دائم سوره قل هو الله احد
را بخوانید و ثوابش را
هدیه کنید به امام زمان عج
این کار عمرِ شما را با برکت میکند و
"مورد توجه خاص حضرت" قرار میگیرید...
#آیتاللهبهجتره
#السلام_علیک_یا_مولانا_یا_صاحبالزمان
#امام_زمان
🖇💌
———🌻⃟————
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👀 چشمي که دائم
▫️ عيبهاي ديگران را ببيند،
▫️ آن عيب را به ذهن منتقل ميکند.
🧠 و ذهنی که دائما
▫️ با عيبهای ديگران درگير است،
▫️ آرامش ندارد،
▫️ درونش متلاطم و آشفته است.
👁 در عوض چشمی که ياد گرفته است
🌿 هميشه زيباييها را ببيند،
🌿 اول از همه خودش آرامش پيدا مي کند.
🌿 چون چشم زيبابين عيبهای ديگران را نمی بيند
🌿 و دنياي درونش دنيای قشنگیهاست...
🌸 گرت عیب جویی بود در سرشت
🌸 نبینی ز طاووس جز پای زشت
@rkhanjani
⚡️شوهرم رفیق بازه
من ۲۰ ساله ازدواج کردم، شوهرم رفیق بازه، به خاطر وابستگی به دوست زیاد پایبند خونه نیست اصلا دوست نداره خونه بمونه، درضمن اهل حرف زدن هم نیست که بتونیم مشکل وحل کنیم
🙏ممنون میشم راهنمایی کنید
📚پاسخ مشاور:
در ابتدا بابت اعتمادی که به ما کردید و مسئله تون رو با ما به اشتراک گذاشتید تشکر می کنم.
💢باتوجه به گذشت 20 سال از زندگی مشترک تون، احتمالا رفیق بازی های همسرتون حاصل یکی دو سال نیست بلکه مربوط به سالهای زیادی است که تبدیل به سبک زندگی همسرتون شده است و طبیعتا تغییر این رویه به راحتی اتفاق نمی افتد
🔹 اما چند نکته رو عرض می کنم که توجه به اونها می تواند مسئله تون رو حل کند:
1- توجه داشته باشید در گفتگوهای بین خود و همسرتون مراقب باشید به او برچسب «رفیق باز» و ... نزنید؛ زیرا این برچسب را به عنوان وجهی از خودانگاری خویش پذیرفته و همانگونه که برچسب القا میکند، رفتار کند و ناخواسته به سوی رفیق بازی، اولویت دهی به همراهی با دوستان و ... کشیده خواهد شد و شما به جای آنکه به هدف خود نزدیک شوید، فرسنگ¬ها از آن دورتر خواهید شد.
2- حساسیت نشون دادن شما نسبت به رفیق بازی های همسرتون نه تنها مسئله تون رو حل نخواهد کرد، بلکه تنها باعث اعصاب خوردی شما و تنش با همسرتون خواهد شد به جای این بهتر است انتظاری که از همسرتون دارید رو ازش بخواهید.
3- یکی از مهمترین علت تداوم رفیق بازی در آقایون پس از ازدواج و مقدم دانستن آنها بر رابطه با همسر خود، عدم توجه به نیازهای همدیگر است و راه حل آن است که طرفین بکوشند به نیازهای طرف مقابل پی برده و آنها را برآورده سازند.
4- درست است که بچه هایتان در زندگی در اولویت قرار دارند و باید به آن ها رسیدگی کنید، ولی باید تایمی را هم برای همسرتان در نظر بگیرید. شروع کنید به نشان دادن علاقه و توجهتان به صورت عملی: ناگهان بغلش کنید، و رفتارهایی که در اوایل زندگی مشترکتان انجام می دادید انجام دهید. مطمئن باشید این کارها باعث می شود همسرتان به شما بیشتر توجه کند و تعلق خاطر بیشتری به شما و خانواده پیدا کند.
🌸موفق باشید.
📎 #خانواده_سبک_زندگی
📎 #مشاوره
📎 #ازدواج
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
🌸@rkhanjani
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
🖊سوال کاربر:
💥همسرم بداخلاق و بد دهن و بی دین است
شوهر بنده بداخلاق و بددهن و بیدین است چیکارش کنم؟
📚پاسخ مشاور
😡بداخلاقی و بددهنی و بی دینی یک فرد برخاسته از عوامل تربیتی، شخصیتی، سرشتی ، محیطی و... می باشد که تنها در صورت اراده و تصمیم خود فرد مبنی بر تغییر خود، اصلاح خواهد شد، بنابراین از آنجا که چنین مشکلی مربوط به همسر شما است، برای بهبود اوضاع و شرایط و اصلاح مشکلات لازم است با خود او مشاوره شود و تکنیکهای لازم را انجام دهد.
❇️از آنجایی که مخاطب ما شما هستید بنابراین نکاتی را خدمتتان عرض میکنیم تا بتوانید رابطه تون را بهبود ببخشید.
1️⃣ از تکنیک جدا سازی فرد از رفتار استفاده کنید. شما نسبت به رفتارهای همسرتان تنفر دارید سعی کنید در ذهنتان همسرتان را از رفتارهاش جدا کنید و این حس تنفر را به رفتارهایش نسبت بدهید و نه خودش
2️⃣ مباحث مربوط به دینداری تنها بخشی از زندگی است در حالی که زندگی مشترک مسایل زیاد دیگری نیز دارد سعی کنید نیازها، انتظارات و دغدغه های همسرتان را شناسایی کنید و نسبت به رفع آنها اقدام کنید
3️⃣ معمولا افرادی که در نماز و روزه سهل انگاری میکنند و انجام ندادن آنها به خاطر تعمد و دین ستیزی نیست. نسبت به برخی دیگر از مناسک و مراسمات مذهبی علاقه نشان می دهند مثلا شرکت در مراسم احیا یا مجالس جشن اهل بیت(ع) و...
4️⃣ در یک فضای صمیمی و دونفری بااحترام و به دور از تندی و بدون تحقیر یا سرزنش و ... در مورد انتظارات خود صحبت کنید و درباره ارزش معنوی نماز و روزه و پیامدها و عقوبت اخروی ترک نماز و روزه با او گفتگو کنید و از او بخواهید نماز بخواند و بر این خواسته خود (همراه با نکات ذکر شده) اصرار بورزید
5️⃣ وقتی بین دو نفر به دلیلی شکرآب میشه و اختلافی ایجاد میشه خود به خود ذهن روی نقاط منفی طرف مقابل متمرکز میشه و دیگه نمیتونه نقاط قوت اون فرد رو ببینه
6️⃣ چون از دست همسرتون ناراحت هستید ممکنه توی ذهنتون از همسرتون بدگویی و غیبت کنید و خودگویی های منفی داشته باشید که لازم هست شما این را مدیریت کنید
🌸موفق باشید.
📎 #خانواده_سبک_زندگی
📎 #مشاوره
📎 #روانشناسی
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
🌸 @rkhanjani
╚════ ✾
والدین موفق_جلسه 8.mp3
11.59M
🔈#والدین_موفق
🔹 موضوع : نقش زن در خانواده
🌸 @rkhanjani
اعترافات یک زن از جهاد نکاح🗣
#قسمت_سی_وچهارم
نفسهام به شماره افتاده بود به سختی روی پاهام ایستاده بودم...
رعشه ایی عصبی تمام بدنم رو گرفته بود البته حق داشتم هر فرد دیگه ایی هم جای من بود همینطور میشد...
یعنی دنیا اینقدر کوچیکه که آقا پسر روبه روی من دقیقا کسی باشه که با تیشرت مشکی و شلوار پلنگی و موهای بورش خونه ی خانم مائده دیدم!!
آخ خدایا چرا من ...
چرا من...
با همان حال خرابم بعد از سلام و احوالپرسی مختصر با فاطمه خانم به سرعت رفتم داخل آشپز خونه...
حالم شبیه آدمی بود که نه راه پس داشت نه پیش! کاش به مامانم می گفتم اصلا راهشون نمی داد داخل ! نه نمی شد شاید خانوادش خبر ندارن که با چه افرادی در ارتباط!
