eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
523 دنبال‌کننده
239 عکس
306 ویدیو
4 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 و ✨💞 🕋داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ ✝قســـــــمٺ ✨ رویای طوفانی برای فرار زمان بندی کردم ... و در یه زمان عالی نقشه ام رو عملی کردم … وسائل و پاسپورتم رو برداشتم و مستقیم رفتم سفارت … تمام شرایط و اتفاقات اون چند سال رو شرح دادم … من متاهل بودم و نمی تونستم بدون اجازه متین به همراه پسرم، ایران رو ترک کنم … شرایط خیلی پیچیده شده بود … مسائل دیپلماتیک، اغتشاش های ایران، عدم ثبات موقعیت دولت در ایران که منجر به تزلزل موقت جهانی اعتبار دولت شده بود و … دست به دست هم داده بود … هر چند من دخالتی در این مسائل نداشتم اما می کردم … که در چنین شرایطی دارم ایران رو ترک می کنم … هر چند، چاره دیگه ای هم نداشتم … هیچ چاره ای … متین خبردار شده بود … اومد سفارت اما اجازه ملاقات بهش ندادن … دولت و وزارت خارجه هم درگیرتر از این بود که بخواد به خروج بی اجازه یه تبعه عادی رسیدگی کنه … و من با کمک سفارت، با آرتا به لهستان برگشتم …🇲🇨🛫 پام که به خاک لهستان رسید ... از شدت خوشحالی گریه ام😍😭 گرفته بود … برام هتل🏬 گرفته بودن و اعلام کردن تا هر زمان که بخوام می تونم اونجا بمونم … باورم نمی شد … همه چیز مثل یه رویا بود … اما حقیقت اینجا بود … یه رویا فقط تا پایان خواب ادامه داشت … جایی که بالاخره یه نفر صدات کنه و تو از خواب بیدار بشی … مثل رویای کوتاه من، رویایی که کمتر از یک ماه، طوفانی شد … ‼️کم کم سر و کله افراد عجیبی پیدا شد … افرادی که ازم می خواستن علیه ، ، و … در ایران🇮🇷😕صحبت کنم …‼️ هنوز ایران درگیر امواج شدیدی بود اما اونها می خواستن … طوفان دیگه ای راه بندازن …🌪😑 افرادی که می خواستن من رو به اسطوره خواهی 👈در تقابل و مبارزه با تبدیل کنن ... ادامه دارد.... 🕋❤️✝✝🕋❤️🕋 ✍نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 و ✨💞 🕋داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ ✝قســـــــمٺ ✨مرزهای آزادی . . کلافه شده بود … از هر طرف که جلو می رفت، من دوباره برمی گشتم سر نقطه اول … اون از من می خواست ❗️ رو بگم … ولی مهم این بود که و برای قصد داشت از این حقیقت استفاده کنه … . . چیزی که اون روز، من موفق نشدم از توی حرف های اون به دست بیارم … . . چند روز بعد، دوباره چند نفر خانم دیگه اومدن … بین تمام حرف های اونها یه چیز مشخص بود … 🏹اونها رو گرفته بودن … موضوع، خشونت و ظلم علیه جامعه زنان …❗️❗️ . . اونها می خواستن.... من بیام جلوی دوربین ها و تمام اتفاقاتی رو که برای من افتاده بود رو نسبت بدم … . . همین طور که داشتن حرف می زدن … با آرامش به پشتی صندلی تکیه دادم … . – متاسفم … من نمی تونم با شما همکاری کنم … . . با تعجب بهم نگاه کردن …. . . – چرا خانم کوتیزنگه؟ … . . – چون کسی که مسلمان بود … من بودم، نه همسرم … من، پدرشوهر و مادرشوهرم مسلمان بودیم ولی اون نبود …❗️ . . – اما ،🎯زنان زیادی مثل شما هستن … زنانی که از حق مسلم برخوردار نیستن …❗️ . . خنده ام گرفت … . . ⬅️– و اتفاقا زنانی هم هستن که اونقدر آزادن که به خودشون اجازه میدن … خارج از چارچوب دین و اخلاق ، با یه مرد متاهل، ارتباط داشته باشن … مهم آزادی نیست … … مرزهای آزادی شما کجا تعریف میشه؟ … ادامه دارد.... 🕋❤️✝✝🕋❤️🕋 ✍نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے