eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
647 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••• از تاب و تب افتاده دلم یار ڪجایی؟ هستیِ دل حضرت دلدار ڪجایی؟!💔 السلام علیک یا صاحب الزمان @rkhanjani
بسم الله.. "ادعُونِی استَجِب لَکُم" بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا؛ ۶۰ صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم، یا راه نمیدانی، یا نامه نمیخوانی🍃 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
♦️فردی دچار بیماری گِل خواری بود و چون چشمش به گِل می افتاد، اراده اش سست می شد و شروع به خوردن آن می نمود. وی روزی برای خریدن قند به دکان عطاری رفت. عطار در دکان سنگِ ترازو نداشت و از گِل سرشوی برای وزن کشی استفاده می کرد. عطار به مرد گفت: من از گِل به عنوان سنگِ ترازو استفاده می کنم. برای تو مشکلی نیست؟ مرد گفت: من قند می خواهم و برایم فرق نمی کند از چه چیزی برای وزن کشی استفاده کنی. در همین هنگام مرد در دل خود می گفت: چه بهتر از این! سنگ به چه دردی می خورد برای من گِل از طلا با ارزش تر است. اگر سنگ نداری و گِل به جای آن می گذاری باعث خوشحالی من است. عطار به جای سنگ در یک کفه ی ترازو، گِل گذاشت و برای شکستن قند به انتهای مغازه رفت. در همین اثنا، مرد گِل خوار دزدکی شروع به خوردن از گِلی که در کفه ی ترازو بود کرد. او تند تند می خورد و می ترسید مبادا عطار متوجه ماجرا شود. عطار زیرچشمی متوجه ی گل خوردن مشتری شد ولی به روی خودش نیاورد. بلکه به بهانه پیدا کردن تیشه قند شکن، خود را معطل می کرد. عطار در دل خود می گفت: تا می توانی از آن گل بخور. چون هر چقدر از آن می دزدی در واقع از خودت می دزدی! تو بخاطر حماقتت می ترسی که من متوجه دزدیت بشوم. در حالیکه من از این می ترسم که تو کمتر گل بخوری! تا می توانی گل بخور. تو فکر می کنی من احمق هستم؟ نه! این طور نیست. بلکه هنگامی که در پایان کار، مقدار قندت را دیدی، خواهی فهمید که چه کسی احمق و چه کسی عاقل است! این داستان یکی از حکایت های زیبای مولوی در مثنوی معنوی است. مولانا با ظرافتی ستودنی گل را به مال دنیا و قند را به بهای واقعی زندگی آدمی تشبیه می کند. در نظر او آنان که به گمان زرنگ بودن تنها در پی رنگ و لعاب دنیا هستند همانند آن شخص گِل خواری هستند که پی در پی از کفه ترازوی خود می دزدند که در عوض از وزن آنچه در مقابل دریافت می کنند، کاسته می شود.  💫 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
ما بی تو در کشاکش هستی بریده‌ایم؛ ارباب مهربان‌و‌خطاپوش ما "حسین" 💔 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
ما بی تو در کشاکش هستی بریده‌ایم؛ ارباب مهربان‌و‌خطاپوش ما "حسین" 💔#دلتنگ_کربلا ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌
[ 💚 . . ] آقا . . شد شد ؛ نشدم باز امیدواریم.... . . ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 سوال ❓ زیارت با معرفت چه نوع زیارتی هست که می گویند باید عارفاً بحقه زیارت کرد؟ 🎙 استاد محمدی شاهرودی @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه‌خدا💗 #قسمت_چهل‌وپنج بیدار که شدم، امیر نماز می خواند.بعد تمام شدن نمازش پرسیدم: - چرا نرفت
💗نگاه خدا💗 امیر: بذارین حالتون بهتر بشه ،فردا میریم - آخه من گرسنمه -آخ ببخشید اصلا حواسم نبود الان میرم از پایین براتون غذا میگیرم. - دستتون درد نکنه فقط واسه خودتون هم بگیرین ،چون اینجوری خجالتم میاد امیر خندید و رفت. امیر که رفت، لب پنجره ،چشمم به گنبد حرم افتاد. اشک از چشمم جاری شد. " آقا اگه ما دوتا مال همیم ،خودت برامون دعا کن." امیر وارد اتاق شد. با هم غذا خوردیم. بعد از خوردن شام سفره را جمع کردم. روی فرش نشست و به دیوار تکیه داد -امیر ! چرا خواستی با من ازدواج کنی؟ -نمیتونم بهت بگم. شاید بعد جداییمون گفتم بهت. تا گفت جدایی ،دلم هری ریخت. " پس دوستم نداره" - میشه زیارت عاشورا بخونی؟ زیارت عاشورا ،بهانه‌ای شد برای باریدن اشک‌هایم ،صورتم را برگرداندم ،پتو را کشیدم روی سرم ،شروع کردم به گریه کردن،نفهمیدم کی خوابم برد. امروز روز اخر بود. همه رفتیم حرم برای وداع من چشم دوخته بودم به گنبد، "امام رضامیشه این آقایی که کنارمه ،عاشقم بشه ،همونجور که من عاشقش شدم؟" حرکت کردیم به سمت تهران ،این سفر بهترین سفر عمرم بود. "ای کاش دفعه بعد هم با امیر بیام پابوس آقا" رسیدیم تهران. وقتی میخواستم از امیر خداحافظی کنم بغضی داشت خفه‌ام می‌کرد. به خانه رسیدیم .چمدانم را برداشتم. کلافه بودم نمیدانستم چیکار کنم. "چه جوری به امیر بگم عاشقش شدم؟ باورش میشه؟" گوشی را برداشتم که پیام بدم. دستم به نوشتن نرفت. تصمیم گرفتم فردا بعد دانشگاه برویم گلزار. همان‌جا موضوع را مطرح کنم. پیام دادم که صبح میام دنبالت با هم بریم دانشگاه. آنقدر خسته بودم که خوابم برد. صبح با زنگ گوشیم بیدار شدم . حاضر شدم. کیفم را برداشتم. رفتم پایین. -سارا جان صبحانه نمیخوری؟ - نه مریم جون ،میرم دانشگاه یه چیزی میخورم -پس بیا این یه لقمه رو تو راه بخور ضعف نکنی. - قربون دستتون. به خانه‌ی امیر رسیدم. دم در ایستاده بود. در راه امیر از داخل کیفش یک جعبه کوچیک کادو شده بیرون آورد. -ببخشید این چیز ناقابله ،مشهد که بودیم وقت نشد که برم بازار یه چیز مناسب بگیرم براتون. - خیلی ممنونم. رسیدیم دانشگاه.ماشین و را پارک کردم. امیر کلاس داشت. رفتم داخل کافه نشستم. ،یاد کادوی امیر افتادم. بازش کردم. انگشتری عقیق که اسمم رو رویش حکاکی شده‌بود. سر کلاس یاد سلما افتادم. "بهش خندیدم ،سرم اومد. چطوری بهش بگم اخه؟" بعد کلاس دیدم امیر کنار ساحره و محسن ایستاده.نزدیکشون شدم. به‌به! مشهدی خانم ،زیارتتون قبول. - مرسی عزیزم ،انشاءالله قسمت شما محسن گفت: سلام سارا خانم زیارتتون قبول, انشا ءالله باهمدیگه برین کربلا. - خیلی ممنون. ان‌شاله. امیر گفت: بچه ها اگه جایی میرین برسونیمتون؟ - اره امیر راست میگه بیاین با هم بریم. - نه عزیزم خیلی ممنون ،من و محسن جایی کار داریم مسیرمون به شما نمیخوره - باشه هر جور راحتی. خدا حافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم. - امیر آقا. بریم گلزار؟ -چرا که نه. رسیدیم بهشت زهرا. اول سرخاک مامان فاطمه فاتحه‌ای خواندیم. و بعد سمت گلزار شهدا ،کنار شهید گمنام رفتیم. امیر نشست قرآن کوچیکش را درآورد. شروع به خواندن کرد. رو به رویش نشستم. نگاهش می‌کردم. دستم را گذاشتم روی سنگ قبر شهید. " کمکم کن" - امیر ؟ امیر: بله - من نمیخوام برم از ایران ، یعنی از وقتی عاشقت شدم نمیخوام برم. امیر سکوت کردو چیزی نگفت. - تو هم منو دوست داری؟ -من زمانی تصمیم به ازدواج با تو رو گرفتم که قرار شد چند ماه بعد عقد از هم جدا شیم، من نمیتونم باهات زندگی کنم. تمام وجودم له شد ،یعنی دوستم نداره؟ از چشمانم اشک می‌امد و پاکشان کردم. - باشه اشکالی نداره ،لزومی هم نداره که عقد کنیم چون من دیگه نمیخوام از اینجا برم ، ده روز دیگه مدت صیغه‌مون تمام میشه. میرم داخل ماشین منتظرتون میمونم بیاین. ادامه دارد... 🏴 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅پرسش:آیا ازدواج تأثیری بر روزی دارد؟ 🌺 پاسخ: این اصل پذیرفته شده در بین مسلمانان که ازدواج موجب زیاد شدن روزی می‌شود، از آیات قرآن و روایات گرفته شده است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‏ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ‏»؛ مردان و زنان بى‌‏همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درست‌کارتان را اگر فقیر و تنگ‌دست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‌‏نیاز مى‏‌سازد خداوند گشایش‏ دهنده و آگاه است! ‏پیامبر اسلام(ص) در این ارتباط فرمود: «الْتَمِسُوا الرِّزْقَ بِالنِّکَاح»؛ با ازدواج روزی به دست آورید. با توجه به آیه قرآن و روایاتی که در این موضوع وارد شده، به نظر می‌‌رسد فراوانی روزی به وسیله ازدواج دست کم از این راه‌ها به دست می‌آید. ۱. با توجه به این‌که فاعل مطلق و بی‌واسطه خداوند است و هر کاری به اذن او صورت می‌گیرد، رزق و روزی نیز به دست خداوند است و هر کس را بخواهد بی‌حساب روزی می‌دهد. در برخی از مواقع بندگان متوجه آن می‌شوند. ولی چه بسا رزق و روزی از جانب خداوند به برخی از بندگان بدون حساب برسد، اما بنده به طور عادی به آن پی نبرد. ۲. رزق و روزی بیشتر می‌تواند از آثار طبیعی ازدواج و تشکیل خانواده باشد. کسانی که هنوز ازدواج نکردند و صاحب همسر و فرزندانی نیستند نوعاً در خانه پدری زندگی می‌کنند و وعده‌های غذایی‌شان را در همان‌جا و گاهی نیز با دوستانشان در بیرون از منزل میل می‌کنند؛ لذا انگیزه چندانی برای کار و جمع آوری ثروت برای تهیه مسکن، ماشین و ... ندارند، اما همین شخص به محض این‌که تشکیل خانواده می‌دهد در درونش انگیزه پیدا می‌شود تا صاحب فرزند، مسکن و ماشین و ... شود و به نحوی تلاشش را افزایش می‌دهد تا بتوانند وسایل آسایش و آرامش آنان را فراهم کند. با در نظر گرفتن راه اول، روزی اثری است که بر ازدواج بار می‌شود و ربطی به زن و مرد ندارد، اما با توجه به راه دوم نظر به این‌که نوعاً مرد عهده‌دار مخارج خانواده می‌باشد، این روایات انصراف به او دارد، اما اگر زنی که ثروت و درآمدی داشته و خود را در مخارج خانواده شریک دانسته و به یاری همسرش بشتابد، ممکن است افزایش روزی خانواده از راه درآمد و ثروت او نیز ایجاد شود. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله.. وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند کار را بر او آسان می‌سازد! ۴ ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
درزندگیِ هر کدام ازما چیزهایی هست حتی اندک وکوچک که دیگران ندارند بیابرای همان اندک ها بخاطرهمان کوچک ها لبخندبزنیم،شاد و شاکر باشیم ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani دنبال زیبایی های زندگیت بگرد....
