نسیم فقاهت و توحید
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_چهاردهم گفتم: دقت کنی ما توی انقلاب خودمون هم زیاد بودن کسایی ک
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_پانزدهم
در حین تحلیل و بررسی با فرزانه بودیم که آقای جلالی در اتاق رو زد آمد داخل
گفت: خانما امروز جلسه ی مهمی دارم زودتر تعطیل می کنیم...
فرزانه چنان برقی تو چشمهاش زد که یعنی جلالی قشنگ متوجه این شادی نامحسوس شد...
وسایل مون رو جمع و جور کردیم آماده رفتن شدیم داشتیم از دفتر می رفتیم بیرون چند قدمی بیشتر نرفته بودیم که فرزانه با یه حالت خاصی محکم زد به شونه ی من...
گفت: نگاه کن! نگاه کن! این دوتا پسره همونایی نبودن تو خونه ی خانم مائده برا جابجایی یخچال اومده بودن!
گفتم: آره خودشون اینجا چکار می کنن؟؟ اومدن پیش جلالی!!! فرزانه گفت: ما تو دهن شیر بودیم و خودمون خبر نداشتیم... بگو چرا ما رو تعطیل کرد وگرنه دلش برا ما نسوخته....
حتما می خواست متوجه نشیم فرستادمون دنبال نخود سیاه.... عه! عه! ما چقدر ساده ایم دختر ...!
گفتم فرزانه مجالی بده یه بند نرو تو تراژدی! شاید اصلا قضیه این نباشه شاید اومدن اینها مکمل مصاحبه ی ما باشه چمیدونم!
شدیم مثل پلیس های جنایی! ولش کن به ما چه کی با کی میاد و میره!
ما کار خودمون رو انجام بدیم والا....
فرزانه با اخم گفت: خیر سرت خبر نگاری یعنی انگیزت متلاشیم کرد! ملت از هیچی کلی سوژه درست می کنن! اونوقت ما سوژه ها جلومون رژه میرن خانم میگه ولش کن مشغول کار خودت باش !
گفتم: خانم امجد الان به نظر شما دقیقا چکار کنیم سوژه ها رو از دست ندیم؟ خوب منم دوست دارم بدونم چه خبره!
ولی دیدی که جلالی گفت کار تعطیل!
فرزانه گفت: خوب به بهونه ی جا گذاشتن یه چیزی بر میگردیم داخل دفتر...
اونوقت می فهمیم چه خبره و این دوتا آقاه قضیشون با جلالی چیه و اونجا چکار می کنن !
حس کنجکاویم باعث شد به حرف فرزانه گوش کنم و برگشتیم سمت دفتر...
در اتاق آقای جلالی مثل همیشه باز بود روی میز که همیشه پر از کاغذ و کلی وسیله بود ایندفعه تمیز و مرتب برق میزد.... یکی از آقاها به صندلی تکیه داده بود و یکی دیگشون که اسلحه کلت به کمرش بسته بود با دقت داشت از پنجره به بیرون نگاه میکرد...
با دیدنه اسلحه آروم آب دهنمون رو قورت دادیم! داشتیم مثلا می رفتیم سمت اتاق خودمون که آقای جلالی با یه سینی که سه تا لیوان چایی داخلش بود از آبدارخونه اومد بیرون با دیدن ما چنان شوکه شد که می خواست سینی از دستش بیفته!
گفت: خانما شما اینجا چکار می کنید؟! مگه نگفتم امروز زودتر تعطیلین...
نمی بینید مهمون دارم ...
فرزانه مِن مِن کنان گفت: ببخشید یه وسیله جا گذاشتیم بر میداریم زود میریم...
گفت: وسیله باشه برا بعد بفرمایید بیرون... بفرمایید...
#سیده_زهرا_بهادر
@rkhanjani
#روانشناختی
#خودکم_بینی
✅پنج دلیل خودکم بینی
💠خودکم بینی نوعی حالت ذهنیه که شما حس میکنید کمتر و پایینتر از دیگران هستید.
@rkhanjani
☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️🌸
#روانشناختی
#جایگزینی
✅جایگیزینِ حال خوب کن:
💠بجای وقت گذروندن با #موبایل: کارهای مورد علاقتو لیست کن.
💠بجای فکر کردن زیاد به گذشته: روی آینده تمرکز کن و کارهای عقب افتارو جبران کن.
💠بجای فراموش کردن آرزوها: رویاهاتو بنویس.
💠بجای جمع شدن #کتابهای_نخونده: برنامه ریزی کن برای خوندن و هدیه دادنشون.
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 پولی که خدا با دستش میگیره
🎙استاد #عالی
🌹 🍃🍂
@rkhanjani
اگه یه لحظه فک کنیم روشنایی و تاریکی چهره ما طبق گناهامون بود!
رومون میشد از خونه بریم بیرون ....؟؟؟
الان درسته چهره هامون شکل گناهامون نیست اما از سیاهی های دلمون که خودمون خبر داریم😖😖
#خدایا_ببخش
———🌻⃟————
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق جانم
ســلام حضرت عشق...
ای غریب زمانم
ای بهترین پدر عالم...
#امــامت_نیـست_راحــتے!!!
بچہ شیعہ کجـای کـارے؟
او منتـظر توست!!!
@rkhanjani
🌼غافلانِ از گذر عمــر زيــانكارانند ⇩
" اَلْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ عُمْرَهُ سٰاعَةً بَعْدَ سٰاعَةٍ "
✍ مغبون كسى است كه ساعت به ساعت از عمرش مى گذرد و او هيچ استفاده اى نمى كند و زيان مى كند .
عمر خود را به دور هم نشستن و گفتن حرف هاى متفرقه مى گذارند . اگر طلبه است ، مباحثه نمى كند ، اگر غير طلبه است ، عمرش را ضايع مى كند . چه قدر در شبانه روز ساعت هاى عمر ما از بين مى رود.
يكـ روز ( حاج ميرزا على محدث زاده ) در شبستان راجع به زيان عمر صحبت مى كردند و مى گفتند كه خيلى از عمرهاى ما تلف مى شود ،ايشان فرمودند: يكى از اروپاييان كتابى نوشته كه ترجمه نام آن كتاب به زبان فارسى مى شود : ( يكـ دقيـقه قبل از غذا ) بعد در توضيح اينكه چرا نام اين كتاب را گذاشته "يكـ دقيـقه قبل از غـذا " گفته : من مى خواستم كتابى بنويسم ، ولى با اين حال وقت نداشتم و تمامى شب و روزم مستغرق بودم. روزى به طور ناگهانى به ذهنم رسيد كه من زمانى كه سر سفره مى نشينم تا وقتى كه همسرم غذا را بياورد ، يكـ دقيقه بيكار هستم ، خوب است كه در همين يكـ دقيقه دو سه خط كتاب را بنويسم . بعد از آن روزى دو سه خط از كتابم را نوشتم و تمام شد.
ببينيد اين اروپايى حتى از يكـ دقيقه عمرش هم استفاده كرده و كتابى نوشته است .حالا ما چه طور عمرمان را تلف مى كنيم . ما نمى توانيم اين كارها را بكنيم؟ نمى توانيم يكـ حديث پاكنويس كنيم ؟ تا سفره انداخته مى شود يكـ حديث براى خواهر يا برادرمان بگوييم ؟ يكـ مسئله شرعى يادشان بدهيم ؟ حمد و سوره ى خواهرمان را بپرسيم ؟ كارى كنيم كه عمرمان تلف نشود؟
"از بیانات آیت الله #مجتهدی (ره)
@rkhanjani
🚨 چرا زنان مسلمان برای چادر، رنگ مشکی را انتخاب نمودهاند؟
💠 رنگ مشکی معانی زیادی دارد.
اگر به همه معانی و علت استفاده از رنگ مشکی در دیگر کشورها نظر بیفکنیم، دیگر تهمت غم و افسردگی به نمیدهیم.
💠 رنگ مشکی رنگ اقتدار و بزرگی و برتری است
🔸به همین دلیل در ورزشهای رزمی کمربند مشکی به عنوان بالاترین درجه در نظر گرفته شده است.
💠 رنگ مشکی رنگ دانایی است.
🔸به همین دلیل جهت دانا نشان دادن قاضیها و وکیلها در جهان غرب همچنان از رنگ مشکی یا سورمهای بسیار سیر که به مشکی میزند استفاده میشود.
🔸لباس و کلاه فارغالتحصیلهای بیشتر رشتهها نیز مشکی است.