دستهام را روی سرم گذاشته بودم و مستاصل نشسته بودم انبوهی از فکرهای وحشتناک از ذهنم عبور میکرد...
خانواده ها حسابی با هم گرم گرفته بودن و مشغول صحبت...
یکدفعه صدای مامانم من را به خودم آورد! دخترم پاشو بریم پیش مهمونها، فاطمه خانم گفت: اگر اجازه بدین دختر و پسر باهم صحبت کنند تا ببینم خدا چی میخواد...
گفتم مامان من جوابم نه! نمی خواهم صحبت کنم.
با دست زد به صورتش گفت: مامان شما که هنوز باهاش صحبت نکردی؟ چرا نه!
گفتم مامان من نمیام صحبت کنم اصلا از قیافش خوشم نیومد...
لبش رو گزید و گفت: مامان اذیت نکن! باشه اصلا میگیم نه! بیا برو دو دقیقه بشین با حسام صحبت کن آبرومون نره دخترم، بلند شو مامان بلند شو...
ناچار بلند شدم حالم بده بود! خیلی بد ولی چیزی نمی تونستم بگم! همراه مامانم رفتیم پیش مهمونا نشستم
لحظات به کندی می گذشت...
به شدت تپش قلب گرفته بودم...
چند دقیقه ایی که گذشت فاطمه خانم نگاهی به من کرد دوباره به بابام و مامانم گفت: اگر اجازه بدید این دو تا جووون برن با هم صحبتی بکنن ...
بابام نگاهی بهم کرد و گفت: آره بابا برید اتاق کناری حرفهاتون رو بزنید تا ببینیم چی خیره...
آب دهنم را به سختی فرو دادم چادر را طوری که روسری یاسیم دیده نشه محکم گرفتم و رفتم داخل اتاق ...
همینطور ایستاد بود سرش پایین، نگاهش خیره به گلهای قالی...
سلام کرد...
آروم نشستم روی صندلی، صدام می لرزید نه از خجالت که از ترس! با همون حالت گفتم: بفر...بفرمایید بشینید...
نشست هنوز سرش پایین بود، کت و شلوار مشکی با پیراهن آبی آسمونی پوشیده بود و چقدر هم بهش میومد ولی حیف...
لحظاتی به سکوت گذشت سرش را آورد بالا بدون اینکه نگاه به چهره ام کنه گفت: بفرمایید شما شروع کنید...
من که جوابم نه بود، همون اول برای اینکه مطمئن بشم خیلی جدی ولی با لرزش صدا گفتم: شما دیروز رفته بودید خونه ی یکی ازدوستانتون برای عیادت!
از شدت تعجب سرش را بالا آورد و یک لحظه نگاهش به نگاهم گره خورد سریع جهت چشم هاش را عوض کردو گفت: شما از کجا می دونید؟
بریده بریده گفتم: برای ... برای مصاحبه از خانم مائده اونجا بودم.
انگار خیالش راحت شده باشه لبخندی روی لبش نشست و گفت: عجب دنیای کوچیکی! بعد ادامه داد چقدر خوبه با خانم مائده آشنا هستید...
تمام نفسم را توی سینه ام جمع کردم وگفتم:ظاهراً شما بهتر از من می شناسینشون؟!
گفت: بله من از مجاهدتهاشون توی سوریه ایشون را می شناسنم البته به جز من خیلی از برادرها ایشون را می شناسند...
توی اون لحظات دلم می خواست زمین دهن باز میکرد یا من را می بلعید یا این پسره ذی شعور را که اینجوری داشت تعریف خانم مائده را میکرد...
#سیده_زهرا_بهادر
🌸 @rkhanjani
[🕊⃟🌿]
•
بُزرگۍمیگُفـت؛
بَعضۍوَقـتهابِہچِشـمهیچکَسنِمیـٰاۍ
امـٰابِہچِشـمخُدامیـٰایۍシ✋🏻
بَعضیوَقتهابِہچِشـمهَمہمیاۍامـٰابِہچِشـم
خُدانِمیـٰایۍ💔🚶🏿♂..
دُنبـٰاللایکخُـداباشرِفیق🙂..