🌻ٵَحلےٰ مِنَ‌العَــــــــــسَڵ🍯 💫یوقتایی دلسوزانه ای که به یک نفر دادیم هم زندگی خودش و درست می‌کنه ، هم نسلش رو... ✅واسه اینه که میگن و یکی از بهترین باقیات صالحاته😍 ⚰بعد از ۱۲۰ سال که از این دنیا رفتیم ، می‌بینیم طَبَق طَبَق نور و ثواب برامون میفرستن✨ اینا از طرف همون افرادیه که به خوب شدنشون کمک کردیم☺️ 😣اگه گاهی با امربه‌معروف اذیت میشی و دنیا رو زندان میبینی به این فکر کن که بجاش و جهان ابدیت رو آباد کردی😍 🏴 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 #قسمت_چهل‌و‌شش امیر: بذارین حالتون بهتر بشه ،فردا میریم - آخه من گرسنمه -آخ ببخشید اصلا
نگاه خدا💗 -من مریضم ،نمیتونم باهات ازدواج کنم. -یعنی چی؟ -من بیماری قلبی دارم سارا. پاهایم سست شد نشستم روی زمین. -من حتی نمیتونم بچه دار بشم ، مادرم همیشه غصه میخورد که پسرش هیچ وقت نمیتونه ازدواج کنه. شما وقتی پیشنهاد همچین کاری و دادین گفتم پس تا یه مدت میتونم مادرمو خوشحال نگه دارم .بعد از یه مدت یه چیزی و بهونه میکنم و ازتون جدا میشم فکرشو نمیکردم به اینجا برسه. نشستم و شروع کردم به گریه کردن. "یعنی من حتی واسه ادامه زندگیم هم باید زجر کشیدن کسی و که دوستش دارم نگاه کنم ،یاد مادرم افتادم ،گریه هام بلند شد." -سارا جان من معذرت میخوام. نگاهش کردم. - یعنی فقط مشکلت همینه ؟ این مشکل کوچیکی نیست سارا - دوستم داری؟ چیزی نگفت ، صدایم را بلند کردم و دوباره گفتم. -پرسیدم دوستم داری امیر؟ من همون روز تو ترکیه دیدمت... - سارا جان تو الان حالت خوب نیست بعدا صبحت می‌کنیم. امیر را به خانه‌اش رساندم و به خانه برگشتم. -سارا چیزی شده؟ با امیر حرفت شده؟ - نه فقط یه کم حالم بد.ه رفتم به اتاقم و دراز کشیدم روی تخت. با دیدن عکس مامان گریه‌ام گرفت. آنقد بلند که مریم امد به اتاقم. -سارا جون به لب شدم. بگو چی شده؟ مریم را بغل کردم گریه و هق هق کنان همه‌ی ماجرا را برایش گفتم. -عزیزم اروم باش ، با گریه کردن که چیزی درست نمیشه ،به نظرم با پدرت صحبت کن. کمکت میکنه. ترس از سرزنش بابا رضا، مثل خوره من را می‌خورد و از درون تهی می‌کرد. صدای در اتاق بابا را شنیدم. دیگه نمیتوانستم تحمل کنم. رفتم به اتاقش. - بابا رضا میشه صحبت کنیم باهم. ( بابا رضا با دیدن قیافه‌ام آمد سمتم. چی شده سارا؟ اصلا حالم خوب نبود تعادل ایستادن نداشتم. روی زمین نشستم. بابا رضا بین حرف‌هایم چیزی نگفت. وقتی حرف‌هایم تمام شد، شروع کردم به گریه کردن. بابا رضا بغلم کرد. - بابا جان تو الان واسه چی داری گریه میکنی،واسه اینکه نمیتونه بچه دار بشه؟ - نه بابا جون اصلا بچه برام مهم نیست. -پس واسه چی ناراحتی؟ - قلبش بابا اگه زبونم لال یه طوریش بشه من چیکار کنم؟ - دخترم عمر دست خداست ،تو باید از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری. بابا با حرف‌هایش آرامم کرد. - بابا جون از دستم ناراحت نیستین؟ - چرا اولش بودم ولی وقتی همه ماجرا رو گفتی میبخشمت. بابا رضا را بغل کردم و بوسیدمش. تو بهترین بابای دنیایی. تا صبح نخوابیدم و داشتم فکر می‌کردم. صبح که آفتاب درامد لباسم را پوشیدم و رفتم پایین. - سارا جان کجا میری؟ - سلام مریم جون دارم میرم خونه امیر اینا -صبحانه نمیخوری؟ - نه میریم اونجا با امیر صبحانه میخورم مریم با لبخند گفت: برو عزیزم. در راه یک شاخه گل مریم گرفتم. زنگ در را زدم. ناهید جون در را باز کرد. - سلام ناهید جون. -سلام مادر اتفاقی افتاده؟ - نه با امیر کارداشتم خونه است؟ -اره ولی دیشب حالش خوب نبود دم صبح خوابید. "الهی بمیرم براش." در اتاقش باز شد. گل را گرفتم جلوم : تقدیم باعشق. امیر لبخندی زد. -سلام تو اینجا چیکار میکنی؟ - خوب اینجا خونمه. -چه طوری از خوابت زدی اومدی حالا؟ ادامه دارد... 🏴 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
3⃣ صاحب‌نظر بودن ✅ اگر کسی به فلسفۀ مشاوره توجّه کند، بدون تردید، حکم خواهد کرد در هر زمینه‌ای با
5⃣مقیّد به دین بودن ✅ تقیّد به دین، یکی از ویژگی‌های اصلی مشاور است. بدون آشنایی با دین و توجّه به آن، نمی‌توان انسان‌ها را در مسیر صحیح زندگی پیش برد. ✳️ ما در برخی از گام‌‌های گذشته، بویژه گام «هدف زندگی»، به صورت مفصّل در این باره سخن گفته‌‌ایم که راه خوش‌بختی و سعادت، یکی بیش نیست و آن، راهی است که انسان را به بندگی می‌رساند. ✨کسی می‌تواند انسان را به این مقصود برساند که با برنامۀ بندگی، آشنا و به آن، معتقد باشد. آشنایی با دین و اعتقاد به آن، دو عنصر اساسی در وجود یک مشاور است. 📛مشاورانی که در بندِ نظریّات روان‌شناسان غربی بوده، گزاره‌های به ظاهر علمی آنان را مانند قرآن می‌دانند، نمی‌توانند خیر و صلاح مخاطبشان را نشان دهند. مشاوره با این دسته از مشاوران، بیش از آن که به سود انسان باشد، زیان دارد. 📚تا ساحل آرامش @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅پرسش: هنگامي که غميگن و ناراحت و کلافه هستم چکار کنم؟؟ 🌺پاسخ براي غم زدايي و رويارويي با يكنواختي و روزمرگي از روش هاي زير كمك بگيريد. 1.شادي خود را به هيچ کس وابسته نکن تا هميشه از آن برخوردار باشي. 02 انتظار نداشته باش هميشه آنچه را در اطرافت اتفاق مي افتد مطابق ميل و خواسته ات باشد. 03 هنگام عصبانيت هيچ تصميمي نگير. 04 از سختي ها و مشکلات زندگي استقبال کن و با غلبه بر آن ها به خود پاداش بده. 05 اجازه نده اتفاقات ناخوشايند روحيه ات را خراب کند. 06 با بحث هاي بي نتيجه انرژي خود را هدر نده. 07 انتظار نداشته باش با منفي نگري جسمي سالم داشته باشي. 08 از هيچ کس و هيچ چيز توقع نداشته باش. 09 تا با خود مهربان نباشي، نمي تواني مهر بورزي. 010 قبل از مطمئن شدن، در مورد هيچ چيز قضاوت نکن. 011 به تفسير و تعبير کارهاي ديگران نپرداز. 012 هر کاري را با علاقه و تمرکز انجام بده. 013 زندگي خود را هدفمند کن و براي رسيدن به اهدافت تلاش کن. 014 چيزهايي که دوست داري، به ديگران ببخش. 015 قلبت را از نفرت خالي کن تا خوشبختي در آن لانه کند. 016 براي انجام کارهاي مورد علاقه ات زياد به نظرات ديگران اهميت نده. 017 در تصميم هاي خود تأخير نيانداز. 