eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
820 عکس
281 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
از پنجره انگار میبینم که می آیی نزدیک تر نزدیک تر اصلا همینجایی من بیقرارم تا تو را لیلاترین باشم من دزدکی میبینمت از بس که زیبایی در پیچ و تاب موی تو گم میشوم دایم بر شانه هایت ریخته امواج دریایی در موزه ی چشمان تو دیدم من این را که تنها تو تندیسی برای هر تماشایی دریا برایم باز تاب چشم های توست آبی ترین تصویر سبز آسمان هایی گاهی بیا لب باز کن گیلاس ها زردند پاشو نگو در جمع ما بدجور تنهایی در زیر بغضم حجمی از دلواپسی دارم قلبم شکسته چون انار سرخ یلدایی من -پنجره -دلواپسی – دلتنگی و باران تنها دلیل بودنم پیشم نمی آیی ؟ @golchine_sher
زمانی بین سرها من اگر سر داشتم بانو سرت را روی پا با نام همسر ، داشتم بانو حریف من غم عالم نمی شد ،خلق می دانند درون خانه تا وقتی که کوثر داشتم بانو که باور می کند در یورش شر ،صبر حیدر را !؟ منی که در توانم فتح خیبر داشتم بانو پریدی بال و پر زخمی، ولی ای کاش من چون تو برای رفتن از ماتم سرا پر داشتم بانو شب غسل تو دیدم آنچه پنهان بوده از چشمم از آن شب حال یک سردار مضطر داشتم بانو به در گفتم همیشه شکوه را تا بشنود دیوار اگرچه تا شهادت داغ از در داشتم بانو هوای چشمم ابری شد دلم ترکید و غم خوردم غبار از خاطراتت هر زمان برداشتم بانو @golchine_sher
مرا به روشنی آفتاب دعوت کن به رود و چشمه و دریا به آب، دعوت کن مرا به لهجه باران صدا بزن، ای خوب! به باغ خیس نگاه سحاب دعوت کن مرا به آینه آسمان بزن پیوند به روشنای نگاه شهاب دعوت کن دلم گرفته از این ظلمت عدالت‌سوز مرا به روشنی آفتاب دعوت کن @golchine_sher
فرستادم اگر با هر نفس، لعنت به تنهایی خطا کردم، ندادم لحظه‌ای فرصت به تنهایی تمام عمر با وابستگی‌ها زندگی کردم ولی ای کاش تنها داشتم عادت به تنهایی بدون هیچ منت، روزگارم را عوض می‌کرد اگر بخشیده بودم مدتی مهلت به تنهایی میان جمع، بی‌شک هر کسی اندازه‌ی پلکی تماشا می‌کند با دیده‌ی حسرت به تنهایی به جایی می‌رسد آدم که بعد از گریه می‌گوید: میان این همه بیگانه صد رحمت به تنهایی @golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
هر لحظه به اوج هنرش می‌نازد هر جا برود به دخترش می‌نازد صد رنگ‌ هنر ریخته از انگشتش پاییز فقط به آذرش می‌نازد @robaiiyat_takbait
هدایت شده از رباعی_تک بیت
چون شعر و ترانه بود در خانه ی ما چون رود روانه بود در خانه ی ما یک صبح بهار مادرم خوابش برد تقدیر زمانه بود در خانه ی ما @robaiiyat_takbait
صبح است و خدا نشسته بر شانه‌ی ما شیرین شده است چای و صبحانه‌ی ما ای ماه به فکر دلبری کردن باش خورشید شکفته است در خانه‌ی ما @golchine_sher
صد بار نوشتیم و نوشتیم نشد اشکِ سحر از چشم سِرشتیم نشد هنگام هبوطِ بر زمین داد زدیم گفتیم که ما اهل بهشتیم نشد @golchine_sher
حاصل رفتن تو یک اثر غمگین بود هرچه بی وزن نوشتم سر تو سنگین بود مادرم گفت الهی که دلت گیر کند این دعا آخر بی رحم ترین نفرین بود تلخی قصه ی فرهاد حسادت دارد که همان تلخ ترین خاطره اش شیرین بود گرچه مهر از تو ندیدم شده ام پاییزی که غم انگیزترین اول فروردین بود گفتی از شدت دلتنگی من میمیری آن همه عشق که میگفتی و دیدم این بود؟ @golchine_sher
رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب میزبان ماست هر کس می‌شود مهمان ما @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌جز تو رَخت محبت به تن نداشت کسی توجهی به مقامات زن نداشت کسی نمی‌رسید نسیم بهشتی تو اگر اویس‌وار هوای قَرَن نداشت کسی اگر تو همسر مولا علی نمی‌بودی در این جهان پسری چون حسن نداشت کسی به سینه سنگ تو را می‌زنند عاشق‌ها وگرنه مستمع سینه‌زن نداشت کسی قسم به آیه‌ی فصل‌الخطاب خطبه‌ی تو که در حضور تو طبع سخن نداشت کسی اگر که ذره‌ای از برکت تو را می‌دید علاقه‌ای به پسر داشتن نداشت کسی اگر که قابل تقدیم خاک پای تو بود بدیهی است که سر در بدن نداشت کسی به یاد قبر تو ای کاش هیچ قبر نبود به یاد کرببلا هم کفن نداشت کسی اگر تقاص ستم‌های رفته بر تو نبود به زیرلب دم یابن‌الحسن نداشت کسی @golchine_sher
مردان خدا خِصالشان گمنامی ست چون نقطه اتصالشان گمنامی ست هرچند که بی نام ونشانند ولی این طایفه شرح حالشان گمنامی ست ******** خوشنام ترین اند ولی بی نام اند پر جوش و خروش اند ولی آرام اند آوازه ی شان بسی بلند است ولی در مکتب عشق و عاشقی گمنام اند ******** با خون وخطر همیشه هم قافله اند هر شام وسحر همیشه هم قافله اند این همسفران ،مقصدشان گمنامی ست تا صبح ظفر همیشه هم قافله اند ******** هفته بسیج بر لشکریان مخلص خدا مبارکباد @golchine_sher
با عزت و احترام گفتند؛ حسین مردان همه یک کلام گفتند ؛حسین روزی که تمام دشت گفتند ؛یزید هفتاد و دو با مرام گفتند ؛حسین @golchine_sher
روزگاریست که شاعر شدن آسان شده است شاعرِ عاشق و دلداده! فراوان شده است شعر بر هم زدن چند کلام و حرف است گاه بازیجه ی اطفالِ دبستان شده است نیست در شهر عزیزی که زلیخا بشویم یوسفِ مِصریِ ما، راهیِ کنعان شده است قصه این است که ما "قافیه" را باخته ایم عشق اکسیر گرانیست، که ارزان شده است عشق یک تجربه ی تازه ای از زندگی است که نسیمی به دلِ شاعرِ کاشان شده است هرچه را غیر خدا هست "ردیف" ش کردیم نقطه ی کور غزل ها همه شیطان شده است نَقلِ ما نَقلِ مَجازست که شاعر شده ایم روزگاریست که شاعر شدن آسان شده است @golchine_sher
آه، يک روز همين آه تو را می گيرد گاه يک کوه به يک کاه به هم می ‌ريزد @golchine_sher
دستمالی سفید در دستم ،آمدم سیبی ازحرم ببرم چشم برشمع وشمعدانی ها ،یک بغل یاس -دست کم-ببرم آمدم با مسافران حرم ،بتکانم تمام چشمم را سیزده بندگریه بنویسم ،باخودم سوز محتشم ببرم درمسیر رواق آیینه، دارم از دل غبارمی چینم تا درین روضه بااجازه ی تان، ناگهان دست برقلم ببرم ناگهان صحن،حوض کوثرشد،دیدم اینجا به چرخ آمده ام تا که درباغ سوره ی طاها،سیب سرخی به هرقدم ببرم دردلم یاکریم های کبود بین هربیت،بال بال زدند اصلن اینجاشگفت نیست اگر روی دستم ستاره هم ببرم درقمم یامدینه؟حیرانم،یاکه درمشهدم نمی دانم مانده ام ای کریمه ای بانو! چه ازاین ساحت کَرم ببرم؟! @golchine_sher
مِی نوش ندانی ز کجا آمده‌ای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت @golchine_sher
ز شعرم معرفت حاصل نشد غیر از پریشانی مرا هر مصرع برجسته آه بی‌اثر باشد... @golchine_sher
رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم کار جهان به اهل جهان واگذاشتیم چون آهوی رمیده ز وحشت سرای شهر رفتیم و سر به دامن صحرا گذاشتیم ما را به آفتاب فلک هم نیاز نیست این شوخ دیده را به مسیحا گذاشتیم بالای هفت پردهٔ نیلی است جای ما پا چون حباب بر سر دریا گذاشتیم ما را بس است جلوه‌گه شاهدان قدس دنیا برای مردم دنیا گذاشتیم کوتاه شد ز دامن ما دست حادثات تا دست خود به گردن مینا گذاشتیم شاهد که سرکشی نکند دلفریب نیست فهم سخن به مردم دانا گذاشتیم در جستجوی یار دل آزار کس نبود این رسم تازه را به جهان ما گذاشتیم ایمن ز دشمنیم که با دشمنیم دوست بنیان زندگی به مدارا گذاشتیم صد غنچهٔ دل از نفس ما شکفته شد هر جا که چون نسیم سحر پا گذاشتیم ما شکوه از کشاکش دوران نمی‌کنیم موجیم و کار خویش به دریا گذاشتیم از ما به روزگار حدیث وفا بس است نگذاشتیم گر اثری یا گذاشتیم بودیم شمع محفل روشندلان رهی رفتیم و داغ خویش به دلها گذاشتیم @golchine_sher
باید که ز داغم خبری داشته باشد، هر مرد که‌با خود جگری داشته باشد... حالم چو دلیری‌ست که‌از بخت بد خویش در لشکر دشمن پسری داشته باشد... حالم چو درختی‌است که‌یک‌ شاخه نا اهل بازیچه‌ی دست تبری داشته باشد... سخت است پیمبر شده باشی و ببینی فرزند تو دین دگری داشته باشد... آویخته از گردن من شاه کلیدی این کاخ کهن بی که‌دری داشته باشد... سردرگمی‌ام داد گره در گره اندوه خوشبخت کلافی که‌سری داشته باشد...! @golchine_sher
آذر شده و چتر زمین وا شده است پاییز خودش غرق تماشا شده است باران که ببارد عشق هم می جوشد  به به چه شرایطی مهیا شده است @golchine_sher
جز من چه کسی غرق دعا بود برایت؟ باران شدم از لحظه ی بدرود برایت بی مرزترین کشور دنیا منم امّا از چارطرف بسته و محدود برایت ! گردشگر زیبا! بنشین، نقشه درست است پا می شود از جنگل من دود، برایت قلّآب به قلّاب شدم ماهی ِ رودت هرگز نشد این آب ، گل‌آلود برایت تا دست کسی سیبی ازین باغ نچیند پرچین شدم و یکسره مسدود ، برایت بگذار پس انداز حساب تو شود عشق با درصدی از بیشترین سود برایت تنها تو بت ِ آزر من باش دراین شهر تا بگذرم از آتش نمرود برایت سنجاق به دفتر شده سنجاقک شعرم برگرد که تا پر بکشد زود برایت @golchine_sher
از تو پنهان نیست بدجوری به دنیا باختم کاخ خود را روی کاهِ آرزوها ساختم من به سمت معصیت آهسته و آرام نه! من به سمت معصیت با اسب غفلت تاختم خنده‌های من دلیل اشک‌هایت شد، ببخش تو به من مشغول بودی، من به خود پرداختم آه روزی چند بار از پیش من رد می‌شوی من ولی یک‌بار هم حتی تو را نشناختم معذرت می‌خواهم آقا جان حلالم کن ببخش با گناهانم ظهورت را عقب انداختم @golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
همپای تو خستگی رَود از تَنِ من صد باغِ شکوفه می دهد دامنِ من آنقدر که دوست دارمت ای وطنم سبز است و سفید و سرخ پیراهن من @robaiiyat_takbait
صبح روشن هدیه ی چشمان زیبای تو بود خنده ی گل نغمه ی مهر و محبت را سرود باز کن لبهای خود را با شکر خندِ سلام می شود فنجان چای عشق را قسمت نمود @golchine_sher
خدا را شکر مادرم سواد ندارد! لبخندهایم شعرهایی غمگینند ... @golchine_sher
می ریخت پشت ِپنجره باران شدیدتر باید که شعر ِتازه بگویم جدیدتر هم وزنِ چشمهای تو طوفان به پا کنم تا شب به پای ِماه ِتو گردد سپیدتر دیوارهای شهر تو را جـــار میزنند "قــــفلِ تمام پنجره ها تر کلید تر" این روزها که حال دلم زار میزند نزدیک می شوم و تو هی ناپدیدتر باران ِچشمهای مرا سرسری نگیر از من کجاست چشم و دلی پر امیدتر!؟ احساس می کنم به هوای تو شاعرم نبض قلم به خاطر تو می چکید تر تنها نشسته ام به تماشای چشمهات بر من ببار حضرت باران شدیدتر...! @golchine_sher
این دل اگر کم است، بگو سر بیاورم یا امر کن که یک دلِ دیگر بیاورم خیلی خلاصه عرض کنم: دوست دارمَت دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم...! @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا