هدایت شده از مخزن رمان لبخند بهشتی
🌸🌿🦋
🌿🌸
🦋
#رمان عاشقانه❣مذهبی
#لبخند_بهشتی 🦋🌿
✍درحال نگارش..
به قلم دلنشینِ : میم بانو🌸
🌿🦋✨#عاشقانه ای ارام که شما را به دنیای پاک و معصوم دختران #محجبه و #مومن سرزمینم دعوت میکند..✨🦋🌿
💐🌟💐درپارت شبانگاهی 🌙 حضور منورتان تقدیم میگردد.💐🌟💐
🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋
❌ #کپی رمانها بدون #اجازه ممنوع ❌
↪️ریپلای به #قسمت_اول رمان🔰
🌸🌿 eitaa.com/romankademazhabi/24534
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی
📚 @romankademazhabi ♥️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_دوم مادرم ما
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_سوم
تقریبا یک هفته از مراسم چهلم بابا رضا گذشته بود که قرار شد انحصار وراثت انجام شود . عمو محسن سعی داشت تمام اموال را بالا بکشد ولی پدرم سخت تلاش میکرد تا نگذارد عمو محسن به خواسته اش برسد ، ولی به تنهایی نمیتوانست جلودار عمو محسن شود . به همین دلیل با عمو محمود صحبت کرد ولی او در جواب گفته بود
_من نمیخام با محسن درگیر بشم تو هم بهتره بیخیال بشی کاری از دست ما برنمیاد .
پدرم از این حرف بشدت ناراحت شده بود و در آخر وقتب عمو محسن اموال را بالا کشید پدرم با عمو محمود مجددا صحبت کرد و گفته بود که تصمیم دارد هم با او و هم با عمد محسن قطع رابطه کند ولی عمو محمود اصرار داشت که پدرم این کار را نکند ولی پدرم پاسخ داده بود
_اگه این رابطه یک ذره برات ارزش داشت نمیزاشتی کار به اینجا بکشه و محسن هر غلطی دلش میخواد بکنه .
با صدای پدرم از خاطرات بیرون می آییم
_خب پیاده بشید رسیدیم .
نگاهی به دور و اطراف می اندازم . هنوز هم در همان محله قدیمی زندگی میکنند . وقتی به کوچه باریکشان نگاه میکنم تمام خاطرات کودکی ام برایم تداعی میشود . یاد لی لی بازی هایی که باسوگل و دعواهایی که با شهروز میکردم میافتم . بی اختیار لبخندی روی لبم شکل میگیرد . روبه مادرم میگویم
_بریم
لبخند مهربانی میزند
+بریم
پدر شیرینی به دست جلوتر از ما حرکت میکند و زنگ در را میفشارد . روبه روی در سفید رنگ خانه یِشان می ایستم و نفس عمیقی میکشم . کمی استرس دارم و دست هایم یخ کرده است . حتم دارم صورتم رنگش پریده . عمو محمود از پشت آیفون تصویریشان (بفرمایید خوش آمدیدی)میگوید و سپس در را باز میکند.
🌿🌸🌿
《هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت》
فاضل نظری
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_چهارم
وقتی وارد حیاط میشوم ذوق وصف ناپذیری میکنم . مگر میشود آن همه زیبایی را دید و خوشحال نشد ؟ هنوز هم مثل گذشته زیبایی اش انکار ناپذیر است . سمت چپ حیاط پر از گل های محمدی صورتی و سفید است و میان گل ها ۲ درخت انار که تازه شکوفه داده اند دیده میشود . در سمت راست گل های یاس سفید و زرد زیبایی حیاط را دوچندان گرده اند . درخت پسته و زیتون کنار گل ها به حیاط صفا بخشیده است . به خوبی معلوم است که باغچه ها را تازه آب داده اند چون قطرات آب روی برگ ها خود نمایی میکنند . بوی خاک خیس با بوی یاس و گل محمدی ترکیب شده و هوش حواس را از آدم میگیرد . خانم جان عاشق حیاط خانه ی عمو محمود بود و لقب بهشت گمشده را به آن داده بود . از سنگ فرش ها عبور میکنیم و نزدیک در ورودی خانه میشویم . کنار ساختمان تاب دونفره سفید رنگی قرار گرفته و نزدیک آن باغچه کوچکیست که در آن تنها یک درخت توت تنومند جا خوش کرده است . به یاد کودکی هایم میافتم . همیشه سر این درخت و توت هایش در تابتان دعوا داشتیم . همیشه تابستان دست هایم بخاطر توت چیدن بنفش میشد . انگار پدرم هم دارد به آن زمان فکر میکند . آهی از روی حسرت میکشد و میگوید
_میبینی دخترم ؟ چقدر زود گذشت .
سری به نشانه تایید تکان میدهم
+آره ! خیلی زود دیر میشه
با صدای سلام عمو محمود سر بر میگردانم . همه دم در به استقبالمان آمده اند . به سمت در میرویم و پدرم شروع به احوالپرسی می کند . بعد نوبت به مادرم میرسد . بعد از ورود مادرم با قدم هایی آهسته به عمو محمود نزدیک میشوم . صورت تپل و تیره رنگش با چشم های روشنش صورتش را دلنشین کرده لب های نازکش را به خنده باز میکند . کت و شلوار سرمه ای رنگی همراه با بلیز سفید بدن هیکلی اش را در بر گرفته است . مثل گذشنه ها تسبیح تربتش را میان انگشتانش میچرخاند .
🌿🌸🌿
《در کوزه ی خشکیده نمی راه ندارد
بیچاره نگاهی که به امید تو تر شد》
حسین دهلوی
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
لذت شعر بهآن است که والا باشد
هدف شعر ظهور گل زهرا باشد
جان ناقابل ما نذر شما مهدی جان
علت هستی ما حضرت مولا باشد ..
#یااباصالحالمهدی 🍃🌼🍃
#عید_بیعت 🎊💐🎊
#آغاز_امامت_امام_زمان عج🍃🌼🍃
(تقویم همسران)
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی)
✴️ دوشنبه 👈 5 آبان 1399
👈 9 ربیع الاول 1442👈 26 اکتبر 2020
@taghvimehamsaran
🕌مناسبت های دینی اسلامی .
🌹 امامت و تاج گذاری حضرت ولی عصر سلام الله علیه و عجل الله فرجه و روز اول امامت آن جناب .
🌺 روز برطرف شدن غم ها و عید بزرگ امت است .
🔥 قتل عمر بن خطاب به "روایتی " .
🔥 قتل عمر بن سعد به دست مختار " به روایتی " .
🌙⭐️امور دینی و اسلامی .
📛 خرید ملک خوب نیست و زود ازبین می رود .
👶برای زایمان مناسب و نوزادش محبوب و مقبول خواهد شد .ان شاءالله
🤒بیمار امروز شفا یابد. ان شاءالله
✈️ مسافرت خوب نیست در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👩❤️👩حکم مباشرت امشب.
مباشرت امشب (شب سه شنبه ) فرزندش بسیار مهربان ، دل رحم ، سخاوتمند و پاک زبان و مرگ او به شهادت باشد . ان شاءالله
🔭 احکام نجوم
🌓 امروز انجام امور زیر نیک است :
✳️ از شیر گرفتن کودک .
✳️ دادن سفارشات تجاری .
✳️ و افتتاح پروژه ها و کارها نیک است .
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، موجب درد و بیماری می شود .
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث درد اعضا می شود .
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند
تعبیرش از آیه ی 10 سوره مبارکه " یونس " است .
دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام ....
و از معنای ان استفاده می شود که از خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و آخرت به او نفع رساند . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
دل را پر از طراوت عطر حضور کن آقا تو را به حضرت زهرا ظهور کن🍃🌸
آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه برگرد و شهـر را پر از امواج نور کن🍃🌸
☞🌺✨🦋🌺✨🦋🌺✨🦋🌺✨🦋🌺✨🦋🌺✨🦋🌺🦋🌺🦋🌺🦋🌺
🦋🌈🍄☔️
🌈🦋
🍄
☔️
🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید #رمان_روژان 🦋
باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈
🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣
روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت #امام_زمانش دلبسته استاد راهش می شود.🌟
💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈
🌟👈ریپلای به پارت اول از فصل اول👇
eitaa.com/romankademazhabi/22961
🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی #روژان و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در #فصل_دوم دنبال میکنیم😍💕
📣 از فردا 😍 #فصل_دوم رمان زیبای #روژان را در بخش ظهرگاهی☀️ در کانال 📚رمانکده مذهبی❤️ بخوانید.
↪️ریپلای به پارت اول فصل دوم👇
eitaa.com/romankademazhabi/24117
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی
📚 @romankademazhabi ♥️
#حدیث🌱
﴿امامحسین؏﴾
‹چیزی که ازارزشتان بڪاهد،برزبان جاری نڪنید..›
🦋جلاءالعیون،ج2،ص205
📿
♥️↓🌿
🌸🌿🦋
🌿🌸
🦋
#رمان عاشقانه❣مذهبی
#لبخند_بهشتی 🦋🌿
✍درحال نگارش..
به قلم دلنشینِ : میم بانو🌸
🌿🦋✨#عاشقانه ای ارام که شما را به دنیای پاک و معصوم دختران #محجبه و #مومن سرزمینم دعوت میکند..✨🦋🌿
💐🌟💐درپارت شبانگاهی 🌙 حضور منورتان تقدیم میگردد.💐🌟💐
🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋
❌ #کپی رمانها بدون #اجازه ممنوع ❌
↪️ریپلای به #قسمت_اول رمان🔰
🌸🌿 eitaa.com/romankademazhabi/24534
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی
📚 @romankademazhabi ♥️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_چهارم وقتی و
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿#قسمت_پنجم
با محبت لبخندی میزنم
+سلام عمو . خوب هستین ؟ چقدر دلم براتون تنگ شده بود
سرم را آرام میبوسد
_سلام عمو جان خوش اومدی . دل منم برات تنگ شده بود دخترم ماشالا چقدر بزرگ شدی
سر به زیر می اندازم و زیر لب ممنونی میگویم . به سمت خاله شیرین میروم . صورت گرد و زیبایش هنور هم مثل گذشته است فقط چند چروک کنار چشمش افتاده است . چشم های درشت و ابرو های مشکی رنگش تضاد جذابی را با صورت سفیدش ایجاد کرده اند . به آرامی سلام میکنم . با محبتی بیریا در آغوشم میکشد
_سلام به روی ماهت عزیزم . چقدر خانوم و زیبا شدی .
از آغوشش بیرون می آیم و گونه اش را میبوسم
+ممنونم چشماتون قشنگ میبینه . ببخشید مزاحم شدیم .
اخم تصنعی میکند
_ این حرفا چیه . شما مراحمی عزیزم .
از کودکی هم خاله شیرین را خیلی دوست داشتم و معتقد بودم مادر دوم من است . چون همیشه مهربان و خوش اخلاق بود و درست مثل بچه های خودش با من رفتار میکرد . نگاهم را از خاله شیرین میگیرم و به سوگل میدوزم . هنوز هم شبه ۹ سال پیش فقط قدش بلند شده است . نگاهی به سر تا پایش می اندازم . مانتوی سرمه ای رنگ بلندی همراه با شلوار سفید به تن کرده . روی مانتو پر است از دایره های کوچک سفید رنگی که نظر هر بیننده ای را جلب میکند . اندامش ظریف و دلفریب است . روسری حریر کاربنی رنگش صورت کشیده و گندمش اش را قاب گرفته است . چشم های درشت و مشکی و ابرو های کمانی اش او را به شدت به خاله شیرین شبه میکند . بینی قلمی و لب های کوچکش را از خانم جان به ارث برده و لب و گونه های اناری رنگش هم جذابیتش را تکمیل میکند . ابرویی بالا میاندازد و میگوید
_سلام بی معرفت ،دلم برات تنگ شده بود . نمیگی من از دوریت دق میکنم؟
لبخند دلربایی به صورتش میپاشم
+سلام خانم با معرفت . هنوز دست از شیطونی برنداشتی ؟
خنده مستانه ای میکند
_توبه اینا میگی شیطونی ؟ پس حالا کجاشو دیدی
با صدای مردانه آشنایی سر برمیگردانم
_سلام نورا خانم . خوش اومدید
🌿🌸🌿
《خویش را در جاده ای بی انتها گم کرده ام
بعد تو صد بار راه خانه را گم کرده ام》
حسین دهلوی
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay