eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
646 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امام زمانم السلام علیک یا بقیه الله فی الارض بیا تا زندگی معنا بگیرد
🔴 دعای روز هفدهم ماه رمضان 🔹 اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ، وَ اقْضِ لِي فِيهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ، يَا مَنْ لا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ وَ السُّؤَالِ، يَا عَالِماً بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ. 🔺 خدایا مرا در این ماه به سوی کارهای شایسته هدایت فرما، و حاجتها و آرزوهایم را برآور، ای آن که نیاز به روشنگری و پرسش ندارد، ای آگاه به آنچه در سینه جهانیان است، بر محمّد و خاندان پاکش درود فرست. @rkhanjani
🌙ماه رمضان همراه با شهید ابراهیم هادی 🔸غروب ماه رمضان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی یک قابلمه از من گرفت! بعد داخل کله پزی رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون کله پاچه برای افطاری! عجب حالی ميده؟! گفت: راست میگی، ولی برای من نيست. يك دست کامل کله پاچه و چند تا نان سنگک گرفت. وقتی بيرون آمد ايرج با موتور رسيد. ابراهيم هم سوار شد و خداحافظی کرد. ‌ 🔸با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شـدند و با هم افطاری ميخورند. از اينکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شــدم. فــردای آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز کجا رفتيد!؟ گفت: پشت پارک چهل تن، انتهای کوچه، منزل کوچکی بود که در زديم و کله پاچه را به آن‌ها داديم. چند تا بچه و پيرمردی که دم در آمدند خيلی تشکر کردند. ابراهيم را کامل می‌شناختند. آن‌ها خانواده‌ای بسيار مستحق بودند. بعد هم ابراهيم را رساندم خانه‌شان. ‌ 📚سلام بر ابراهیم/ص۱۸۶ 🔴امام رضا علیه السلام می‌فرمایند: افطاری دادن تو به برادر روزه دارت، فضلیتش بیشتر از روزه داشتن توست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️علائم نفوذ شیطان ...! 🎙 حضرت آیت الله بهجت قدس‌سره: اگر جلوی خود را در ارتکاب معاصی نگیریم، حالمان به انکار و تکذیب و استهزا به آیات الهی و یا به جایی می‌رسد که از رحمت خدا ناامید می‌شویم! @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷سید بحرالعلوم در شب قدر از خدا چه خواست ✅علامه‌حسن زاده @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به گذشته خودمون فکر کنیم، تا الان چیکار کردیم ؟ اگه همین الان لحظه مرگمون فرا برسه ایا اماده ایم‌؟ چرا نسبت به مرگ غفلت داریم ؟ چرا غافلیم ؟ 🔹باید به گذشته خودمون فکر کنیم و خودمون رو نصیحت کنیم‌ تا از این غفلت رهایی پیدا کنیم‌ 🌺حضرت محمد(ص) میفرمایند: هوشيارترين مؤمنان كسانى هستند كه بيشتر به ياد مرگ باشند و خود را براى آن آماده كنند». 🎙 @rkhanjani
Part45_جان شیعه اهل سنت.mp3
4.62M
📚 رمان " جان شیعه، اهل سنت"(45) ♥️" عاشقانه ای برای مسلمانان" رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است. ✍ اثر فاطمه ولی نژاد 🌸@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مولا علی علیه السلام: سکوتت را زیاد کن تا عملت بیشتر و دلت نورانی شود. بحارالنوار -ج ۷۸ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹 رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت یازدهم 🌞صبح که از خواب بیدار شدم هنوز سر درد داشتم ؛ کش و قوسی به بدنم دادم  و از روی تخت بلند شدم با همون لباس های مهمونی خوابم برده بود. میلی به خوردن صبحانه نداشتم فقط یه چای تلخ ریختم. 