💠رنگ مشکی رنگ تقدس است
🔸به همین دلیل ردای کشیشها، راهبها و راهبهها به رنگ مشکی است.
💠رنگ مشکی رنگ هیبت و عظمت است؛
🔸به همین دلیل رنگ سنگهای کعبه و رنگ پرده آن مشکیانتخاب شده است تا عظمت آن بیشتر احساسشود.
💠 رنگ مشکی رنگ نجابت و شرافت است.
🔸و لذا یک زن مسلمان با استفاده از رنگ مشکی برای چادر و حجابِ برترِ خود،
اقتدار خود
دانایی خود
تقدس خود
هیبت و عظمت خود
نجابت و شرافت خود را به همراه دارد♥️
🌸 @rkhanjani
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_شانزدهم
خیلی ضایع شدیم دست از پا درازتر اومدیم بیرون... ولی داشتیم از کنجکاوی می مُردیم...
فرزانه گفت: وای اسلحه رو دیدی ! آقاهه یه جوری از پنجره نگاه میکرد انگار قراره انتحاری بزنن !
گفتم نکته جالبش می دونی چیه؟ جلالی همه رو بیرون کرده حتی آبدارچی رو هم دک کرده بود خودش داشت پذیرایی میکرد ! فرزانه احساس می کنم این سوژه خیلی خطرناکه! کاش از اول بی خیالش می شدیم !
فرزانه نگام کرد و گفت: توکه میخواستی بی خیال بشی! جلالی اسرار کرد... بعد با یه حس مرموزانه ایی ادامه داد ولی خدایش سوژه ی خاصیه! ترس و هیجان و ابهام ...
گفتم: بله آخرش هم معلوم نیست چی میشه با این همه خاص بودن سوژه!
فرزانه گفت : بالاخره که معلوم میشه چی به چیه! اصلا من فردا تا ته داستان این خانم مائده رو درنیارم پام رو از تو خونشون بیرون نمی ذارم!
سری تکون دادم و گفتم: آره خداکنه فردا جمع و جور بشه تموم کنیم این مصاحبه پر از چالش رو....
فرزانه گفت: حالا که تعطیل شدیم بریم یه هویج بستنی بزنیم یه کم مغزمون خنک بشه؟
گفتم: اتفاقا فکر خوبیه بریم ، منم سرم داره سوت میکشه! چه روز سختی داشتیم اون از اول صبح و مصاحبه با اون همه دردسر و استرس... اینم ازظهرمون خدا تاشب بخیر کنه ...
بستنی فروشی سر کوچه دفترمون بود
نشستیم مشغول خوردن هویج بستنی شدیم اینقد فکرمون درگیر بود که هیچ کدوممون حرف نمیزدیم ....
بستنی خوردنمون تموم شد اومدیم بیرون فرزانه داشت می گفت: آخیش یه کم حالمون جا اومد هنوز حرفش تموم نشده بود چشمم افتاد به ماشین جلوی دفتر...
گفتم: فرزانه فرزانه اونجا رو نگاه کن ...
مثل دو تا انسان متحیر و جن زده جلوی دفتر رو داشتیم نگاه میکردیم...
فرزانه گفت:چایی نخورده بلند شدن؟! برا همین نیم ساعت مجموعه رو تعطیل کرد؟!
گفتم : چی داری دوباره تو با خودت میگی! پلاک ماشین رو نگاه کن!
چه خبر اینجا....
#سیده_زهرا_بهادر
@rkhanjani
حیف بود امروز روی این
حرفِ استاد صفایی فکر نکنیم:
دخترم!میدانی ریشه آدم چیست؟
ریشه تو، فهم تو،علاقه تو و انتخاب توست!!
@rkhanjani
🔺نبش قبر نکنید...
◾️ نبش قبر کردنِ مشکلات قدیمی، یک آفت بزرگ برای زندگی مشترک است.
🔹 زوجین نباید با بازگوکردنِ مشکلات گذشتۀ خود، به پر رنگ شدنِ اختلافاتشان دامن بزنند. چراکه مشکل دیروز، برای دیروز بود و امروز، وقتِ حل کردن و پرداختن به مشکل امروز است.
🔸 داشتن مدیریتِ زمان در زندگیِ مشترک، بسیار لازم است. به عبارتی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
📎 #خانواده_سبک_زندگی
📎 #مشاوره
📎 #همسرداری
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
🆔 @rkhanjani
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