018 هنگام عصبانيت نفس عميق بکش و تا ده بشمار. 019 با ديگران طوري رفتار کن که دوست داري با خودت رفتار شود. 020 به هيچ کس اميد نداشته باش به جز خدا. 021 بر جسم و روح خود مسلط شو. 022 براي اين که شاد باشي بايد شادي آفرين باشي. 023 در زندگي به جاي «شناوربودن»، «شناگر» باشد. 024 اندوه روز نيامده را، بر روز آمده ات نيفزا. 025 هرگز سعي نکن به ديگران بقبولاني که حرفت درست است. 026 قبل از انجام کاري يا گفتن چيزي به ضرورت آن بينديش. 027 بي احترامي ديگران را با بي اعتنايي جواب ده. 028 به جاي بيزاري از انسان ها از رفتارهاي بد آن ها متنفر باش. 029 بگذار ديگران از تو به عنوان فردي آرام و خوشرو ياد کنند. 030 يگانه داروي آرام بخش روح و جان، ياد خداست. 031 خود را از اسارت زنجيرهاي بدبيني، منفي نگري و نااميدي آزاد کن. 032 به خاطر اشتباهات گذشته خود را سرزنش نکن. 033 به ديگران کمک کن آنچه را که مي خواهند به دست آورند. 034 در فرهنگ لغات خود «شکست» را «تجربه» معنا کن. 035 با شرايط زندگي سازگار باشد. 036 هنگام از دست دادن، ناراحت نشو، وقتي هم چيزي به دست آوردي خوشحال نباش. 037 در مقابل خواسته ها و گفتار ديگران انعطاف پذير باش و نخواه که حرف، حرف خودت باشد. 038 براي کشف حقايق، زياد تفکر کن، به خصوص جهان آفرينش. 039 به قدر توان تلاش کن و نتيجه را به خدا واگذار کن. 040 هرگز خودت را با ديگران مقايسه نکن، چرا که تو چيزهايي داري که ديگران در حسرت آن ها هستند.[1] منبع براي مطالعه بيشتر و از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه، محمد بيستوني https://t.me/zendegiearam110/1079 ..... 🌺 ☘🌺@rkhanjani 🌺☘🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ منتظر واقعی، خود امام زمان است! 🔻 (عج) ماست؛ نه اینکه ما منتظر آن حضرت باشیم؛ چون همیشه آدمِ منتظر آدمِ است. فرض کنید دو نفر می‌خواهند به مجلسی بروند. یکی قبراق و آماده و لباس‌پوشیده است اما دیگری دنبال کفش یا کلاه می‌گردد. حالا واقعاً کدامشان منتظر و آماده‌اند؟! 📚 از کتاب اعتقادی-علمی | ج۱ 📖 ص ۵۸ @rkhanjani
🖤رحمت امام حسین علیه السلام 🍃سروکار ما باید با رحمت الهی باشد. برای رسیدن به رحمت و رحمان، اگر با اهلبیت علیهم‌السلام حرکت کنیم، زودتر به نتیجه می‏رسیم. باید خودمان را زیر چتر آن‏ها قرار دهیم؛ زیرا ریزش رحمت، آنجا زیاد است. دل هر کسی در هر مقطع زمانی، متمایل به یک یا دو یا سه تن از اهل‌‌‌بیت علیهم‌السلام است. توسّل به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها طهارت زیاد و پاکی فکر می‏خواهد. حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام همه‌ی افراد را زیر چتر وسیع خود جمع کرده‌اند. آن حضرت، همه را راه می‏دهند. این از آثار شهادت حضرت است که دل مؤمن، با شنیدن اسم حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام تکان می‏خورد. ‌ ‌ 🎤 حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا