eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
520 دنبال‌کننده
239 عکس
306 ویدیو
4 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋به نام خدای یکتا 🦋 🌼 📚 ______________ خدا حافظ _درضمن -چی _خواهرم نامزد داره😂 -خیلی بیشعوری😂 _گفتم یک دفعه نظری نگاهی🤨 -اهلش نیستم😂 _معلومه قشنگ معلومه 😅 -خداحافظ ((جلو تر رفتم نرگس هنوز داشت با دختره صحبت میکرد واااایییییی دخترههههه دخترهههههههههه😭 همونه همون بود همونی تو خونمون برادعا میومد همون همونیییی که منننننن خدایااااا شکرت میددوووونی آرزوووو داشتم حتی یه بار یه بار دیگه فقط ببینمش 😭 جلو تر رفتم... _سلام سلام خانم +سلام -سلام (واااای صداااااشش _خوب هستین؟ -ممنون (وااااییی خداااا +چرا چشهات قرمزه _نمیدونم قرمزه؟! +اره شبیه آدامایی شدی که کلی زوق دارن😂 _عجب😂 (واااای خداااا خنده هاش...... 😭 _نرگس من میرم داخل بیا شما +چشم (وای من کلا دارم به کجا ها کشیده میشم بابام رو این چیزا که خیلی حساسه به زور راضی شد که با هاشون متفاوت باشم.. ولی بازم خوبه پنهانی باهاش باشم فقط به دوستام بگم شبیهشون بشم همش میان از عشق حرف میزنن همه عاشق........ شونن فقط من تو زندگیم هیچکس نیست مسخرم میکنن اینجوری دیگه کلا مثل دوستام میشن نمیخوام دیگه به غیر این دختر به کس دیگه ای فکر کنم...... بابام خیلی رو مسئله محرم نامحرمی حساسه نه بابام امیر علی خودممممم خودم که اینقدر حساسم برا خواهرم که مرد غریبه حتی صداشونشنوه واااای اگه بخوام شبیه دوستام بشم باید دور خونوادم خط قرمز بکشم بابام بهم میگه هر جور میخوای بشی بشو فقط معتاد و.......اینجوری نشو هیچوقت با احساس هیچکس بازی نکن همراه دوستات نگرد وااااااایییییی دارم دیووونه میشم خداااااا نرگس تو رو خدا زود بیا ببینم کیه خداااا صدای نرگس می اومد اومده))) +اره اره -خب باشه بیا برو ظرفا رو بشور +چشم یه دقیقه _نرگس نرگس؟! +جانم!؟ _چه میکنی؟! +ظرف میشورم چطور!؟ _این کی بود ها‌؟! +کدوم!؟ _همین دخترو +آتنا _اسمش آتناس +بله _چه اسم قشنگی دوستته؟! +اره! _چرا چادر نمیپوشه؟! +تو از کجا میدونی!!؟ _میومد خونمون برا دعا +اره _خب +چی خب -آرمان همسایه مونن ندیدیشون مگه؟؟ _واقعا همسایمونه!؟؟؟ اره. نرگس؟؟ +چی؟؟ همسایمونه؟؟ -نمیدنستی مگه؟؟! _نه _از کی همسایمون شده چرا من نفهمیدم؟؟ کدوم خونه ان +خیلی وقته که اومدن همین نزدیکمونن روبرو خونه خودمون یکم اون ور تر خونه ای که درش خاکستریه همون _اها اها فهمیدم خریدن خونه رو؟؟ _اره خیلی وقته _کی اومدنننن دقیقااااا +آرمان من الان ذهنم جای دیگس اصلا نمیفهمم چی میگی... _همین بگو بعد باز ذهنتووو بررررر من باید بفهمن اینا کین چین عههههه +به توچه _چییی +آرماننن آدمن دیگه _چند تا خواهر برادر دارن؟؟ +دوتا پسر _چیو چی؟؟دخترن یا پسر +آرمانن 😂 مگه درباره آتنا صحبت نمیکنی همین دختری الان داشتم باهاش صحبت میکردم😂 _ارهههه مگه تو داری کیو میگی؟؟؟؟؟؟؟؟ +همینو _نرگس درست بگوووو دیووونم کردی +دیووونه خودش دختره داداششم پسر دارم میگم دوتان میگی چیو چی یه دختر یه پسر _تو گفتی دوتا پسر 😐 +منظورم این بود که دوتا پسر هم منظورم این بود که اون یکی پسره خودش که دختره وقتی دوتان یکیشون دختره یکشون پسر _عههههههه +اصلا هیچی تو دیوونه شدی منم دیوونه کردی +اقا منم فکرم جای دیگس ولم کن _همینو بگو ازدواج کردن؟؟؟ +اره _واقعا ازدواج کردههههه؟؟؟؟؟؟ (بغضه ناجوری مهمونم شد +کیو میگی؟؟ _آتنا +نه _نرگس خیلی گاویییی درست بگووو +ارمانننن بابااااا _بسههه اینم تا بهش تو میگیم بابا بابا میکنه 😒 لووووس
🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍂 🍃🍁🍂🍃🍁🍃 🍁🍃🍁🍂🍁 🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁 🍃🍁 🍁 ༻﷽༺ 🍃ڀݭࢪ ݕڛيڄے_ڋݗټࢪ ڨࢪټے🍂 شقایق:ای وای هنوز بیخیال نشدی ؟ چقد گیری تو دختر - هه بشین تا بیخیال بشم مریم:ما برای اون بخت برگشته نیومدیم از سر بیکاری اومدیم -خوبه که اومدید اتفاقا کارتون دارم مریم :ها ؟ بگو بینم کارت چیه -راستش من هر کاری کردم نتونستم ساعت کلاس ها و ساعت های کاری امیر علی رو پیدا کنم شقایق:اینکه مشکلی نیست دختر خاله من هم همکارشه هم همکلاس با ذوق از جا پریدم: -جدی میگی کی هست کجاست الان شقایق:مسعول بسیج بانوانه -اه خانم حسینی رو میگی؟ چشماش رو باریک کرد و گفت: شقایق:تو از کجا می شناسیش ؟ -از اونجا که الان پیشش بودم و رفتم عضو بسیج شدم دهن دوتاشون از تعجب باز موند : مریم:تو میخوای بری بسیج ؟ تو کجا بسیج کجا ؟ - هه چه خوش خیالی ها من فقط برای نزدیکی به امیر علی رفتم اونجا مریم:یعنی جدی جدی نمیخوای بیخیال این بیچاره بشی ؟ -امکان نداره باید ادب بشه رو به شقایق گفتم: -حالا به نظرت دختر خالت آمار میده؟ شقایق: آره بابا ببین چطور خودم تخلیه اط لاعاتیش کنم کارت نباشه -مرسی گلم فقط مواظب باش نفهمه واسه منه گندش در بیاد شقایق:اوکی بابا خیالت راحت تا فردا خبرش بهت میدم -ممنون عشقم مریم با افسوس سری تکون داد و گفت: نویسنده : آذر_دالوند رمانکده زوج خوشبخت ❤️ https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af 🍁 🍃🍁 🍂🍃🍁 🍁🍃🍂🍁 🍃🍂🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍃🍁 🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍃🍁🍃🍁 🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍂🍁🍃🍁 🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