💠 از امروز شروع کنیم!
🔸اگر قرار نیست از امروز برای رسیدن به اهدافمان تلاش کنیم، پس دقیقا کی شروع میکنیم؟
🔸فردا، پس فردا، شنبه هفته آینده...هیچ یک از این روزها را نخواهیم دید!
🔸روزها می آیند و می روند و ما همچنان منتظر شنبه ی رویایی خودمان خواهیم ماند!
🔸شنبه ی رویایی ما ساخته ی ماه ها تلاش است نه یک روز ،
ما باید تصمیم بگیریم آیا حاضریم برای ساختن شنبه رویایی مان، زحمت بکشیم یا نه؟
🔸هیچ موفقیتی آنی به دست نمی آید،
ما یک روز از خواب بلند نمی شویم که ببینیم تبدیل به سوپر من، مرد عنکبوتی یا هر شخص افسانه ای دیگری شده ایم!
🔸باید از همین حالا شروع کنیم، سختی ها را تحمل کنیم،
لحظاتی را تحمل کنیم که از همه چیز ناامید میشویم و
دلمان میخواهد فقط دست از کار و فعالیت بکشیم...
🔸درد موقتی است، ممکن است برای دقیقه ای و یا ساعتی و یا یک روز و حتی چند سال ادامه یابد
اما سرانجام فروکش خواهد کرد
و آنچه در آرزوی آن هستیم جای درد را خواهد گرفت.
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
📚@romankademazhabi♥️
🗞eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
#از_خانه_تا_خدا....
#درس پنجاه و هفتم
👇
💎 " لیاقت دارن ؟! "
🔹با توجه به مطالبی که گفته شد اگه بخوایم تعریف درستی از خانواده داشته باشیم میتونیم بگیم:
✅ اینکه من میخوام یه خانواده تشکیل بدم به این معناست که "من تصمیم گرفتم به این جمع #خدمت کنم." 😊
👌 نکته مهمی که اینجا پیش میاد اینه که مومن زیاد به این هم نگاه نمیکنه که اعضای خانوادش لیاقت دارن که بهشون خدمت کنه یا نه!
- چرا؟
🌺 چون خداوند مهربان هم وقتی میخواد ببخشه به لیاقتِ انسانها نگاه نمی کنه😊
💖 چقدر خدا دوست داره بندۀ مؤمنی رو که "وقتی میخواد یه محبت یا خدمتی به خانوادۀ خودش بکنه، به لیاقتِ اونا نگاه نمی کنه."
🔸خداوند مهربان هم به این بندۀ نازنین خودش میفرماید:
💞 عزیز دلم تو به لیاقت خانوادت نگاه نکردی پس منم به لیاقت تو نگاه نمی کنم...🌹
🌷 امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اِرحَم تُرحَم...
✨رحم کن به خلقِ خدا تا خدا به تو رحم کنه..✨
📚 بحار /ج ۷۴/ص ۳۹۴
✔️ یه خانم باید سعی کنه همیشه با شوهرش قشنگ حرف بزنه.
نباید نگران این باشه که ممکنه شوهرش درست رفتار نکنه.
🔹گاهی وقتی به بعضی از خانمها میگیم که حضرت زهرا سلام الله علیها به امیرالمومنین علیه السلام عرض میکرد:
💖 علی جانم... من کنیز تو هستم...
خانه؛ خانۀ تو هست... تو صاحب خانه ای...💞
🔸وقتی میگیم که حضرت زهرا سلام الله علیها با شوهرش اینطوری صحبت میکردن،
⭕️ خانمها بر میگردن و میگن خب معلومه چون شوهر حضرت زهرا سلام الله علیها حضرت علی علیه السلام بوده!
امّا شوهر من که آدم درستی نیست!😤
🔴 لیاقتِ اینو نداره که من این حرفا رو بهش بزنم!‼️
💢💢💢
✔️ آهای خانم بزرگوار! شما چیکار داری به لیاقتِ اون، شما اینطوری با شوهرت حرف بزن، ببین خدا برات چیکار میکنه...
💝 اونوقت خدا خیلی از چیزایی که لیاقتش رو نداری بهت میده...
🔵 این معاملۀ خوبیه دیگه! درسته؟😊
✅ آقایی هم که میخواد در حق خانمش یه خدمتی بکنه نباید به لیاقتِ خانمش نگاه کنه.
به خدا بگو: خدایا من به لیاقتش نگاه نکردم، تو هم به لیاقتِ من نگاه نکن...😌
🌷 خداوند مهربان هم میفرماید:
عزیز دلم... آفرین...
من میدونم چه کار قشنگی کردی..
منم باهات همین کار رو میکنم...💞
💖 چقدر زیباست که خداوند متعال، بی حساب و کتاب به آدم بده... 😍
❣ آدم توی مناجاتهای خودش باید با خدا "عشق بازی" کنه.
کی میتونه با خدای خودش عشق بازی کنه؟
✔️ کسی که از این کارای قشنگ با خودش آورده باشه. کسی که توی جاهای حساس، پا روی نفسش گذاشته باشه...👌
🔶 البته یه نکتۀ مهم رو هم باید اینجا عرض کنیم و اونم اینه که وظایف زن و مرد مساوی و مثل هم نیست!
به آقایون سفارشاتی شده که به خانمها نشده و برعکس!
👈 مثلاً به خانمها سفارش شده از حرف شوهرشون #اطاعت کنن ؛
💢 امّا خانم ها نباید انتظار داشته باشن که تا از شوهرشون اطاعت کردن، شوهرشون هم از این خانم اطاعت کنه!
✅➖🔷🌺💞🌷
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام دوستان🌺
طاعاتتون قبول
ان شاءالله همگی سلامت و شاد هستید🌺
می شه گفت امروز
روز تولد همه ماست ✅
به امید اینکه خدای مهربون دیشب و در شب قدر گناهان مارا بخشیده باشه 👌
و ان شاءالله که بخشیده به حق بهترین های درگاهش🌺
خب
تولدتون مبارک 🌺
ان شاءالله امروز زندگی را از سر بگیریم
به امید ساختن زندگی جدید بدون گناه👌
و فقط و فقط
زندگی کنیم برای بندگی کردن 🌹
که
اگر بنده بشیم
سعادتمند دنیا و آخرت هستیم🌹
بخواهیم از خود رحمان و رحیمش که بندگی خالصانه اش را روزیمون کنه
به حق الحسین (علیه السلام)💥
در حق هم دعا کنیم 🌺
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
مژده💥💥💥💥
برای روز تولدتون هدیه داریم 💥💥💥
در ادامه سلسله مباحث تنها مسیر
ثبت نام کلاس
🌹 اسرار امتحانات الهی🌹💥💥💥
آغاز شد ✅
برای بهره بردن از این مبحث ناب و کم نظیر
حتما
حتما
به آی دی زیر پیام بدید 👇👇👇👇
@masoomi56
ان شاءالله با آموختن و به کار بستن این مفاهیم مهم، زندگی هامون روز به روز بهتر بشه و
به خدا نزدیک تر بشیم✅
منتظرتون هستیم 🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕#محا
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_شصت_نهم
ندا خواست جواب مهدا را بدهد که رضوان مادر ندا پیش دستی کرد و گفت :
بله ملک شخصیشه مگه نمیدونی اگه کمک های بابای ندا نبود شما ها صد سال نمی تونستین این حسینه رو برپا کنین .... الانم من صاحب اینجا میگم ، ناراحتی برو ...
ضمنا نمیخواد برای من حرف از حق الناس بزنی ... با این خواهر نادونت محمد ما رو داشتین به کشتن میدادین ... ! این حق الناس نیست که محمدحسین هنوز راحت نفس نمیکشه ؟!
مهدا با بغض گفت : ولی کسی از شما تقاضای کمک مالی نکرده بود ... همسرتون خودشون پیشنهاد دادن ، خودشون خواستن کمک کنن ... من کسی جز اهل بیتو صاحب اینجا نمیدونم ... من بابت اتفاقی که افتاد واقعا متاسفم ... من از ایشون کمک نخواستم و گفتم وارد موتور خانه نشن ...
رضوان : چقدر پرو هستی ... یه لحظه هم عذاب وجدان نداری ؟ همین چون ازش کمک نخواستی پس تقصیر نداری ؟!
حسنا : عمه محمدحسین الان مشکل چندانی نداره ! مهدا از همه بیشتر آسیب دی....
ـ فدای سر محمدحسینم که خودش بیشتر آسیب دیده ، خواهر اون بوده ... به برادرزاده من چه ربطی داشته ؟!
مهدا از اینکه مادرش یا مادر سجاد در آن جمع نبودند خدا را شکر کرد . نگاهی به جمع کرد سجاد را نیافت . میدانست اگر این حرف ها می شنیدند قیامت میشد و سجاد تا یکی را نمیزد آرام نمیگرفت ... .
دست مائده که گریان شاهد آن جمع بود را فشرد و با پلک زدن از مرصاد خواست سکوت کند ...
محمدحسین گفت :
عمه تمومش کنین ... شما هیچی نمی دونین ... اگه من الان ....
مهدا همان طور که به داخل حسینیه میرفت ، گفت : قسم خوردین آقا سید حقی بر گردنتونه که من ازش نمیگذرم... جواب آدمایی که از خدا غافلن به عهده خودش
محمدحسین : میخوام تا آخر عمر مدیون شما بمونم ...ولی ..
رضوان : چه حقی هان ؟ دختره ی افلیجی من ....
مهراد : بسه عمه هر چی از دهنت در میاد میگی ...
سید هادی با صدای فریاد مهراد بسمت آنها آمد و گفت : چه خبرتونه ؟ خاله رضوان ، مهدا کجا رفت ؟
محمدحسین که صبرش لبریز شده بود با خشم رو به عمه اش گفت :
هیچ کدومتون فکر کردین چرا تو اون آتیش فقط مهدا خانوم تباه شد ؟
مرصاد با تعجب به محمدحسین زل زد که هادی گفت : محمد ... مهدا راضی نیست
مرصاد : صبر کن آقا هادی ، این سوال خیلی وقته مثل خوره به جونم افتاده ... هر چی ازش میپرسم جواب سر بالا میده ... آقا محمد چرا ؟
محمدحسین شرمنده سرش را پایین انداخت و سکوت چهل روزه را شکست .
فاطمه همان طور که اشک میریخت رو به رضوان گفت : حالا خاله جون فهمیدین چرا این دختر فلج شده ؟ الان کی باید احساس گناه کنه ؟
هق هق فاطمه و حسنا اوج گرفت که سید هادی گفت :
فاطمه جان آروم باش ، مهدا خانم اینقدر عاقل و با ایمان بوده که با این موضوع کنار اومده و الان یک هفته است برگشته سرکارش ... حسنا خانم مگه با هم واسه انتخاب واحد نرفتین ؟ دانشگاهشم شروع کرده با وضعیتی که داره ...اگه ما بودیم چیکار میکردیم ؟!
مرصاد در سکوت به حلوا خیره شده بود که دست امیرحسین با تکانی او را از بهت درآورد :
مرصاد داداش شرمنده
محمدحسین : تو چرا شرمنده ای ... روی سیاهیش برای منه ...
ندا : چرا فقط شما ... به مائده که رنگش مثل گچ سفید شده بود اشاره کرد و ادامه داد : اگه بخاطر مائده داخل آتیش نپریده بود و اونو به شما نمیداد ... شما رو هل نمیداد در واقع میخواسته از خواه...
حسنا با دیدن حال بد مائده با جیغ گفت : دهنتو ببند ندا تا خودم نبستمش .. .
مائده جان ؟ آبجی خوبی ؟
مائده شکه به آنها خیره شده بود ...
فاطمه همان طور که اشک میریخت نزدیکش نشست ، دستانش را گرفت و گفت : مائده جونم...! فدات بشم تقصیر تو نی..
مائده : پس دروغ گفت ؟ دروغ گفت مرصاد ؟ فاطمه ، مهدا به من گفت اونو آقای حسینی پشت در گرفتار آتیش شدن..! گفت آتش نشان ها منو نجات دادن..!
با هق هق ادامه داد :
آره حسنا ؟مهدا بهم دروغ گفت ؟اون بخاطر نجات من تو آتیش افتاد ؟بخاطر من کمرش سوخت ؟
با جیغ ادامه داد :
بخاطر من فلج شد ؟
سید هادی با لیوان آبی بسمت مائده رفت به او داد و گفت :
نه مائده خانم ، تو فکر میکنی اون میذاشت تو آتیش بمونی ؟
ـ همش تقصیر من بود داداش. دیدی مرصاد. دیدی بدبخت شدم.کاش تو اون آتیش سوخته بودم.کاش مرده بودم
مرصادوقتی بی قراری خواهرش را دید او را در آغوش گرفت و گفت :
نه داداش فدای اشکت بشه.تقصیرتونیست قربونت برم گریه نکن..
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌این رمان سفارشی کانال رمانکده مذهبی میباشد کپی شرعا اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay