eitaa logo
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
1.3هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
14 فایل
عضویت؟کانالمون‌باوجودت‌قشنگتره.. کپی‌ازرمان‌خیربه‌هیچ‌وجه ازفعالیت‌ها‌حلال‌به‌جزکپی‌ممنوع‌ها🚫 ناشناس‌زیرنظرمدیر https://daigo.ir/secret/8937862409 تبلیغاتمون https://eitaa.com/joinchat/2576352270C8ef1741385 زاپاس‌کانال @romanmfm
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴نتائج شمارش آرای دور دوم انتخابات: ✅ مسعود پزشکیان ۱۲۳۴۵۹۸۹ ❌ سعید جلیلی ۱۲۳۴۵۹۸۸ اون یک نفر همون یه نفریه که دو دل بودی باهاش حرف بزنی یا نه! بی‌تفاوت نباشیم. فردا و پس‌فردا تا آخرین ساعت تلاش کنیم و مردم رو آگاه کنیم..!
با استعانت از حضرت فاطمه زهرا(س) کانالی تاسیس کردیم تا قدمی هر چند کوچک در جهت زمینه سازی برای ظهور ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)برداریم. ان شاءالله خداوند توفیق خادمی اهلبیت و ادامه راه آنها را به ما بدهد 🌹 کانالی پر از احادیث از معصومین ✨ آیات انگیزشی قرآن کریم✨ تلنگر✨ مداحی و روضه ✨ مخصوص تمام افراد مذهبی😉 #♡الــلّــهــم عــجّــل لــولــیــڪ الــفــرج♡
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ #پارت۸۸ محسن:داوود رو بردن تو اتاق و دکتر رفت بالای سرش.روی صندلی نشستم و
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ محمد: چ..چی؟الان حالش چطوره؟بهوش اومده؟ محسن:بهوش اومد اما چون حالش بد بود و فشار قلبش و گلوش زیاد بود و درد داشت بیهوشش کردن که دردش نیاد فعلا.باید زودتر عملش کنن .اون موقعی که نبودید هم براش قلب پیدا شد اما چون نبودید گفتن به نفر بعدی که اسمش تو لیست هست میدن. محمد: میشه بریم پیشش؟ محسن:نه نمیشه.دکتر گفته وضعیت خودت هم خوب نیست. باید به محض رسیدن به تهران سی تی اسکن بگیری از سرت.گفتن با توجه به ضربه محکمی که به سرت خورده خطر داره و باید مطمئن بشن چیزی نیست. محمد:محسن من حالم خوبه. بزار ببینمش.نگرانشم. محسن:هوففف.باشه بلند شو. محمد از جاش بلند شد و خواست حرکت کنه که نتونست و داشت تعادلش رو از دست میداد که سریع گرفتمش.رو بهش. گفتم :محمد از خر شیطون بیا پایین .صبر کن وقتی رسیدیم تهران برو پیشش. محمد: نه الان باید ببینمش. محسن:دستش رو گرفتم و آروم قدم برداشتیم. سعی میکردم فشاری به دستش که زخمی بود وارد نکنم.محمد هم که پاش درد میکرد و مشخص بود که درد داره اما به روی خودش نمیاره. اما با این حال بازم یه دنده و لجباز بود و مجبور شدیم به طرف بخشی که رسول رو بستری کردن بریم. محمد: با رسیدن به اتاق رسول نگاهم روی جسم بی جون و لاغر رسول ثابت موند.اصلا انگار خیلی فرق کرده بود با رسولی که می شناختم.خیلی فرق داشت با اون رسولی که باهم رفتیم ماموریت،باهم کار انجام دادیم،با هم فرار کردیم.خیلی فرق میکرد و این رسول در نظرم انگار اون نبود.محسن که دید من دارم اینجوری رسول رو نگاه میکنم با گفتن اینکه(میره پیش بچه ها و میاد سریع)از کنارم رد شد و رفت.دستم رو به دیوار گرفتم تا مانع افتادنم بشم. سرم رو پایین انداختم .سعی کردم اشک نریزم اما حالا که کسی نیست چرا نباید برای برادری که این همه سختی کشید و دم نزد اشک نریزم؟با صدای قدم های کسی نگاهم به دکتر که میخواست وارد اتاق رسول بشه افتاد .سریع رفتم سمتش.با اینکه پام درد گرفت اما مهم نبود.جلوش رو گرفتم و لب زدم:دکتر حال برادرم چطوره؟ دکتر: نگاهی به بیمار انداختم و رو به اون اقا گفتم: خب راستش هنوز بهوش نیومده و این کمی نگران کننده هست.اینجوری که متوجه شدم بیماری قلبی هم دارن و قلبشون بشدت ضعیفه و باید هر چه زودتر پیوند قلب انجام بدن و عملی که باید انجام بدن هم باید بهوش بیان اول اما خب از موقعی که رسوندنشون بهوش نیومدن . محمد: چی؟پس به من گفتن بهوش اومده اما بهش دارو زدید تا درد نکشه. دکتر: نه متاسفانه ایشون هنوز بهوش نیومدن. محمد: دکتر رفت داخل و مشغول معاینه ی رسول شد اما من همونجا موندم.باورم نمیشه .محسن دروغ گفت تا من نگران نشم؟اما به چه قیمتی نگفت؟چرا نگفت رسول بهوش نیومده و خطرناکه ؟چرا نگفت؟؟ عصبانی از اینکه محسن بهم واقعیت رو نگفته حرکت کردم و به طرفی که محسن رفته بود رفتم تا پیداش کنم.پام درد میکرد و در اصل داشتم روی زمین میکشیدمش.از دور دیدم بچه ها و محسن نشستن و دارن حرف میزنن.اروم به طرفشون رفتم.نزدیکشون شدم اما متوجه حضورم نشدن.با شنیدن حرفاشون سر جام ثابت موندم‌.امکان نداره.اونا دارن چی میگن به هم؟داوود؟همون ته تغاری گروه سکته کرده؟امکان نداره ؟نمیتونم باور کنم نمیتونم.دستم رو به دیوار گرفتم و با صدای متعجبی لب زدم:چی گفتید؟ محسن:با صدای محمد با تعجب نگاهمون بهش افتاد.وای نه بدبخت شدیم.نباید میفهمید.نباید.سریع بلند شدم و به طرفش رفتم.بچه ها هم اومدن کنارش.محمد بازوم رو گفت و گفت. محمد: محسن دارم میگم اینجا چه خبره؟چیشدههه؟؟ پرستار:آقا لطفا آروم تر باشید. محمد: محسن اینجا چه خبره؟داوود جیشده؟چرا بهم نگفتی رسول اصلا بهوش نیومده؟چرا نگفتی حالش بده؟ چرا نگفتی داوود سکته کرده ؟ محسن: محمد آروم باش لطفا .حالت بد میشه اروم باش. محمد: چطور توقع داری اروم باشم وقتی برادرام هر کدوم روی یه تخت افتادن؟ حامد : آروم رفتم کنار آقا محمد و دستش رو گرفتم و با بغض لب زدم: آقا محمد آروم باشید لطفا.داوود سکته کرده اما خطر رفع شده.سکته خفیف بوده.رسولم...رسولم مطمئنم حالش خوب میشه .اون قوی تر از این حرفاست. 🥺مطمئنم خوب میشن .هر دوشون خوب میشن. محمد: داوود چرا حالش بد شده؟ سعید: وقتی خبر حال بد رسول و حال شمارو شنید بهش شک وارد شد.یهو حالش بد شد و از هوش رفت.و فهمیدیم سکته خفیف بوده که خداروشکر خطر رفع شده. محمد: رسول چی؟دکترا در موردش چی گفتن؟ محسن :همون چیزایی که گفتم . محمد: باور کنم که اونارم دروغ نگفتی تا من حالم بد نشه؟ محسن:نه اونا واقعیته. رسول رو باید منتقل کنیم تهران تا اونجا عملش کنن. محمد: کی قراره برگردیم؟ محسن :آروم آروم باید بریم. محمد: من توی آمبولانس رسول میشینم. محسن: نمیشه تو خودتم باید تحت نظر باشی.زخم دست و پات بده و ضربه ای که به سرت خورده ام که گفتم. ♡♡♡♡♡♡♡ پ.ن.محسن‌به محمد دروغ گفته بود🥲 https://eitaa.com/romanFms
https://harfeto.timefriend.net/17098941770514 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ لینک ناشناس جهت ارسال نظرات زیباتون در مورد رمان 😊
سلام .پارت هیجانی امروزمون تقدیم به شما رفقا امروز به احتمال ۹۹ درصد همین یه پارت رو داریم. گفتم اطلاع داشته باشید چون من واقعا این چند روز وقت ندارم پارت بنویسم و به زور باید روزی یکی بنویسم تا بدم
جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️  🤍 💚 جلیلی   ❤️  🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی❤️ 🤍 💚 جلیلی ❤️ 🤍 💚 جلیلی  ❤️ 🤍 💚 جلیلی   ❤️ 🤍 💚 جلیلی    ❤️ 🤍 💚 جلیلی     ❤️ 🤍 💚
اصن یه وضعیه ....
هدایت شده از عــشاق الــحــســیــن
11.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:)💔 خیلی قشنگ بود:)) حتما ببینیدش😭
هدایت شده از عــشاق الــحــســیــن
⚠️ای کاش آقای پزشکیان لااقل به یک کارخانه سر زده بود یا حتی یک عکس با کارگرها داشت..