eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
721 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
ای‌زن به‌تو ازفاطمه این‌گونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است فرقی نداره چادری هستی یا نه بزن روی چادر ببین تورو کجا می‌بره👇 ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️⚫️ ⚫️⚫️⚫️⚫️ ⚫️ ♦️♦ ♦️ سری در این دعوته حتماً ببین چیه🎁👆
✅زنی ڪه نصف پاداش شهید را دارد ✍مردی خدمت رسول خدا (ص) آمد و عرض ڪرد:«همسری دارم ڪه هر گاه وارد خانه مى شوم به استقبالم مى آيد و چون خارج مى شوم بدرقه ام مى ڪند و زمانى ڪه مرا اندوهگين مى بيند، مى گويد: اگر برای روزی ( ) غصه مى خوری ، بدانڪه ديگری ( ) آنرا به عهده گرفته است و اگر برای غصه مى خوری ، خدا اندوهت را زياد ڪند (بيشتر به فڪر آخرت باش.)» رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند در روی زمين عاملان و ڪارگزارانى دارد و اين زن يڪی از عاملان خدا است . او نصف پاداش شهيد را دارد» 📚 وسائل الشیعه ،ج 14 / 17 بهشت خانواده جلد اول، 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
✅تولید و پخش پوشاک بچگانه✅ ✅🤑قیمت استثنایی 😍✅ ❌با توجه به گران شدن پارچه وتورم های لحظه ای موجود در بازار اما واسه ما هیچ تاثیری درقیمتها نداشته و همچنان قیمتها همانند سابق پایین میباشد❌ ✅ارسال به سراسرکشورباکمترین هزینه ✅حمایت از تولید داخلی 👏👏 http://eitaa.com/joinchat/111607809C0077498ddb 👇👇👇👇👇 🙏اول! قیمت ها رو مقایسه کنید،😃 🌺🌺 بعدا بخرید 🌺🌺 ✅✅نیوکالکشن زمستان رسید ✅✅ بیواسطه خرید کن باضمانت مرجوعی🌺دیگه چی از این بهتر😉 بهترین ✅ مناسبترین 🔳🔳تخفیفات 🔳🔳
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️✨﷽✨🌸♥️🌸♥️ ♥️ "با او" بعد از پایان مراسم در حرم حضرت عبد العظیم حسنی بیرون رفتم تا محمد و پیدا کنم کنار حوض وایساده بود با دیدنم دستی تکون داد که کنارش رفتم _سلام داداش قبول باشه _سلام قبول حق بریم؟ _بله به سمت ماشین رفتیم و سوار شدیم. در طول راه حرفی بینمون رد و بدل نشد که با یاد اوری چیزی سریع گفتم: _داداش؟! _جانم! _میشه ازت یه درخواستی بکنم نه نگو؟! همونطور که نگاهش به روبرو بود، جواب داد: _تا ببینم چی باشه _داداش میدونستی امسال عمه نتونست ثبت نام کنه بره کربلا _چرا؟! همه ی قضیه را براش تعریف کردم. _چقدر خوب خب حالا برو سر اصل مطلب! _داداش امسال میتونی یه کاری بکنی اربعین بریم کربلا؟ محمد با این حرفم خشکش زد «دوستان این قسمت را خیلی کوتاه از زبان محمد نوشتم» با این حرف زهرا خشکم زد کربلا؟ چرا یادم رفته بود که یه اقایی دارم که باید برم دیدارش قلبم تیر کشید اخ دلم پر کشید برای کربلا میمیرم برای اونجا اشک توی چشمام حلقه زد _ من هر کاری میکنم اگه قسمت باشه ان شالله میریم با این حرفم زهرا لبخندی زد میدونستم دل اونم پر میکشه ضبط را روشن کردم و مداحی چشماتو ببند را گذاشتم. چشماتو ببند....خیال کن که با زائرایی چشماتو ببند....خیال کن الان کربلایی وقتی عاشقی تو همون جایی چشماتو ببند....اگه گذاشت گریه ی بی امونت چشماتو ببند....چای عراقی بخور نوش جونت حالا که شده گریه مهمونت از ما که گذشت الهی که هیچکس از سفر جا نمونه😭😭 الهی که هیچکی دیگه تنها نمونه از ما که گذشت دلمم بجور شکست زهرا سرش و به شیشه تکیه داده بود و گریه میکرد انگار با این مداحی داغ دل دو تامون وا شده بود اقا.....این همه زائر سیاهی بودن نبردی حرم آقا نبردیم حرم با این جای مداحی دوتامون صدای گریه مون بالا رفت... تا خونه سکوت کرده بودیم «الهی که هیچکس از کربلا جا نمونه همراهان برای بنده و مدیر و ادمین کانال خیلی دعا کنید دلمون را غم رفتن گرفته این قسمت را خیلی گریه کردم «این قسمت را بخاطر جامونده های کربلا نوشتم» یا ایا عبد الله همه ی مارا بطلب بیایم پابوست 🚫کپی فقط با رضایت و هماهنگی با نویسنده حلال است. 🚫در غیر این صورت نویسنده به هیچ عنوان راضی نیستند. 🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
مژده مژده 👏👏👏👏👏👏 های پنج کتاب پررر جااااایزه و محشرررررررر سه جلد از کتاب قهرمان من با جایزه 10میلیون تومنی👏😳 کتاب مهاجر سرزمین آفتاب با جایزه 10میلیون تومنی😳👏 کتاب نذر مخصوص با جایزه10 میلیون تومنی😳👏 روش شرکت در مسابقه😳😍👇 http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
** وقتی آقا محسن حججی در خواب هم اثرگذار است شب چهارم محرم در عالم خواب دیدم چند تا خانم محجبه، چادری را به من هدیه کردند، حیران از خواب برخاستم، دوباره به خواب رفتم، باز هم همان خانم‌ها را دیدم که مقنعه سرم گذاشتند و پیشانی مرا بوسیدند، نسبت به این کارشان معترض شدم، باز هم از خواب بلند شدم، صبح روز پنجم محرم ساعاتی از صبح نگذشته بود که باز هم خواب به سراغم آمد، این‌بار در خواب، شهید مدافع حرم محسن حججی که پرچمی به دستش بود را دیدم، خودش......😭😭 ** http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماجرای شخصی که به امام زمان علیه السلام توسل میکرد و حاجت روا نمیشد... 🎙 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
بسته عالی در روایت گری قدرت زن 😍👏 ۷ تقریظ رهبری و یک توصیه مطالعه رهبری بر کتابها ⬅️ اکرم اسلامی ⬅️ فاطمه سادات میرعالی ⬅️ بهناز ضرابی زاده ⬅️ بهناز ضرابی زاده ⬅️نیلوفر شادمهری ⬅️معصومه آباد ⬅️ نورالمهدی ماه پری ⬅️ حمیدحسام و مسعود امیر خانی ⬅️ نجمه جوادی با تخفیف10% ارسال بسته رایگان سفارش سایت https://oniketab.ir/ref/36/ سفارش راحت 👇 @yaALI744 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
بسته عالی در روایت گری قدرت زن 😍👏 ۷ تقریظ رهبری و یک توصیه مطالعه رهبری بر کتابها #تنها_گریه_کن ⬅
گوشه ای جذاب از تقریظ رهبری بر کتابها👇 کتابی که بلافاصله بعد از توسط 😳 بعد از اینکه رهبری فرمودند : «کتاب «خاطرات سفیر» را توصیه کنید که خانم‌های‌تان بخوانند» همین یک جمله رهبری سرنوشت این کتاب و نویسنده آن را متحول کرد سفارش راحت 👇 @yaALI744 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹 🌾🌹🌾🌹🌾🌹 🌹🌾🌹🌾🌹 🌾🌹🌾🌹 🌹🌾🌹 🌾🌹 🌹 بِسمِ‌اللّهِ‌الرَحمنِ‌الرَحیمَ✨ 🌾رمان بازمانده🌹 قسمت شصت و سوم ✍زینب قائم "بدون او" اذان صبح با صدای عاطفه بیدار شدم _زهرا پاشو اذان شده اروم روی تخت نشستم روسری و چادرم و سرم کردم و بیرون رفتم. سریع وضو گرفتم و داخل اتاق اومدم عاطفه داشت نماز میخوند سجاده ی کوچکم را از توی کیفم در اوردم و پهن کردم و قامت بستم بعد از خوندن دو رکعت نماز صبح، تسبیحم را از کنار سجاده برداشتم و ذکر گفتم. حس کردم بعد از نماز ارامش خاصی توی وجودم نشست. تازه اتفاقات امشب یادم اومد توی بغل عاطفه خوابم برد شرمنده به عاطفه نگاه کردم حتما تا دیر وقت بخاطر من بیدار مونده ناراحتشم که کردم. نمازش تموم شده بود و داشت سجاده اش را جمع میکرد از پشت بغلش کردم و سرم و روی شونه اش گذاشتم با این کارم هینی کشید که گفتم: _ببخشید ناراحتت کردم حتما دیشب هم بخاطر من تا دیر وقت بیدار موندی من و در اغوشش کشید و گفت: _این چه حرفیه من از اینکه تو ناراحت شدی، غصه خوردم زهرا تو باید قضیه یکسال پیش‌ و فراموش کنی اقا محمد توی بمب گذاری شهید شد اِنّ شاللّه با شهدا مهشور بشه ولی به جان خودم آقا محمد راضی نیست اینطوری خودتو اذیت کتی تو دلم به عاطفه گفتم «کجای کاری عاطفه...جلوی چشمم شهیدش کردند» لبخندی زدم که فقط آتش درونم را زیاد کرد. روی تخت دراز کشیدم که خوابم برد. صبح زودتر از همه بیدار شدم جواب علی و که حالم و پرسیده بود، را دادم روسری و چادرم و سرم کردم و پایین رفتم. اول دارو هام و خوردم بعد صبحانه را آماده کردم. _سلام زهرا جان....صبحت بخیر بیدار شدی؟ با صدای زندایی برگشتم و با خوش رویی جواب دادم: _سلام زندایی...صبح شما هم بخیر بله یه نیم ساعتی میشه چشمش به صبحانه افتاد و گفت: _دستت درد نکنه عزیزم _خواهش میکنم سر میز نشسته بودیم که دایی به همراه عسل اومدند.. سلامی کردیم که نگاهی به میز صبحونه کرد و گفت: _به به دختر گلم‌ چه کرده! دستت درد نکنه عاطفه با موهای نامرتب از پشت سر دایی گفت: _بابا! هنوز ۲۴ ساعت نگذشته که اومده دخترتون شده؟! دایی با خنده نگاهی به عاطفه کرد و گفت: _سلام دختر گلم صبحت بخیر حسود هم که شدی عاطفه بابا اول موهاتو شونه کن بعد بیا حساب رسی 🚫کپی فقط با رضایت و هماهنگی با نویسنده حلال است. 🚫در غیر این صورت نویسنده به هیچ عنوان راضی نیستند. 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay 🌹 🌾🌹 🌹🌾🌹 🌾🌹🌾🌹 🌹🌾🌹🌾🌹 🌾🌹🌾🌹🌾🌹 🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹
🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹 🌾🌹🌾🌹🌾🌹 🌹🌾🌹🌾🌹 🌾🌹🌾🌹 🌹🌾🌹 🌾🌹 🌹 بِسمِ‌اللّهِ‌الرَحمنِ‌الرَحیمَ✨ 🌾رمان بازمانده🌹 قسمت شصت و چهارم ✍زینب قائم عاطفه اول با خنده نگاهی به موهاش کرد و بعد به سمت دستشویی رفت. دایی بعد از صبحونه با پسر ارشدش بیرون رفت عاطفه هم که روی کاناپه نشسته بود و غرق در فضای تلویزیون بود... بعد از خوردن صبحانه ظرف هارا شستم. صدای زنگ گوشیم میومد. سریع دستام و خشک کردم و بالا رفتم گوشیم و از توی کیفم درآوردم سارا بود حتما رسیده تماس را وصل کردم: _الو جانم سارا _سلام زهرا جان خوبی؟ _قربونت من خوبم....رسیدی؟ _اره الان وارد شهر شدم _باشه من الان راه میافتم ورودی حرم وایسا تا بیام! _باشه منتظرم _خداحافظ _خداحافظ دارو هام و خوردم و لباس هام و پوشیدم.. کیفم و برداشتم و از پله ها پایین رفتم عسل با دیدنم گفت: _زهرا....جایی میری آبجی؟ با محبت جواب دادم: _اره عزیزم دارم میرم حرم دوستم هم داره میاد با خواهش گفت: _آبجی....میشه منم بیام یک هفته اس نرفتم حرم بخاطر امتحانام سارا میخواست با خودم حرف بزنه و مطمئن بودم که حرف مهمیه ولی نتونستم دل عسل و بشکنم لبخندی زدم و جواب دادم: _اره عزیزم تا من با زندایی حرف میزنم.... زودی حاضر شو _چشم به سرعت به سمت اتاقش رفت تا حاضر بشه رو به زندایی گفتم: _زندایی کاری نداری؟ _نه عزیزم برو به سلامت مراقب عسل هم باش _باشه چشم _اها راستی زهرا جان نهار میای؟ _بله دستتون درد نکنه....فقط زندایی نمیخواد خودتو توی زحمت بندازی یه غذای ساده هم کفایت میکنه _باشه عزیزم رو به عاطفه که غرق در فیلم بود، پرسیدم: _عاطفه کاری نداری من دارم میرم؟ نگاهی به من کرد و لبخندی زد و جواب داد: _نه بسلامت التماس دعا کفشام و پوشیدم و همون موقع بود که عسل اماده از اتاق بیرون اومد. لبخندی زدم که جلوی آینه چادرش و درست کرد و کفشاش و پوشید. _خداحافظ مامان _خداحافظ زندایی _خداحفظ عزیزای دلم بیرون اومدیم و در و بستیم. تا حرم راه زیادی نبود بخاطر همین پیاده رفتیم. در طول راه به سارا پیام دادم که «عسل دوست داشت که بیاد منم نتونستم دلش و بشکنم و با خودم دارم میارمش» اونم با محبت جواب داد«اشکال نداره..... میتونیم با هم حرف بزنیم» تا حرم تونستم با عسل کمی حرف بزنم و از توصیه هایی بگم که باید با افرادی که اینطوری صحبت میکنند چطوری حرف بزنه و.... اونم با دقت به حرفام گوش‌ میداد و گاهی هم لبخند میزد. 🚫کپی فقط با رضایت و هماهنگی با نویسنده حلال است. 🚫در غیر این صورت نویسنده به هیچ عنوان راضی نیستند. 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay 🌹 🌾🌹 🌹🌾🌹 🌾🌹🌾🌹 🌹🌾🌹🌾🌹 🌾🌹🌾🌹🌾🌹 🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