🌹دستی مقابلم تکون خورد لبخند بی رمقی زدم_سلام مامان. دلخور به نظرمی رسید ولی جوابم رو داد. صندلی رو کنار کشید و نشست نگاهش به ساعت بود_اخلاقت رو خوب می شناسم تا خودت نخوای نمیشه ازت حرف کشید ولی کار دیشبت بد جور خجالت زده ام کرد همه راجع به تو حرف میزدند همین دختر عمه ات یه روانپزشک بهم معرفی کرد!! میگه مشخصه افسرده شدی!!. 🌺 غلط کرده خودش و داداشش بیشتر به دکتر احتیاج دارند!!. من هیچیم نیست.گوشیش که زنگ خورد سریع بلند شد و گفت_سر فرصت با هم حرف میزنیم. با یکی از دوستاش شرکت تبلیغاتی زده بود. گاهی اوقات هم تا دیر وقت می موند. 🌼فقط موقعی که به پایگاه می رفتم حس و حالم خوب بود جلساتشون تو طبقه اول که حسینیه بود برگزارمی شد زودتر از همه رسیدم چادرمو دور شونه ام انداختم و به پشتی تکیه دادم کتاب دعا رو از کیفم در آوردم باز هم صفحه مورد نظرم زیارت عاشورا بود! 🍀گاهی اوقات که دلم می گرفت تا کتاب رو باز می کردم این دعا می اومد. اصلا متوجه نبودم که با صدای بلند می خونم یه لحظه دیدم سخنرانمون خانم عباسی روبروم نشسته! و نم اشکی تو چشماش بود. _ 🎶چه صدای قشنگی داری. خوش به سعادتت!. خیلی رو سیاه تر از این حرف ها بودم که لایق تعریف باشم بخاطر همین گفتم:_قبلنا تو اوقات فراغتم ساز می زدم چون ته صدایی داشتم همراهش می خوندم دوست و اشنا کلی تشویقم می کردند تا ادامه بدم!. 🌱دستم رو به گرمی فشرد و گفت:_دیگه به گذشته فکر نکن مهم الانه که مورد لطف و عنایت خدا قرار گرفتی. خدا رو شکر کار منو راحت کردی!!. متعجب نگاهش کردم. با همون لبخند همیشگی گفت:_چند وقتیه دنبال کسی می گردم که با صدای خوبش جلسات ما رو رونق بده این کار رو انجام میدی؟!. 🌷هر لحظه بیشتر تو شوک فرو می رفتم یعنی من میشدم مداح؟! این امکان نداشت فقط تونستم بگم_بخدا من لیاقتش رو ندارم در ضمن هیچی هم بلد نیستم. _خودت رو دست کم نگیر عزیزم باهات کار می کنم راه می افتی. قطره اشکی از چشمام جاری شد 🍃من فقط یک قدم سمت خدا برداشتم و این همه به من عزت و آبرو داد پس اگه از اول بندگیش رو می کردم چی کار می کرد. حیف که بیشتر لحظاتم رو به تباهی گذروندم..... 🌾روزها پشت سر هم می گذشت و من با جدیت تمرین می کردم که پیشترفت زود هنگامم باعث شگفتی خانم عباسی شده بود مامان و بابا تا غروب سر کار بودند بهترین فرصت بود که تو خونه تمرین کنم...... 🌸نگاهم به صفحه گوشیم افتاد چند تماس از بابام داشتم نگران شدم و سریع شمارش رو گرفتم ولی خاموش بود کلید رو توقفل چرخوندم هنوز داخل نرفته بودم که کسی صدام کرد. به عقب که برگشتم لیلا رو مقابل خودم دیدم... ادامه دارد... 🌹 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡️ اگر از ماه رمضان و شب‌های قدر بهره نبردیم، در روزهای پایانیِ این ماه، چگونه جبران کنیم؟ «بعضی یک سال مراقبه کردند تا بتوانند از برکات ماه رمضان برخوردار بشوند، به شب قدرش برسند که الحمدلله رسیدند و بهره‌هایش را نیز بردند؛ ولی آنهایی که کوتاهی کردند، در این لحظات آخر ماه چگونه می‌شود این تاخیرها و تسویف‌ها را جبران و تدارک کنند؟ به نظر می‌آید که تنها سرمایه‌ای که ما برای بهره‌مندی داریم، تکیه به خداست. اگر تکیه ما بر خودمان باشد و بخواهیم با عمل خودمان این راه را برویم قطعاً زمین‌گیر می‌شویم. حتی آنها که اهل عمل کثیر هستند در میانه راه مانده‌اند و احساس عجز می‌کنند. سرمایه اصلی ما سرمایه فضل خداست که با آن می‌توان قدم‌های بزرگ برداشت و راه‌های نرفتنی را طی کرد. اگر کسی به مرحلهٔ مشاهدهٔ فضل رسید، درهای امید به روی او باز می‌شود؛ امیدوار می‌شود و با امیدواری، این راه را طی می‌کند. سرمایه سالک به مقامات چیزی جز امیدواری به خداوند و فضل او و رجاء به فضل او نیست؛ «وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَهً مِنْکَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَهً لَدَیْکَ فَإِنَّهُ لاَ یُنَالُ ذَلِکَ إِلاَّ بِفَضْلِکَ». کسانی که به مقام مشاهده فضل می‌رسند، دیگر سروکار و تکیه‌شان به عمل نیست؛ نه اینکه قطع می‌شود، بلکه سروکارشان با خدا و فضل خداست. یعنی دیگر یکی‌دوتا نمی‌کنند و حساب ثواب اعمال‌شان را نمی‌کنند؛ نه اینکه تلاش نمی‌کنند؛ بعید است که انسان، بدون تلاش، به مشاهده فضل برسد». @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سخت دلتنگ تـ❤️ـوام صبر ندارم چه کنم حیف وصد حیف که بین من و تو فاصله هاست گرچه دانم که به دامانِ تـ❤️ـو دستم نرسد باز هم در دل من حسرت کم حوصله هاست سلام حضرت دلبـ❤️ـر .... 🖤@rkhanjani
مناجات شاکین امام‌سجاد(علیه السلام) 🍂زبان‌ حالی برای شبهای قدر 🌱إِلٰهِى إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً: خدایا! من از دست نفسم، خیلی شاکی هستم که دائم مرا به کارهای بد وامیدارد. 🌱مَيَّالَةً إِلَى اللَّعِْبِ وَاللَّهْوِ: به بازی و وقت تلف کردن خیلی میل دارد، 🌱 مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَالسَّهْوِ: پر از غفلت و سهو است.. 🌱اَعِنی علی نَفسی؛ خدایا! یه طوری کمکم کن که بتوانم، بر نفسم غلبه کنم .... 🖤 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. ✍خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. 📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی 🖤@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
dark-shab-ghadr.ali_.mp3
2.99M
🗓 به مناسبت لیالی قدر 🎧 درک ، قرابت به امام معصوم(علیه السلام) است. 🎙 حجت الاسلام و المسلمین عالی(دامت برکاته) 🖤@rkhanjani
🔸 در شب قدر که است، رزق خاص و ویژه‌ای برای قرار داده می شود. درهایی که در شب قدر به روی مؤمنین باز می‌شود، هیچ زمان دیگری باز نمی‌شود. ◻️ اگر خدای متعال (علیهم‌السلام) را روزیِ انسان کند، آن فرد به خیرِ دنیا و آخرت رسیده است. رزق‌های خاص مثل رزق همراهیِ یاران امام حسین(علیه السلام) در کربلا و شهادت در مسیر ایشان، در چنین شب‌هایی مقدر می‌شود. 🔸 مهم‌ترین روزیِ این شب‌ها این است که انسان بتواند در قرار بگیرد. از حضرت بخواهیم که ما را در جبهه کفار و منافقین قرار ندهد. [شب قدر] شبی است که این امر را از خدا بخواهیم که در صف یاران حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در زمره مقربین قرار گیریم. ◻️ باید از خدا بخواهیم موانعی که انسان را از خودش و اولیائش جدا می‌کند را از مسیرمان بردارد. اگر کسی می‌خواهد همراه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) باشد باید از دنیا بزرگ‌تر شود و دل بکَنَد؛ چون انسان را از جدا می‌کند. مؤمن باید با دنیا تصفیه‌حساب کند و دنیا و مادیات در نگاهش کوچک باشد تا بتواند به مقام برسد. 🌷 در این ماه فرق داشته باشیم با سایر ماه ها... ‌ ◇⊱━━━╮ 🖤@rkhanjani ╰━━━⊰◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡️ تنها موطِنی که خدا در آنجا نازل می‌شود، وجود مقدس نبی اکرم(ص) است. اگر کسی صبغۀ آن حضرت را پیدا کرد، آرام‌آرام در موقعیتی قرار می‌گیرد که خدای متعال او را دوست می‌دارد. مستقل از نبی اکرم(ص) نمی‌توانی محبوب خدا بشوی! ⚡️ همچنان‌که امام حسین علیه السلام بندگی و عبادتی انجام داده که از غیر او ساخته نیست و لذا در نزد خدا وجیه است و اگر ما می‌خواهیم پیدا کنیم، باید جلوه‌ای از امام حسین(ع) در ما پیدا بشود. وجاهت ما وجاهت بالحسین است و در جای دیگری وجاهت وجود ندارد. کسی خیال نکند که مستقل از امام حسین(ع) می‌تواند کاری کند که نزد خدا وجیه و آبرومند شود! این خبرها نیست! 🖤@rkhanjani
🌹اعمال مشترک شب های قدر 🖤@rkhanjani