل او نیست.
«اللهم اجعلنی من احسن عبیدک نصیبا عندک، و اقربهم منزلة منک، و اخصهم زلفة لدیک و إنّه لا ینال ذلک الا بفضلک.»🌱
@rkhanjani
Part49_جان شیعه اهل سنت.mp3
10.84M
📚 رمان " جان شیعه، اهل سنت"(49)
♥️" عاشقانه ای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
پایان
🌸@rkhanjani
•°|🔹💠🔹|°•
ای آنڪه در برابر قدرتش همه تسلیماند
...
🌱فرازی از دعای جوشن کبیر 🌱
#پروفایل #جوشن_کبیر
🌸 @rkhanjani
🌹🌹#سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت نوزدهم
🌱بالاخره روز آخر رسید هیچ کس دل رفتن نداشت تازه انس پیدا کرده بودیم اصلا نمی شد از خلوص و پاکی اینجا دل کند و به زندگی ماشینی برگشت،
یعنی باز هم دعوتمون می کردند ؟
🍂شاید چنان سرگرم دنیا می شدیم که همه چیز از یادمون می رفت، اشک از چشمام جاری شد هنوز نرفته دل ها پر می کشید برای دوباره اومدن، حال و هوای همه دیدنی بود ای کاش کسی از کاروان صدامون نمی کرد یا ای کاش اتوبوس ها نمی اومدند!
🌻اما انگار زمان خداحافظی بود
پاهام اهسته قدم برمی داشتند دلم آشوب بود اما زمزمه کردم: شهدا دلم براتون تنگ میشه نکنه دستم رو رها کنید دیگه نمی خوام گناه کنم ای کاش میشد مثل شما زندگی می کردم و مرگم تو همین راه رقم می خورد.
🌾نوشته تابلویی توجهم رو جلب کرد"مرز مردن و شهادت خون نیست خود است".چه زود جوابم رو گرفتم!!.
❄دلم برای غروب های شلمچه هم تنگ میشد وقتی که سرخی آسمون جای خورشید رو می گرفت حزن عجیبی سراغم می اومد درست گفتند که بهشت واقعی همین جاست.
🌷اتوبوس که اومد همه سوار شدند سنگینی نگاهی رو روی خودم حس کردم از بی قراری قلبم متوجه حضورش شدم به طرفش برگشتم با چهره ای مغموم و گرفته به من خیره شد پشت نگاه سردش ترحم و دلسوزی بود که همیشه ازش فراری بودم من این اومدن رو نمی خواستم این نگاه رو دوست نداشتم
🌺 تا اینجا با دلم پیش رفتم اما دیگه کافی بود نمی خواستم مثل شکست خورده ها باشم ، چند قدمی جلوتر اومد حالا وقتش بود که روح زخم خوردم رو ترمیم کنم بلافاصله سوار اتوبوس شدم و کنار خانم عباسی نشستم از ماجرا خبر داشت هیچ چیز پنهونی بینمون نبود
🍃بخاطر همین گفت:_ چرا نرفتی حرف بزنی؟بنده خدا رو سنگ رو یخ کردی! اشک تو چشمام جمع شد لبخند تلخی زدم و گفتم:_اتفاقا حرف زدیم! فهمید که سر قولم می مونم! با اینکه تعجب کرد اما چیزی نگفت حتما فکر می کرد دیوونه شدم نمی خواستم مانع هدف سید بشم اون عشقش رو برای خدا خالص کرده بود مثل من اسیر زمینی ها نبود!...
🌾موقعی که برگشتم دکوراسیون خونه عوض شده بود مامانم اوقات فراغتش رو با خرید کردن می گذروند نمی دونم چرا علاقه داشت هر چند ماه یک بار همه چیز رو عوض کنه. همیشه سر این موضوع بحث داشتیم تا می اومدم عادت کنم با دکور جدید روبرو می شدم! البته با اتاق من کاری نداشت چون می دونست حساسم دست نمی زد..
🍁عکس هایی که انداخته بودم رو چاپ کردم و به دیوار اتاقم زدم غروب شلمچه، یادمان طلائیه، رودخانه اروند و نخل های سوخته که شاهد عملیات های زیادی بود، گلزار شهدای هویزه، دکوهه. دلم می خواست این عکس ها همیشه جلوی چشمام باشه. با دیدنشون انرژی می گرفتم،
🌸دو هفته از قولی که داده بودم می گذشت اما هنوز نتونسته بودم فراموشش کنم با آوردن اسمش بیشتر از قبل بی تاب می شدم هر شب با چشمای خیس می خوابیدم همش می گفتم صبح که بیدار بشم همه چیز رو فراموش می کنم اما درست به محض بیدار شدن چهره اش مقابلم نقش می بست! دیگه داشتم به مرز جنون می رسیدم.
🌼از پایگاه که برگشتم سر و صدای مامان و بابام می اومد شوکه شدم! تا حالا سابقه نداشت. گوشم رو به در چسبوندم تا واضح بشنوم
_زنگ میزنی قرار رو بهم میزنی و اِلا خودم این کار رو می کنم. خجالت نمی کشند هنوز کفن مردشون هم خشک نشده!.
_اخه عزیزم اینطوری ابروریزی میشه تو بذار بیان خودم جواب رد میدم.
🌷گوشیم بی موقع زنگ خورد دیگه صداشون نیومد یکدفعه مامانم در رو باز کرد لبخند که زدم بیشتر عصبانی شد، نگاهی به بابام انداخت و گفت: _بفرما تحویل بگیر خانم نیشش تا بناگوش بازه! بعد میگی جواب رد بدیم.
🌹از حرفاشون سر در نمی اوردم شاید پای خاستگاری کسی وسط بود که مامانم ازش خوشش نمی اومد. چادرم رو دور دستم انداختم و با بی تفاوتی گفتم _خیالتون راحت جواب منم منفیه!.
❄هنوز از پله ها بالا نرفته بودم که بابام گفت:
_دیدی دخترمون عاقله سید همین طور که از داداشم جواب منفی شنید از ما هم می شنوه!!.
🍀دهانم از حیرت باز موند کاملا گیج شدم یعنی درست شنیدم. گفتم_یعنی چی اخه چطور ممکنه؟.
_فاطمه خانم زنگ زده برای اخر هفته میان!.
نمی دونستم خوشحال باشم یا ناراحت! نمی خواستم به من ترحم کنه همچین اجازه ای بهش نمیدادم
ادامه دارد....
@rkhanjani
هدایت شده از مکتب امام
توحید طرح کلی جلسه۱.mp3
25.24M
🔰#مجموعه_جلسات گفتمان اندیشه توحیدی
📌جلسه #اول: تلقی توحیدی از هستی و جهان
🎙استاد حجت الاسلام رضا خانجانی
✅بر اساس فصل توحید از کتاب طرح کلی و مقاله روح توحید
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🔰گفتمان توحید👇
https://eitaa.com/joinchat/3998351448C73bf29b9e1
راز تغيير كردن در اين است كه:
كل انرژی تان را
روی ساختن عادات جديد متمركز كنيد
نه روی جنگيدن با عادات قديمی..
@rkhanjani
هدایت شده از طرح تمهید
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
👤با تدریس حجتالاسلام خانجانی
🕔 جمعه ها ساعت 17 الی 19:45 در دو جلسه
#بسیج_دانشجویی
#طرح_تمهید
#طرح_ولایت
🆔 @tarh_tamhid