eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
720 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
راه نجات...🌷 💌
🍂بی_مادر_شدیم🥀 اثر دستـــ ستــــم از رخ نیلے نــــرود هـرگز از یاد عــلے ضربتــ سیلے نرود 🥀 💔 🥀
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
سید هاشم حداد نمازش چگونه بود حاج موسي محيي: سيد حداد نمازش با توجه و تاني کامل بود اگر کسي هنگام نماز صدايش را مي‏شنيد احساس مي‏کرد که به سوي پروردگار عروج کرده گويا ايشان از اول تا آخر از قيام و رکوع و سجده و قنوت با پروردگارش مي‏کند و سخن مي‏گويد و اتصال کامل و بدون پرده با پروردگار دارد. صداي دلنشين و آرام بخش ايشان قلب‏ها را پرواز مي‏داد و عقل و خرد را از خردمندان مي‏ربود و هنگامي که حال و اقبال و عروج به آن عالم ملکوتي دست مي‏داد اشک از چشمان اکثر نمازگزاران جاري مي‏شد و هيچ کدام نمي‏توانستند جلوي گريه‏شان را بگيرند.
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_صد_شانزدهم #
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 روز ها یکی پس از دیگری میگذرند و طبق گفته های شهریار حال سجاد روز به روز بهتر میشود اما هنوز هم بیمازی اش را آشکار نکرده و در جمع های خانوادگی هر دفعه بهانه جدیدی برای نیامدنش می آورد . در این مدت علیرام به شدت اصرار داشت که برای خواستگاری بیاید و بلاخره به خواست پدرم ، تسلیم شدم و اجازه خواستگاری دادم . علیرام همراه خانواده اش برای خواستگاری آمدند و من آب پاکی را روی دستش ریختم و گفتم حداقل تا ۲ سال دیگر قصد ازدواج ندارم و اگر بیش از این اصرار کند برای من مزاحمت ایجاد کرده . گرچه دروغ گفتم اما تنها راهی بود که میتوانستم او از خودم دور کنم . چند روز بعد از خواستگاری سجاد برای دیدن پدرم به خانه ما آمد . این کارش بسیار برایم عجیب بود . بعد از ۳ ماه خانواده من او را دیدند و سجاد علت ریزش مو و غیبت ۳ ماهه اش را توضیح داد . سجاد و پدرم بیش از ۱ ساعت با هم خصوصی صحبت کردند و این کار به شدت من را کنجکاو کرد . وقتی سجاد رفت پدرم هیچ حرفی درباره صحبت خصوصی اش با سجاد نزد و این کار بیشتر اعصاب من را له هم ریخت . ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ با صدای در اتاق روی تخت مینشینم و میگویم +بفرمایید مادرم با ۲ استکان چای وارد اتاق میشود . لبخند شیرینی میزند و روی تخت کنارم مینشیند . من هم متقابلا لبخند میزنم +این چایی به چه مناسبته ؟ ابرو بالا نی اندازد _وا مگه چایی هم مناسبت داره ؟ آوردم باهم بخوریم مادر دختری حرف بزنیم . +آخه هیچوقت تو اتاقم با چایی نیومده بودید تا مادر دختری حرف بزنیم _این یکی فرق داره کنجکاو نگاهش میکنم +چه فرقی ؟ لبخندش عمیق تر میشود _خواستگار داری . میخوام راجب اون باهات صحبت کنم لبخندم را جمع و جور میکنم +من که صد بار گفتم قصد ازدواج ندارم . الان برای من ..... میان حرفم میپرد _حالا بزار بگم کیه بعد این حرفا رو بزن . شاید از حرفات پشیمون شی بیخیال شانه بالا می اندازم +هرکی میخواد باشه من قصد ازدواج ندارم _سجادِ بهت زده به سمت مادرم بر میگردم . شنیده هایم را باور نمیکنم +چی ؟ _گفتم خواستگارت سجادِ مادر منتظر واکنش من است . انگار میخواهد از عکس العملم چیزی بفهمد هیجانم را مخفی میکنم و خونسرد میگویم +حتی اگه منم اجازه بدم بابا اجازه نمیده . سجاد سرطان داره نگاه معناداری حواله ام میکند _فعلا که بابات اجازه داده . منتظر نظر توییم . حالا نظرت چیه اجازه بدم یا نه ؟ به خاله شیرینت گفتم تا فردا بهش خبر میدم . آب دهانم را با شدت قورت میدهم . حرف های مادرم بو دار است . انگار از علاقه ام خبر دارد . سکوت میکنم . هر حرفی بزنم و هر عکس العملی نشان بدهم علاقه ام را آشکار تر میکند . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از 🗞️
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀 📖السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ... 🥀🤚سلام بر تو ای یادگار بهانه خلقت، ای امید مادر، سلام بر تو و بر روزی که دولت زهرایی ات جهان را منور خواهد ساخت. 📚 دعاى استغاثه به حضرت صاحب الزّمان (صلوات الله عليه) - مفاتیح الجنان. سلام الله علیها 🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀
✴️ دوشنبه 👈8 دی 1399 👈 13جمادی الاول 1442👈 28 دسامبر 2020 🕌 مناسبت های دینی اسلامی . 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 شهادت حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا علیها السلام حلقه اتصال رسالت و ولایت " 11 ه.ق " . 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی . 👶 زایمان خوب نیست . 🤒 بیمار امروز شفا یابد. ان شاءالله ✈️ تقارن نحسین ، صدقه اول صبح ضروری است و رفع نحوست می کند . 👩‍❤️‍👩حکم مباشرت امشب . مباشرت امشب (شب سه شنبه ) ، فرزند دهانی خوشبو دارد نرم دل و مهربان و سخاوتمند است . 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز انجام امور زیر نیک است : ✳️ آغاز نوشتن کتاب . ✳️ آغاز تحصیل و تدریس . ✳️ شکار . ✳️ ارسال کالا . ✳️ و دیدار بزرگان نیک است . 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب نیست . 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، موجب ملال می شود . 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد . 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود . ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد . 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 14 سوره مبارکه " ابراهیم " است . و لنسکننکم الارض من بعد هم ذلک لمن ... و از مفهوم ان استفاده می شود که کسی که دوست یا دشمن خواب بیننده باشد به او برسد . و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی🌸
ساده زندگی کن ؛ اما ساده عبور نکن از دنیایی که تنها یک بار تجربه اش میکنی...! ☕️
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
📖 ✨ در آیہ ياد شده؛ قرآن ڪریم ما رو متوجہ این مطلب میڪنہ ڪہ در ڪارها بہ حاضر و ناظر بودن خدا توجہ ڪنیم. مردے تصمیم بہ جدایے از همسرش گرفتہ؛مهریہ رو پرداخت ڪردہ. دو شاهد هم آوردہ و ... قرآن مے فرماید ؛ علاوہ بر اینها یادت باشہ ڪہ خدا حرفاتون رو میشنوہ و از ظاهر و باطن شما آگاهہ. یعنے ببین روز قیامت میتونے جواب بدے در دادگاہ خدا ڪہ چرا این ڪار رو ڪردے؟ 🖇 همہ توهین هایے ڪہ در جریان طلاق_متأسفانہ_صورت میگیرہ رو خدا میشنوہ. از همہ دل هایے ڪہ در جریان طلاق شڪستہ میشہ خدا خبر دارہ. 💥بنظرم اگہ مردم متوجہ این دو صفت خدا بودند انقدر راحت حاضر بہ جدایے نمے شدند. در هرصورت هر تصمیمے میخوایم بگیریم یادمون باشہ ڪه «فان اللہ سمیع علیم» و روز قیامت بہ پاے حسابرسے چنین خدایے خواهیم رفت. 📖 📖 📖 📖 📖 📖 📚 آیہ 227سورہ بقرة: «و ان عزموا الطلاق فان اللہ سمیع علیم» 📚 ترجمه: و اگر تصمیم بہ طلاق گرفتید پس خدا بسیار شنوا و داناست.
هدایت شده از 🗞️
‍ ▪️پرسید: احوالتان چگونه است؟ شنید که: "دلی شکسته تر از من، در آن زمانه نبود در این زمان دل فرزند من شکسته تر است! " شعر، گویای نگرانی قلب مادری بود، برای فرزندی، در پس ابرهای غیبت کبری. علّامه میرجهانی خواب دیده بود، خوابِ مادر عصمت و امامت، حضرت صدیقه را . 📚 شیفتگان حضرت مهدی، ج۱، ص۱۶۰. 🥀🍂شهادت علیهاسلام تسلیت باد🥀🍂
◻️رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) در بیان منقبتی از مناقب ذاتی دخترشان حضرت صدیقه الکبری فاطمة الزهراء (علیها السلام) فرمودند: ▫️إنَّ فَاطِمَةَ لَيْسَتْ‏ كَنِسَاءِ الْآدَمِيِّين‏ ▫️دخترم فاطمة (علیها السلام)، همچون زنان آدمیان نیست 📔بحار الأنوار ؛ ج۳۷ ؛ ص۶۵ 📔عوالم العلوم و المعارف ج۱۱ ؛ ص۳۷ ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطمهَ و اَبیها و بَعلِِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُک نـــشـــرش صـــدقـــه جاریــــه اســــت
هدایت شده از 🗞️
🌹شاه کلید رابطه با خدا 🌹 آیت الله بهجت (ره): از ما، عمل چندانی نخواسته اند! مهم تر از عمل کردن، "عمل نکردن" است! تقوا یعنی "عمل گناه را مرتکب نشدن! همه میپرسند چه کار کنیم؟ من میگویم: بگویید چه کار نکنیم؟ و پاسخ اینست: نــــکــنــیــد. شاه کلید اصلی رابطه با خدا " گــنــاه نــکــردن " است
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_صد_شانزدهم #
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 حرف های مادرم بو دار است . انگار از علاقه ام خبر دارد . سکوت میکنم . هر حرفی بزنم و هر عکس العملی نشان بدهم علاقه ام را آشکار تر میکند . مادرم لبخند مهربانی میزند _سکوت علامت رضاست . پس من میرم به خاله شیرین خبر بدم . خجالت زده سرم را پایین می اندازم و لبخند کوچکی میزنم . به محض خروج مادرم لبخندم را عمیق تر میکنم . نمیدانم چطور حس هیجان و شادی ام را تخلیه کنم . هم خوشحالم و هم متحیر . نمیدانم چطور انقدر ناگهانی تصمیم یجاد عوض شد ؟! چطور پدرم اجازه داده ؟! چطور همه چیز بر طبق مراد است ؟! انگار دارم پاداش صبرم را میگیرم . انگار به آسانی پس از سختی دارم میرسم . با صدای پیامک موبایل آن را بر میدارم و به سراغ پیام میروم . پیام از طرف شهریار است 《مبارکا باشه خانوم خانوما》 آرام میخندم . شهریاری که همیشه در صحنه حاضر است و خدا میداند از کجا فهمیده که خبر خواستگاری به دستم رسیده . مطمئنم او هم در این اتفاق نقش داشته . موبایل را خاموش میکنم و پر انرژی برای گردگیری و تمیز کاری عمیق اتاقم آماده میشوم . ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ کمی پرده آشپزخانه را کنار میزنم و نگاهی به جمع می اندازم . همه گرم صحبت هستند . سجاد روی مبل تک نفره ای نشسته و کت شلوار مشکی رنگی با بلیز سفید به تن کرده . صورتش دیگر مثل قبل رنگ پریده نیست و کمی پر شده است . کلاه گیس قهوه ای حالت داری گذاشته که با صورت سفید و چشم های قهوه ای اش تناسب دارد . بخاطر ریش های تراشیده و کلاه گیس حالت دارش بیشتر شبه مدلینگ های خارجی شده تا یک جوان مذهبی . بی اختیار آرام میخندم . طبق گفته های شهریار کلاه گیس را عمو محمود خرید اما سجاد به هیچ وجه زیر بار نمیرفت که آن را روی سرش بگذارد . اما بلاخره با اصرار های خاله شیرین و عمو محمود و صحبت های شهریار قانع شد و کلاه گیس را روی سرش گذاشت . وقتی وارد شدند شهریار ور از چشم جمع به زور ماسک را از روی صورتش برداشت . دوباره نگاهش میکنم . به زمین خیره شده و به شدت در افکارش غرق شده . شهریار کمی دور تر از سجاد با خوشحالی نشسته و گاهی نیم نگاهی به سجاد می اندازد . آنقدر خوشحال و سرمست است که اگر کسی نداند فکر میکند او داماد است . شهریاربه خواسته پدرم به عنوان برادر بزرگترم در جمع حضور پیدا کرد . اگرچه ۳ ساعت زودتر آمد و گفت میخواهد قبل از آمدن مهمان ها همه چیز را بررسی کند تا مطمئن شود من دست گل به آب نمیدهم . این رفتارش هم درست مثل دختر های خواستگار ندیده بود . از فکری که به ذهنم رسید خنده ام میگیرد . عمو محمود با صدای بلند میگوید _خب دیگه به اندازه کافی راجب خودمون صحبت کردیم حالا بهتره راجب علت اصلی این مراسم صحبت کنیم . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay