eitaa logo
رباعی_تک بیت
4.4هزار دنبال‌کننده
242 عکس
8 ویدیو
1 فایل
کانال اول ما @golchine_sher
مشاهده در ایتا
دانلود
دختری کوزه به دوش آمده دریا ببرد دامن آبی او موج گرفته است در آب @robaiiyat_takbait
در فصل بهاریم و سراپا زردیم ما در تَبِ او سوخته اما سردیم ای محور گردش شب و روز بیا ما بی تو به دور خودمان می گردیم @robaiiyat_takbait
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی @robaiiyat_takbait
به تو محتاج چنانم که فقیری به دِرَم به تو مشتاق چنانم که غریقی به کنار @robaiiyat_takbait
تپیدن، سوختن، در خاک‌وخون غلتیدن و مُردن بحمدالله که درد عاشقی تدبیرها دارد… @robaiiyat_takbait
ای قطره ،از این به بعد دریایی باش دارا که شدی  همیشه سارایی باش دیروز به روز بودی اما حالا امروزیی و امروزیی  فردایی باش @robaiiyat_takbait
حق با تو بود عمر خوشی ها دراز نیست فرصت نشد تمامِ تو باشد تمامِ من...!                 @robaiiyat_takbait
چون شعر و ترانه بود در خانه ی ما چون رود روانه بود در خانه ی ما یک صبح بهار مادرم خوابش برد تقدیر زمانه بود در خانه ی ما @robaiiyat_takbait
شبیه بوسه ای هستم مردَّد بینِ دین و دل حلالِ مذهبِ عشقم! حرامِ شرعِ اسلامم @robaiiyat_takbait
یا رب!چه چشمه‌ایست محبت؟که‌من از آن یک قطره آب خوردم و دریا گریستم ... @robaiiyat_takbait
با گریه و التماس پس خواهد داد در حسرت یک تماس پس خواهد داد بودم همه روز، چشم در راه، بدان! چشمت همه شب تقاص پس خواهد داد @robaiiyat_takbait
دنبالِ زیاد و کم، خودش را کشته هر روز؟ نه! دم به دم، خودش را کشته می‌خواست که آسوده شود از غم‌ها بیچاره! به جای غم، خودش را کشته... @robaiiyat_takbait
گفتیم وقت پیری، در گوشه‌ای نشینیم شد تازیانهٔ حرص، قد خمیدهٔ ما @robaiiyat_takbait
دامنِ من خوب می فهمید حالِ چشم را در زمانِ رفتنت چشم انتظارِ اشک بود @robaiiyat_takbait
از زلزله و عشق، خبر کَس ندهد آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای @robaiiyat_takbait
تمام قافیه هایم فدای آمدنت... بیا ردیف کن این جمعه های درهم را @robaiiyat_takbait
چو بادام دو مغز امروز «نافع» دولتی دارد که با معشوق در یک پیرهن چسبیده خوابیده @robaiiyat_takbait
همپای تو خستگی رَود از تَنِ من صد باغِ شکوفه می دهد دامنِ من آنقدر که دوست دارمت ای وطنم سبز است و سفید و سرخ پیراهن من @robaiiyat_takbait
شد جهان در چشم من از رفتن جانان سیاه بُرد با خود میهمان من چراغ خانه را @robaiiyat_takbait
به بزم مِی پرستان محتسب خوش عزتی دارد که تا آید به مجلس شیشه خالی می‌کند جا را @robaiiyat_takbait
وقتی که تو در پیشِ رویش می‌نشینی آیینه را تکلیف جز زیبا شدن نیست... @robaiiyat_takbait
آرزویی را که حبس اش کرده ام در سینه ام از همه زندانیان شهر زندانی تر است @robaiiyat_takbait
من آن ابرم که در واقع ندارد سرزمینی خاص همه دُنیا به تعبیری برای من وطن باشد. @robaiiyat_takbait
شکنجه بیش‌تر از این که پیش چشم خودت؟ کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد @golchine_sher
به تنگ آمده‌ام از گشاده دستیِ بخت که بی مضایقه غم‌های بی‌شمارم داد... @robaiiyat_takbait
پاییز چه خسته است سنگش نزنید از مِهر گسسته است سنگش نزنید بر شاخه ی بی برگ درختان در باغ گنجشک نشسته است سنگش نزنید @robaiiyat_takbait
گفت آمده تا عشق و سعادت بدهد بی رنگ و ریا و بی حسادت بدهد دل دادم و افسوس که دلدار نشد آمد که مرا به گریه عادت بدهد @robaiiyat_takbait
قلبت چو دلم کباب خواهد گردید رویای تو هم سراب خواهد گردید هر آه درون سینه ام روزی عشق چون کوه سرت خراب خواهد گردید @robaiiyat_takbait
هدایت شده از گلچین شعر
با عزت و احترام گفتند؛ حسین مردان همه یک کلام گفتند ؛حسین روزی که تمام دشت گفتند ؛یزید هفتاد و دو با مرام گفتند ؛حسین @golchine_sher
ز چشم بد، خدا آن چشم مِیگون را نگه دارد! که در هر گردشی مست تماشا می‌کند ما را @robaiiyat_takbait