🌷⃟❁← #تلنگرانه
💫⃟❁← #ألْلّٰهُمَعَجِلْلِوَلِیکَاَلْفَرَجْ
❀@rkhanjani
وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ
تو نیز مثل بندگانم دعا کن: «خدایا،
مرا بیامرز و به من لطف کن که
تویی بهترین مهربان.»
آیه اخر سوره مومنون..🍀
#قنوت
———🌻⃟————
@rkhanjani
———🌻⃟————
@rkhanjani
آنان که به من بدی کردند، مرا هشیار کردند
🔹 آنان که از من انتقاد کردند، به من راه و رسم زندگی آموختند.
🔹 آنان که به من بی اعتنایی کردند، به من صبر و تحمل آموختند و آنان که به من خوبی کردند، به من مهر و وفا و دوستی آموختند.
🔹 پس خدایا به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدند، خیر و نیکی دنیا و آخرت عطا بفرما.
🔻 ۳۱ خرداد سالروز شهادت چریک دانشمند، شهید مصطفی چمران
@rkhanjani
💓
#ارسالی_اعضا
👌این طرح بسیار طرح عالی هست
🔰من دیشب تو یکی از خیابونای مرکز خرید اصفهان بودم که همیشه از نظر بدحجابی زبانزد بود!
🔰یه حرکت بسیار خوب و موثر در مورد امر به معروف و نهی از منکر دیدم که ای کاش در همه ی محلات و شهرها اجرا بشه.
🔰یک تیم امر به معروف همون محله ی شهر؛ متشکل از خانمهای محجبه از گروه سنی های مختلف از دختر ۱۰ ساله محجبه و خانم های جوان محجبه و خانمای میانسال محجبه و آقایان مذهبی جوان و میانسال به همراه امام جماعت مسجدشون و یک پلیس آقای نیروی انتظامی و یک پلیس خانم نیروی انتظامی که مجموعا حدودا ۱۵ نفری میشدن! راه افتاده بودن و یکی یکی به مغازه ها میرفتن و اول به فروشنده ها تذکر میدادن که حجابشون رو رعایت کنن و حتی اخطار میدادن که دفعه ی بعد اگه مراجعه کنن و فروشنده بدحجاب باشه، مغازه دار جریمه میشه و مغازه پلمب میشه!
🔰بعد هم به تک تک مشترس های بدحجاب تذکر میدادن که حجابشون رو رعایت کنن!
🔰خیلی جالب بود چون تعداد امر به معروف و نهی از منکر کنندگان زیاد بود میدیدم که بدحجاب ها دیگه جرات فحاشی نداشتن و اکثرشون خودشونو جمع کردن!
🔰و اون معدود افرادی هم که بی ادبی میکردن و میگفتن که شماها برین دزدا رو بگیرین و حمع کنین؛ بلافاصله اون اقا و خانم های مومن و محجبه که تیم همراهشون بودن شروع میکردن به پاسخ های مودبانه دادن و این جمله رو مرتب تکرار میکردن که شما هم دارین با بدحجابی قانون رو زیرپا میذارین ! مملکت اسلامی هست و همه موظف به رعایت موازین و قوانین شرعی هستن! و دیگه اون خانمای بد حجاب چیزی نمیگفتن و اکثرا خودشونو جمع و جور میکردن!
🔰واااااقعا تاثیر رو حس میکردم من که پشت سرشون بودم میدیدم که همه بد حجاب ها شروع کردن به جمع کردن و داخل کردن موهاشون و گرفتن جلوی مانتوهاشون!!!
❤️ان شاء الله با این اجرای این طرح جلوی ولنگاری بدحجابها گرفته بشه
#ارسالی
🌸 @rkhanjani
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_سی_وپنجم
با تردید و ترس پرسیدم: شما چکار می کنید یعنی شغلتون چیه؟
یه دستمال از جعبه ی دستمال کاغذی برداشت و عرق پیشونیش را پاک کرد و گفت: بخوام مختصر بگم من با همسر خانوم مائده و داداششون همکارم...
گفتم: همکار! خوب همکار در چه کاری؟
سرش را آورد بالا مستقیم توی چشمام نگاه کرد...
نفسم بالا نمی اومد ایندفعه من جهت چشمهام را عوض کردم...
از نوع نگاهش دلم می خواست بشینم زار زار گریه کنم خدایا من چقدر بدبختم خواستگارمن کیه! خواستگار فرزانه کیه!
خدایا می دونم که هیچ کارت بی حکمت نیست ولی من ظرفیت چنین چیزهایی ندارم...
دستی به محاسنش کشید و گفت: من راجع به شغلم باید مفصل باهاتون صحبت کنم چون شرایط خاص کاری دارم و می دونم هر دختری حاضر نیست این جور سختی ها را تحمل کنه...
بعد با یک حالت خاصی که صداش هم می لرزید ادامه داد با توجه به صحبتهای مامانم از روحیات شما احساس می کنم لطف خدا شامل حالم میشه اگر شما توی زندگی همراهم باشید...
ترجیح دادم دیگه حرف نزنیم ...
فشارم افتاده بود، دستهام مثل یک تیکه یخ منجمد چسبیده بودن به چادرم ...
خیلی خودم را کنترل کردم ولی چند قطره اشک که دیگه سد احساسات من نمی تونست جلوشون را بگیره از گوشه ی چشمم سرازیر شد روی گونه هام...
سکوت کردم...
سکوتم که طولانی شد و گفت: شما چیزی نمی خواید بگید؟
باتوجه به حرف مامان مستقیم نگفتم نه ! هر چند که دلم می خواست صراحتا با به چالش کشیدن عقایدش نابودش کنم که بره و دیگه هیچ وقت این اطراف پیداش نشه...
ولی به خاطر مامانم چاره ایی نبود گفتم: من باید بیشتر فکر کنم و بعد از روی صندلی بلند شدم...
با کمی تعجب پرسید: نمی خواید ملاک هاتون را بگید یا شرایط من را بدونید؟!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: اگر به نتیجه رسیدم جلسه ی دیگه ایی راجع به بقیه ی موارد هم صحبت می کنیم ...
توی دلم گفتم: البته دیگه تو خواب اگر من رو ببینی...
ناچار بلند شد و گفت: باشه چشم پس منتظرم...
لبخند مصنوعی زدم و رفتیم پیش خانواده ها...
تا نشستیم فاطمه خانم گفت: چقدر زود حرف هاتون تموم شد خوب حالا دخترم نظرت چیه؟
خیلی سخته همه ی نگاهها به سمتت باشه و منتظر باشند ببینن چی می خوای بگی ...
سعی کردم لرزش دستم را با محکم گرفتن چادرم مهار کنم با همون لبخند مصنوعی و صدای لرزان گفتم: توکل بر خدا بعد هم سرم را انداختم پایین ...
مامانم به دادم رسید و گفت: فاطمه خانم هر چی خیره...
بعد هم خیلی حرفه ایی بحث را برد زمان خواستگاری خودشون و آداب و رسوم های آن زمان...
تمام این مدت من هم در سکوت محض نشسته بودم و شنونده ی از هر دری سخنی در جلسه ی خواستگاری بودم، مثل بقیه با ظاهری آرام ولی دلی آشوب...
او هم ساکت نشسته بود با همان جذبه ی خاصش! انگشت های دستش مدام بهم گره می خورد و باز می شد انگار درونش متلاطم بود نمی دونم شاید احساس کرد بود که جوابم منفیه...
#سیده_زهرا_بهادر
🌸 @rkhanjani
‹ وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ.. ›
اگر شیطان خواست با وَسوَسھ ای زیر پایت بنشیند، بھ خدا پناه ببر !🚌🌱
#فصلت/۳۶
———🌻⃟————
@rkhanjani
چارهی کار جهان است
به دستانِ حسین...
#عاکف_خراسانی
———🌻⃟————
@rkhanjani
پنج درس باارزش زندگی:
1.قبول کن گذشته، دیگه گذشته
2.مسیر زندگی هر کسی با دیگری فرق میکنه
3.بیش از حد فکر کردن، باعث میشه غمگین بشی
4.مراقب افکارت باش، زندگیت رو میسازن
5.زمان بهترین حلال مشکلات است
———🌻⃟————
@rkhanjani