eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
817 عکس
281 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
|مسافرِ فلسطین | برای سمیح القاسم و اندوه حماسی شعرهایش بر جاده مسافر فلسطین است دلواپس قبله‌ی نخستین است رد می‌شود از مزارع زیتون آنجا که به خون لاله آذین است از قمریَکان طنین بالی نیست با نای بریده، مرغ آمین است با رنگ‌پریده ماه در چشمش انگار پرنده‌ای کبودین است بر باغ، پرندگان بمب‌افکن در مزرعه، خوشه‌خوشه‌ی مین است بنگر به فلک شهاب ثاقب را هنگام تهاجم شیاطین است بر مزرعه‌ی سپهر، می‌بینی با سنگ، ستاره پشت پرچین است خنیاگر، وارثان تیمورند یغماگر، لشکر تموچین است چنگیز در الخلیل، پاکوبان در شعله تمام دیر یاسین است شطرنج به‌ دست، شاه سردرگم در خویش شکسته، مات، فرزین است بنویس سمیح! شعر دیگر را شعری که شبیه عقد پروین است شعری که پر از شمیم شب‌بوها غرق گل سرخ در مضامین است تصویر حماسه‌ات از آن بالا بشکوه‌تر از فرود شاهین است بنویس قصیده‌ای دگرگون‌تر شعری که در آن سماع خونین است ابری‌ست ورای دره‌ی انجیر انگار نزول سوره‌ی یاسین است بر نعش سیاوشان به خون‌خواهی برخیز که رخش تهمتن، زین است برخیز که وقت کوچ، اکنون نیست هرچند شکوه شاعری این است بنگر به پگاه مسجدالاقصی بنویس بهار، پشت پرچین است @golchine_sher
| حس شعر قیصر | سنگ فرش کوچه ها ، با تو جور دیگر است بی تو در تمام شهر ، قحطی کبوتر است با تو راه می روم ، شعر غنچه می زند در دلم غزل غزل ، حس شعر قیصر است حرف می زنی فقط ، از گل و پرنده ها می سرایی از غروب ، پلک آسمان تر است با تو راه می روم ، شهر تازه می شود این نفس نفس تویی ، یا گلاب قمصر است؟ گفتی این طرف چقدر ، کوچه ها صمیمی اند گفتم از تمامشان ، کوچه ی شما سر است! می شناسمش هنوز ، کوچه ی قدیمی ات با دوچرخه ای که نیست ، سخت گریه آور است کوچه در خودش شکست ، دست بر دلم گذاشت آه روی دست او ، جای پای مادر است! @golchine_sher
و کلاغان سَرشان گرمِ خبرچینی‌ها سنگ در دست مبادا که فلسطینی‌ها... کاهنانند بر این رودِ اساطیری آی! با دهان‌های کف آلوده به کف بینی‌ها سَرِ این قوم مبادا بخورَد باز به سنگ باز از سنگِ لحد آن همه سنگینی‌ها عنکبوتند بر این دایره صهیونی چند عنکبوتانی با دعویِ شاهینی‌ها نوبهارست در آن کوش که پرپر باشی* غرقِ خون بگذر از این فرصتِ گلچینی‌ها* تا نیفتد قلم از دستِ سمیح القاسم راویانند در این معرکه آوینی‌ها ۱- بعد از آن وقفه که افتاد به گلچینی‌ها مصطفی محدثی خراسانی ۲- نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی حافظ @golchine_sher
دستمالی سفید در دستم ،آمدم سیبی ازحرم ببرم چشم برشمع وشمعدانی ها ،یک بغل یاس -دست کم-ببرم آمدم با مسافران حرم ،بتکانم تمام چشمم را سیزده بندگریه بنویسم ،باخودم سوز محتشم ببرم درمسیر رواق آیینه، دارم از دل غبارمی چینم تا درین روضه بااجازه ی تان، ناگهان دست برقلم ببرم ناگهان صحن،حوض کوثرشد،دیدم اینجا به چرخ آمده ام تا که درباغ سوره ی طاها،سیب سرخی به هرقدم ببرم دردلم یاکریم های کبود بین هربیت،بال بال زدند اصلن اینجاشگفت نیست اگر روی دستم ستاره هم ببرم درقمم یامدینه؟حیرانم،یاکه درمشهدم نمی دانم مانده ام ای کریمه ای بانو! چه ازاین ساحت کَرم ببرم؟! @golchine_sher
