eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
720 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
💔 نگارا از مهمان نميخواهی؟؟ دلے آشفته و حیران نمیخواهی؟؟ خدا را شڪر نوڪر کم نداری لیڪ غلام و نوڪر از نمیخواهی؟ اللهم ارزقنا زیارٺ 💚
⚜ ذکر صالحین ⚜ 🔴چه زنانی با حضرت فاطمه محشور می شوند؟ ✅حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: سه طایفه از زنان امت من عذاب و فشار قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت فاطمه (س ) محشور مى شوند. طایفه اول : زنى كه با فقر و تنگدستى شوهر خود بسازد و توقع بیجا از او نداشته باشد. طایفه دوم : زنى كه با تندى و بداخلاقى شوهر خود صبر كند و بردبارى خود را از دست ندهد. طایفه سوم : زنى كه براى رضاى خدا مهریه خود را به شوهر ببخشد. 📚 مواعظ العددیه ، ص 75 ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی 📚 @romankademazhabi ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و عرض ادب خدمت خوانندگان پر شور و با محبت رمان زیبای روژان💐 💥💥با یک خبرخوب خدمتتون رسیدم حتماخبر دارید که به امیدخدا قرار هست بصورت کتاب چاپ بشه.💐🤲 باتوجه به استقبال شما عزیزان از فصل سوم روژان نویسنده عزیزمون سرکار خانم فاطمی تصمیم گرفتند مستقیما باشما درارتباط باشند😍😍 میتونیدسوالاتتون رو از ایشون بپرسید و ایشونم از نظرات و پیشنهادات شما استفاده خواهند کرد 😍😍 لطفا سوالاتتون فقط و فقط پیرامون محتوای رمان باشه🙏 💥💥گروه پیشنهاد و انتقاد رمان روژان با حضور نویسنده رمان: سرکارخانم فاطمی (تبسم )👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3919315078Cf66837e8fc ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی 📚 @romankademazhabi ♥️
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 #رمان_روژان 🍄 📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️ 📂 #فصل_سوم 🖇 #قسمت_سی_یکم
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 همه چیز به سرعت مهیا شد . فردا صبح زود قراربود برای همیشه از کشور عزیزم خداحافظی کنم و قدم به جایی بگذارم که شناخت بسیارکمی از آن دارم. به مناسبت مهاجرتمان ،حمید همه اقوام درجه یک را دعوت کرده بود. داخل حیاط میز و صندلی چیده بود .مهمانان یکی یکی می آمدند ،بعضی از آنها هنوز از ازدواج من و حمید خبر نداشتند و این موضوع باعث نگرانی من شده بود. حال عجیبی داشتم دلنگرانی توامان با استرس و دلهره. بعد از صرف شام ،حمید رو به مهمانان کرد _دوباره از اینکه تشریف آوردید ،تشکر می کنم.میدونم که بعضیاتون سالهاست منتظر بودید من شما رو به جشن ازدواجم دعوت کنم ولی خب چه کنم که شما خوش شانس نبودید چرا که هیچ دختری حاضر نمیشد با این تحفه تخص فامیل ازدواج کنه،باید استغفار میکردید بخاطر وجود من در خاندانتان صدای خنده جمع بلند شد.با لبخند به حمید چشم دوختم که با محبت نگاهم میکرد. حمید نگاه از من گرفت و دوباره به جمع دوخت _یک خبر خوش دارم براتون تا این افسردگی نشسته در جانتون فراری بشه. من چند ماهی میشه که با نیمه گمشده ام، آشنا شده و ازدواج کردم. اول همه با تعجب به هم نگاه میکردند و بعد هرکدام حرفی زدند (شوخی میکنی ؟ مارو گرفتی؟ آخه کی زن تو میشه؟ و ....) حمید با شنیدن تعجب همه زد زیر خنده و خنده گویان جواب داد _میبینیم زیادی از من ناامید بودید بهتون حق میدم ولی خدا وکیلی حالا من اونقدرا هم بد نبودم که ترشی بندازینم! دوباره صدای خنده بلند شد یکی از پسر های فامیل باخنده گفت _اگه راست میگی چرا خانمت تو جمع نیست؟من غریبه ای تو جمع نمیبینم ؟خالی نبند داداش ،بیا بریم خودم واسه جفتمون آستین بالا میزنم حمید سریع جواب داد _نه نه ممنون از شما به ما زیاد رسیده در ضمن خانومم تو جمع هستند ،الان نشونتون میدم. استرس گرفته بودم و سر انگشتان دستم از سرما گزگز می‌کرد _عزیزم نمیخوای تشریف بیاری اینجا با شنیدن صدای حمید به سرعت سرم را بالا آوردم نگاه مهربانش را به من دوخته بود. زهرا کنار گوشم پچ زد _برو دیگه ،چرا ایستادی؟ با استرس از پشت میز برخواستم و به سمت حمید رفتم. &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌کپی رمانهای رمانکده مذهبی بی اجازه جایزنیست❌ ↪️ ریپلای(دسترسی به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 صدای پچ پچ مهمانان بر نگرانی هایم بیشتر دامن میزد. حمید دستم را گرفت _همه اتون میدونید که من بخاطر شغلم که دائم در سفر بودم قصد ازدواج نداشتم و به نحوی از زیر بار مسئولیت فرار میکردم ولی خب همیشه زندگی اونجوری که ما می خوایم رقم نمیخوره . یه روزی به خودم اومدم و دیدم من یک دل نه صد دل ،نه !من هزاردل عاشق خانوم شدم و زندگی بدون اون برام معنایی نداره. من عشق را با ایشون تجربه کردم و حس زیبای پدر بودن رو با نجلای عزیزم. من و خانواده جدیدم فردا صبح برای آغاز زندگی جدیدمون راهی فرانسه میشیم. این جشن هم به همین منظور گرفته شد. از همه شما که تشریف آوردید بسیار ممنونم. ان شاءالله دعای خیرتون بدرقه راهمون باشه. با اتمام حرف های حمید صدای سوت و دست مهمانان بلند شد. آقاجان به سمتمان آمد و اول پیشانی من و بعد پیشانی حمید را بوسید _الهی خوشبخت بشید .حمید مواظب دخترم هستی وگرنه من میدونم و تو. نگاهم را به چهره مهربانش دوختم ،بعد از شهادت کیان شکسته تر شده بود ولی مثل همان موقع مهربان بود و صبور. موها و محاسنش سفید شده بود و صورت نورانی‌اش را نورانی‌تر کرده بود. الحق که شهید زنده بود و پدر شهید بودن برازنده اش. دل کندن از آنها برایم سخت بود ولی ترس از دست دادن نجلاء بیشتر آزارم میداد. اشکم که روی گونه ام چکید ،سرم را پایین انداختم. _باباجان چرا گریه میکنی با صدایی که از بغض میلرزید،آهسته نجوا کردم _هنوز نرفته دلتنگتونم آقاجون. با دستان چروکیده اش اشکهایم را پاک کرد. _ما هم دلمون براتون تنگ میشه ولی خوشبختی و آرامش شما برامون مهمتر گریه نکن بابا جان با شنیدن صدای پایی که به سمتمان می آمد چادرم را مرتب کردم و به اجبار لبخند به لب آوردم. نیمه های شب بود که دیگر کم کم مهمانان بعد ازتبریک و دعای خیر عمارت را ترک کردند. برخلاف انتظارم مراسم خوبی بود و خبری از حرف های تحقیر کننده نبود البته اگر از کلام نیش دار سیمین و فروغ خانم بگذریم. &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌کپی رمانهای رمانکده مذهبی بی اجازه جایزنیست❌ ↪️ ریپلای(دسترسی به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
•💜 ‌•💙 الله شائف کل الاشیاءالتی تجاهلوها الاخرین🌱 خداوندتمام آنچه دیگران نادیده می‌گیرند را می‌بیند :) 💜 🦋°•.|من و تنهایی هام🍂 ♥️🦋°•.| @tanhaeiham
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
مانتوهای پوشیده مد سال😃😍 🔴پرداخت درب منزل و رایگان 🔴 🔴 قابل تعویض و مرجوعی 🔴 تابستانه ۵۰ تومان🙋‍♀ اداری ۸۰ تومان🙆‍♀ مجلسی ۷۰ تومان💃 شیک بازار تهران همه موجوده😎 با بیش از۴۰هزارعضو https://eitaa.com/joinchat/1239547927C9d79bbc25d ارسال رایگان به کل کشور😍💞💞
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
مانتوهای پوشیده مد سال😃😍 🔴پرداخت درب منزل و رایگان 🔴 🔴 قابل تعویض و مرجوعی 🔴 #مانتو تابستانه ۵۰ تو
دوستان گلم این تولیدی 👆👆👆 برای کاردرمنزل به صد نفرخانوم ازهرشهرستان کشور برای بسته بندی لباس وارسال به سراسرکشور نیازداره لطفا واردکانال بشیدوشرایطش روببینید فرم استخدامی فقط به مدت سه روز هست عجله کنید حقوق اداره کار و بیمه هم دارند😍 https://eitaa.com/joinchat/1239547927C9d79bbc25d
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🍃🍃 ✨؎۩اَلسَّلامُ عَلَی الْمَهْدِیِّ الَّذی وَعَدَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ الاُْمَمَ،" ✨؎۩"سلام بر مهدی که خدای عزّ و جلّ امّتها را به وجود او وعده داد،" •~•~•~•~•~•~ 🌸🍃سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد! بپذیر سلام کسی را که قلبش، خانه محبت توست و چشمهایش مشتاق دیدار تو... 🥀
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
💡از یک کیلو تا یک کشتی در پلت فرم آنلاین خرید و فروش مواد غذایی و محصولات کشاورزی 🔎اینجا به راحتی تامین کننده یا خریدار مناسب رو پیدا کن 💯 به رایگان، در بازاری به وسعت ایران... sandbadcell.com sandbadcell.com sandbadcell.com sandbadcell.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چشم آلوده و نظر به جلوه خدا آیت الله ناصری دولت آبادی ┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈ رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی 📚 @romankademazhabi ♥️