| روضه‌ی یاس سپید | خوشا غزل که در این صبح عید بنویسم میان روضه ی یاس سپید بنویسم دراین سپیده دمان، سر به دوش باغ بگو که از شمیم کدامین شهید بنویسم در این سپیده دمان نامه ای سراسیمه شبیه زلف پریشان بید بنویسم بهار گمشده ای قرب و بعد یعنی چه چه جای آن که قریب و بعید بنویسم تو را که وسعت سجاده ات هواللهی ست به رنگ آیه ی حبل الورید بنویسم ببخش گریه امانم نمی دهد اینجا که از شقاوت دستی پلید بنویسم @golchine_sher
دلی کز قصه‌ی لیلی دگرگون داشتم دارم مناجاتی که پای بیدمجنون داشتم دارم هنوز از بازی چرخ فلک‌ در بیم و امیدم هنوز آن شکوه‌ها کز دور گردون داشتم دارم به قدر پنج روز عمر، در پیچ سر زلفی پس‌اندازی که از دنیای مضمون داشتم دارم نمی‌رقصم به ساز شیخ و زاهد یک نفس اما به جانم زخمه‌ای کز ضرب قانون داشتم دارم کدام افسانه عمری کرده پاسوزم؟ دو چشمت گفت همان دستی که بر آتش به افسون داشتم دارم شبیه جنگجویی بی‌سلاح از شیهه‌ی اسبی همان حالی که هنگام شبیخون داشتم دارم نشد شهنامه‌ام از نقشه‌ی گرسیوزان خالی سیاووشی که بر این خاک گلگون داشتم دارم هنوز از غربت سهراب با تهمینه می‌گویم هنوز آهی که از بغض کتایون داشتم دارم خدا کِی بگذرد از خون مجنون‌های گمنامش خدا فرمود میثاقی که با خون داشتم دارم به شرط استجابت‌های گیسویش خدا را شکر هنوز اشکی که پای بید مجنون داشتم دارم @golchine_sher
 این جا چقدر شعله وزیده ست پشت در باغ این چنین کبود که دیده ست پشت در در کوچه های هاشمی آتش شروع شد یا هق هقی بریده بریده ست پشت در؟‍! بر مصحفی کبود هیاهوی شعله هاست یا جبرئیل جامه دریده ست پشت در زنبیلی از ستاره و خرما به خاک ریخت از نخل مهربان که خمیده ست پشت در تاریک شد مدینه، اذان بلال کو؟ تاریک شد که نعش سپیده ست پشت در با دست بسته، غیرت حیدر چه می کند؟ در رقص شعله فاتح خیبر چه می کند؟ @golchine_sher
ماه رد مي شد از شب يلدا، ولي انگار بي خبر بوديم سايه ها هم بلند تر بودند، شاد از آن جشن مختصر بوديم پاي اين صخره سفره گسترديم ،باده مان چاي قند پهلو بود شب سردي كه گرم خاطره از كودكي هاي يكدگر بوديم صفي از مرغ هاي ماهي خوار ، آمدند از اجل معلق تر فكر اندوه ماهيان آنجا ، از همه عمر بيشتر بوديم ماسه ها از تلاطم امواج، زير پامان تكان تكان خوردند در مه آلود ساحل بي تاب ،چون دو تا قوي همسفر بوديم سيلي موج ها مكرر شد ، ناگهان صخره ها كم آوردند چشم بر موج هاي ساحل كوب ، محو هنگامه ي خطر بوديم قصه ي کودکانه خود را ، شب يلدا به ماه مي گفتيم گاه بالاي تخته سنگي نيز ، در خيال از ستاره سر بوديم يادم آمد كه باد مي آمد ، شب يلداي كودكي هايم خواهرم سوزني به دستش رفت ،دور قاليچه با پدر بوديم شب يلداي ديگري اما ، مادرم در گدازه ي تب بود داشت تا صبح سخت مي لرزيد، ما سراسيمه پشت در بوديم عابر صخره هاي ساحلي ام ، موج ها در دلم مي آشوبند بر همين صخره خوب يادم هست ، شبي اين گونه تا سحر بوديم @golchine_sher
می شود شبخوانی ماه رجب را بشنوی گریه ی گل های مست نیمه شب را بشنوی پشت دیوار بلند تاک ها بنشین خموش تا که ساقی نامه ی بنت العنب را بشنوی مستی است و راستی یکباره مستان را مرام مست باش و راست تا رمز طرب را بشنوی واعظ شهر از رطب خوردن مگر افتاده است باید از او حکمت ترک رطب را بشنوی! نسبت ما چیست با آیینه؟جادارد اگر گریه ی آیینه سازان حلب رابشنوی مست باید در مفاتیح الجنان هم بنگری تا در این ماه خدا، سر ادب را بشنوی در سماع رنگ رنگ باغ باید بنگری تا خروش العجب ثم العجب را بشنوی پیش رویت باد می آشوبد این تقویم را تا ورق گردانی ماه رجب را بشنوی گوش کن بانگ شباهنگ است بین کاج ها تا که از هر برگ، ذکری مستحب را بشنوی پارسایی بوده رسم شاعران پارسی شیشه در دست آ که تا شعر عرب را بشنوی در فلق بنگر شکوه مسجد آدینه را تا که از سجاده ها "فزت و رب" را بشنوی صبح نخلستان پرست از گریه ی شط فرات تا در آن شور شهیدی تشنه لب را بشنوی @golchine_sher
38.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ « شب شکاران » تقدیم به شهیدان یمن، آیینه‌داران ظهور . ✅ خواننده، آهنگساز و تنظیم‌کننده: ساسان نوذری ✅ شاعر: ✅شاعر بخش عربی: مرتضی حیدری آل کثیر . @golchine_sher
این غزل را از کجا با من مُنادی می نویسد؟ در گذار بادهای بامدادی می نویسد جذبه ی ماه رجب برده است او را باز اما؛ از ورق گردانی ماه جمادی می نویسد گوش بر نقاره ها درحضرت شاه خراسان نامه بارسم الخطی باب الجوادی می نویسد تا سواد سامرایم می برد چون ابرشبگیر حرز بازو را به خطی اجتهادی می نویسد چشم می دوزد به رفت وآمد دارالخلافه لعنت الله علی کل الاعادی می نویسد مسجد آدینه است وابن ملجم های بسیار شرحی از نامردمی ونامرادی می نویسد غرق غربت هندسی های کدامین گنبداست این؟ باتمام گریه اینجا نام هادی می نویسد با خودش می گوید ای دل سامرا بغض مدینه است مصرع ازاین دست راغیر ارادی می نویسد می نشیند دست بردیوار سرداب مقدس با تمام انتظار"این فوادی"می نویسد از سفربرگشتم اما در دلم حس غریبی است این غزل را همنفس بامن منادی می نویسد @golchine_sher
35.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی در محضر رهبر معظم انقلاب • غزل ایوان نجف • @golchine_sher
31.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 نماهنگ 🛑 . 📍شاعر: 📍خواننده و آهنگساز: ساسان نوذری 📍تنظیم کننده: ساسان نوذری 📍تدوین کننده: علی شاهی . ✅ بیست و پنجمین کنگره ملی شعر دفاع مقدس و مقاومت . 📍بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس @golchine_sher
آبشارم که فروریخته بر دوشِ خودم در خودم ریخته‌ام دست در آغوشِ خودم اگر از چشمِ تو افتاده‌ام ای قلّه چه باک مانده‌ام پایِ تو در کوه فراموشِ خودم مثلِ خاکستری از قافله‌ای سوخته‌ام که خودم ساخته با نغمه چاووش خودم تو دراین معرکه هم کاسه ی سودابه ی شهر من در این مظلمه خونخواه سیاووش خودم بس که بر سینه زدم سنگ شماراهربار بت تراشیده ام از سینه ی منقوش خودم سکه بریخ ،سرخورشید کشیدی فریاد سکه بریخ ،من و هنگامه ی خاموش خودم من اگرجامه کبودم بنویسیدکه من آخرین گمشده ی شهرسیه پوش خودم قاضی معرکه کردید کلاه خودتان پنبه ها کردم از آن همهمه درگوش خودم با شراب غزلم خلق به نوشانوشند نیست جز خون جگر سهمی ازاین نوش خودم پیرتان دست مرا پیش دوعالم رو کرد « آفرین بر نظر رند خطاپوش خودم » باز با پای خودم آمده درحلقه ی تان باز با دست خودم دوخته پاپوش خودم آخرین تیر مبادا نشود خرج شغاد منم و آخر شهنامه ی خونجوش خودم . @golchine_sher
فردا به وقتِ صبحِ حرم رای می‌دهم با عاشقان قدم‌به‌قدم رای می‌دهم جمهوریِ محمّدیِ ماست چون حرم مثلِ مدافعانِ حرم رای می دهم گردن نمی‌نهم به طنابِ خوارجی با حکمت علی به حکم رای می دهم در این مصاف، محو رجزهای حیدرم با چرخ چرخ تیغِ دو دَم رای می دهم مَشک و عَلَم به دستِ ابوالفضل‌ هاست آی! با اشک و خون، به مَشک و عَلَم رای می‌دهم اینجا شهید شاهچراغ است هر گلی جامه‌دران به باغ ارم رای می دهم مردان آفتابی ما رای می دهند من هم به آفتاب قسم! رای می دهم مانده‌ست پشت معرکه هر سو کلاه خصم در گیر و دارِ حادثه هم رای می دهم تا پُر شود تمام دلم از سپیده دَم تا پلک زد سپیده به هم رای می دهم دیروز با تمامِ دلم ساده زیستم... امروز با تمامِ دلم رای می دهم تا بشکند به دستِ شما ناکسان قلم تا دست می‌رسد به قلم رای می دهم هر چند جایِ زخمِ زبان‌هاست بر دلم از این همه کنایه چه غم، رای می دهم @golchine_sher
• در مسجد النبی • نذر امام جعفر صادق (ع) . . در مسجد النبی چه مؤدّب نشسته‌اند از خلسه‌ی صبوح، لبالب نشسته‌اند قوم قلم به دست که در پیشِ منبرند محوِ نگاهِ شارحِ مذهب نشسته اند با ورد صبحگاه امامند همنفَس گاهی شهید جذبه‌ی یارب نشسته اند مثل ابو بصیر فراوان که در سکوت با درس صبح آمده تا شب نشسته اند با دفتر و دوات، شیوخ مذاهبند خود معترف به جهل مرکب نشسته اند پیران فقه و فلسفه احساس می کنند ابجد نخوانده باز به مکتب نشسته اند آن قوم بی ستاره در آن سو منجمند بی اعتنا به اختر و کوکب نشسته اند سر گشتگان جبری و دهری به اختیار مسحور بحث و وسعت مشرب نشسته اند پهناورست گستره ی خطبه های او آنجا چه بی شمار مخاطب نشسته اند یاللعجب از آن همه دشنام گاه گاه در ماهتاب یکسره با تب نشسته اند بر منبرست او که شکوهش زبانزدست شمس الضحی ست صادق آل محمد است @golchine_sher
کدام شیشه ی همسایه را شکسته کمانم؟ که مثل کودکی ام رفته اید زیر زبانم دوباره آمده ام بعد بیست و پنج زمستان که گرد غربت این خانه را کمی بتکانم دوباره آمده ام دست بردلم نگذارید... شکستنی است ،مکوبید مشت بر چمدانم هنوز کفر مرا در می آورید و همینید شما فرشته بمانید من هنوز همانم نشسته ام به تماشا صدای شیشه به گوشم که می زنند از این ضرب باد،زخمه به جانم به کوچه ،زمزمه های غریب دستفروشی ست: بهار آمد و دستم نمی رسد به دهانم نشسته ام برسد باز ،بوی چادر گلدار به مادرم مگر این شعر تازه را برسانم منم شکسته سراسیمه قلکی که ندارم تو نیستی ودراین شهر،تخته است دکانم هنوز مانده بر این "تیر برق"،مشق شب من هنوز مانده براین تک درخت،خط ونشانم دعا کنید از این شهرِ بی پرنده بکوچم دعا کنید در این عصر بی پرنده نمانم @golchine_sher
🖤 خادم‌الرضا 🖤 . . نشسته‌ام که از این جاده ناگهان برسی از این کرانه بیایی به بی‌کران برسی به شهر سوختگان بنگری سراسیمه میان مرثیه‌ی باغ ارغوان برسی تهمتن است به چاه و شغاد می‌خندد خدا کند که شبی دست بر کمان برسی به زیر سقف ترک‌خورده خفته‌اند، مگر بدون وقفه به سیلاب سیستان برسی در این غبار، ببین حال‌ و روز خوزستان مگر به خاک شهیدان بی‌نشان برسی میان هلهله‌‌ی بت‌تراش‌ها وقت است تبر به دوش، به میدان در این میان برسی بت بزرگ، به ما موذیانه می‌خندد هزار بتکده باقی‌ست تا به آن برسی تکان نخورد کلاه سوار شطرنجی خدا کند که به داد پیادگان برسی تهی‌ست سفر‌ه‌ی این قوم و از خدا سرشار خدا کند که به اندوه آب و نان برسی میان زمزمه‌ی باغبان پیر، مگر به داغ وسعتی از لاله‌ی جوان برسی نشسته‌اند به امید کدخدایان باز خدا کند که «بیایی به دادمان برسی» خوشا که با هیجان مسافران حرم و ان یکاد بخوانی به جان جان برسی زمانه، در قرق گردباد فتنه و تو در استغاثه‌ی «یا صاحب‌الزمان!» برسی تو آمدی که هوادار چشمه‌ها باشی به درد ایل تهی‌دست ناتوان برسی در این قبیله تویی خادم‌الرضا و خوشا از آن ضریح پر از حس آسمان برسی ظهور دولت عشق است در سیادت تو نشسته‌ام که از این جاده ناگهان برسی @golchine_sher
| شورِ فرات | بر سرِ نِی آمده‌ست، ماه به لیل‌البرات جامه‌دَران از حجاز، تشنه‌ی شورِ فرات ماه به خیزابِ خون، همنفسِ خیزران زخمه‌ی خونینِ اوست، بر جگرِ کائنات باز به دستانِ شمر، برقِ امان‌نامه است غیرتِ عباسی است، یکسره شرطِ نجات نِعم حُسینی اَمیر، نِعم حُسینی اَمیر از شکرستانِ کیست، این همه شهد و نبات؟ " اسلم ترکی" هنوز، گرمِ سر افشانی‌ است از نفَسش شعله‌ای‌ست، پرده‌ی کُرد و بیات گفت از این عرصه "جون"، جان ببَرد مُرده است سوخته‌ام تا مگر، پَر بزنم پیشِ پات شارحِ اوصافِ او، نیست به جز مصطفی مانده مَلَک تا دهد، شرحِ کدامین صفات قافله‌ی سر به نِی، آمده‌اید از کجا؟ ای شبِ گیسویتان، شرحِ دعایِ سمات خوانده به منبر سَنان، خطبه‌ی فقه‌الجهاد مانده به منبر شُریح، دست به شرح‌الصلات حرمله‌ها در پِی‌اند، دست به تیر و کمان زنده همین کُشتگان، جمله جهان در ممات جز که از این جاده نیست، راه به عین‌الیقین خاکِ شهیدانِ اوست، معنیِ عین‌الحیات @golchine_sher https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
• مَشک • می کشد بردوش ،تاصبح قیامت مشک را تابرانگیزد به انگشت شهادت مشک را تاببارد برسرلب تشنگان رستخیر می گشاید جای طومارشفاعت مشک را درازل چرخیده بردست علمداری رشید بنگراین گلچرخ ها ازصبح خلقت مشک را حرمتش بوده است درهرمذهب ازعهدقدیم نیست گرد ازجنگ هفتاد ودوملت مشک را دیده ام باشال سبزی خلعت سقایی اش دیده ام برسفره ی سبزسیادت مشک را بشنوید ازخیزران این زخمه های خون فشان بشنوید ازخیزران هردم حکایت مشک را راوی آن جادست درشرح احادیث عطش راوی آن جامی کشد بین روایت مشک را باتمام تشنگی می خواند آن جابرفرات درنمازگریه ،هفتاد ودورکعت مشک را تاکه مشک افشان کندازباخترتاخاوران می کند باچرخش ابرو دوقسمت مشک را برلبش یانفس من بعد الحسین هونی است دل به دریا می زند گرم تلاوت مشک را بگذرد ای کاش ازتوفان سرخ نیزه ها یا نگه دارد کسی غرق جراحت مشک را می شکوفد لاله عباسی مدام ازنم نمش از ازل رسم است این خط فتوت مشک را با تمام حنجره گرم مصیبت خوانی است با تمام حنجره بشنو مصیبت مشک ر ا این رجزهای ابوالفضلی ست در بحر عطش می فشارد با تمام قد وقامت مشک را تیر می بارید بر آل شقایق هرنفس تیر می بارید از ابنای شقاوت مشک را مادرم شام غریبان را گره می زد به اشک مادرم می دید چون ابر اجابت مشک را مادرم روز دهم دلواپس گهواره بود خون جگر می خواند نم نم پنج نوبت مشک را اشکریزان است در چشمم زیارت نامه خوان تشنه می بینم به هنگام زیارت مشک را مشک در چشمم زیارت نامه خوان دورحرم تشنه می بینم به هنگام زیارت مشک را @golchine_sher
31.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 نماهنگ 🛑 خواننده و آهنگساز: ساسان نوذری تنظیم کننده: ساسان نوذری تدوین کننده: علی شاهی @golchine_sher
Jamae-Mastan-E39.mp3
3.29M
کدام چله نشین است این چنین که منم علم به دوش در این ظهر اربعین که منم اویس،دست تکان می دهد بر اهل یمن چهل عمود بیایید از یمین که منم چهل عمود نرفتم که دست حرمله ای کمان به دست فرود آمد از کمین که منم ببین در آینه ی شط شکوه ساقی را خدا که دست برآرد از آستین که منم چهل عمود،شبی ازفرات رد شده ام به روی دست،ورق های یاسمین که منم! سکوت تشنه لبانیم ساقیا مددی أَدِر، و ناوِلُني مثلَ ساتكين كه منم امام خوانده تو را "نافذالبصیره" و بس برآر دست ازآن چشمه ی یقین که منم علم به دوش،شهیدان کیستند به دشت؟ به لاله پوش ترین قسمت زمین که منم کجاست سوره ی یاسین سربریده به طف به نیزه می شنوم شرح یا و سین که منم میان معرکه "هل من معین"کیست به دشت؟ به نیزه ،شعشعه ی ماه بی معین که منم نشسته جلوه ی ثاراللهی به پیرهنش نشسته نقش هوالله برنگین که منم خموش رد شدی از خیمه گاه سوخته ای شکسته بشنو از این تار بی طنین که منم کنار علقمه ساعت به وقت مرثیه است در این قصیده ببین داغ بر جبین که منم @golchine_sher
29.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• شور فرات • . 🟥 شاعر: 🟥 خواننده و آهنگساز: ساسان نوذری 🟥 تدوین و تصویرسازی: محمد عرب احمدی ⬛ کاری از مرکز فضای مجازی حقیق @golchine_sher
• کدخدا • . . کج کرد پالانِ خرش را کدخدای ما خونِ خر و پالانِ کج مانده‌ست پای ما دستِ کجی می‌رفت اگر سوی خر و خورجین خرج کفن می‌کرد دزد بینوای ما وقتی سرِ خر را به سوی شهر کج می‌کرد پشتِ سرش می‌رفت تیرِ ناسزای ما تقدیرِ ما مثلِ خروسان سَر بریدن بود آری یکی می‌شد عروسی با عزای ما در پای وافور و کباب کبک خان می‌سوخت قالیچه‌های دستباف نخ‌نمای ما کِی می‌شد آن جا دست روی دست بگذاریم گرگی اگر شب نی‌لبک می‌زد به جای ما بر گردن گربه سیاهان بود تقصیرش وقتی نمی‌بارید باران با دعای ما در شیشه می‌کردند خونِ ما و می‌گفتند رنگی ندارد بعد از این دیگر حنای ما زاغ سیاه ایل ما را چوب می‌زد خان تا کم نیارد پیشِ کفش تابه‌تای ما بیدی نمی فهمید حال وروز مجنونی تا تب نمی کردند لیلی ها برای ما آب و هوای شهر می افتاد از چشمش وقتی کسی رد می شد از آب و هوای ما می‌گفت فردا حشرِ ذرات است می بینید مثلِ غباری در غروب روستای ما چوب خدا هرچند اغلب بیصدا باشد بشنو به فرق کدخدا، چوب خدای ما @golchine_sher
🌻 آفتابگردان‌ها 🌻 تقدیم به پیشگاه آخرین موعود کجای وسعتی از آفتاب گردان‌ها نشسته‌ای به تماشای ما پریشان‌ها؟! کجای این شب مهتاب می‌زنی لبخند به روی مزرعه ی آفتاب گردان‌ها شهید باغ اشارات چشم‌های تواند که مانده‌اند در اوصافشان غزل خوان‌ها تمام جاده چراغانی نفس‌هایت نشسته اند به پا بوسي ات خيابانها زمین قلمرو گل‌های آفتابی توست زمان پر از هیجان شکوفه باران‌ها دوباره دست تکان می‌دهی از آن سو ها دوباره شور شگفتی است در نیستان‌ها کنار تپه ي نرگس مسافری می‌خواند خوشا هواي تو وجشن گل به دامانها درا که تفرقه تعطیل کرده عاطفه را پرندگان پراکنده‌اند انسان‌ها! بهار مي رسد از راه تازه مثل ظهور خوش است فرصت گل چيدن از فراوان ها @golchine_sher