#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_نود_و_ششم
چقدر خدا را شکر کردم که مادرِ فاطمه نامش، چیزی متوجه نشد و حسام بی سرو صدا، جان سالم به در برد.
مدت کوتاهی از آن جریان گذشت و منِ تازه نماز خوان، جرعه جرعه عشق مینوشیدم و سجده سجده حظ میبرم از مهری که نه “به” آن، بلکه “روی” اش تمرینِ بندگی میکردم.
مُهری که امیرمهدی، دست و دلبازانه هدیه داد و من غنیمت گرفتمش از دالانِ تنهایی هایم.
روزها دوید و فاطمه خانم لحظه شماری کرد دیدار پسرش را.
روزها لِی لِی کرد و دانیال خبر آورد بازگشتِ حسامِ شوالیه شده در مردمکِ خاطراتم را..
و چقدر هوای زمستان، گرم میشود وقتی که آن مرد در شهر قدم بزند.
دیگر میدانستم که حسام به خانه برگشته و گواهش تماسهایِ تلفنی دانیال و تاخیر چند روزه ی فاطمه خانم برایِ سر زدن به پروین و مادر بود.
حالا بهارسراغی هم از من گرفته بود. و چشمک میزد ابروهای کم رنگ و تارهای به سانت نرسیده ی سرم، در آینه هایِ اتراق کرده در گوشه ی اتاقم.
کاش حسام برایِ دیدنِ برادرم به خانه مان میآمد و دیده تازه میکردم.
هروز منتظر بودم و خبری از قدمهایش نمیرسید. و من خجالت میکشیدم از این همه انتظار..
نمیداند چقدر گذشت که باز فاطمه خانم به سبک خندان گذشته، پا به حریم مان گذاشت و من برق آمدنِ جگرگوشه را در چشمانش دیدم. و چقدر حق داشت این همه خوشحالی را..
اما باز هم خبری از پسرش در مرز چهاردیواریمان نبود..
چقدر این مرد بی عاطفه گی داشت. یعنی دلتنگ پروین نمیشد؟؟
شاید باز هم باید دانیال دور میشد تا احساس مردانه گی و غیرتش قلمبه شود محضِ سر زدن ، خرید و انجام بعضی کارها..
کلافه گی از بودن و ندیدنش چنگ میشد بر پیکره ی روحم..
روحی که خطی بر آن، تیغ میکشید بر دیواره ی معده ی سرطان زده ام.
حال خوشی نداشتم. جسم و روحم یک جا درد میکرد.
واقعا چه میخواستم؟؟ بودنی همیشگی در کنارِ تک جوانمردِ ساعات بی کسیم؟؟
در آینه به صورتِ گچی ام زل زدم. باید مردانه با خودم حرف میزدمو سنگهایم را وا میکندم. دل بستنی دخترانه به مردی از جنس جنگ، عقلانی بود. اما..
امایی بزرگ این وسط تاب میخورد.
و آن اینکه، اما برایِ من نه..
منی که گذشته ام محو میشد در حبابی از لجن و حالم خلاصه میشد به نفسهایی که با حسرت میکشیدمش برایِ یک لحظه زندگیِ بیشتر که مبادا اسراف شود..
این بود شرایط واقعیِ من که انگار باورش را فراموش کرده بودم.
و حسامی که جوان بود.. سالم بود.. مذهبی و متدین بود.. و منِ ثانیه شماری برایِ مرگ را ندیده بودم..
اصلا حزب اللهی جماعت را چه به دوست داشتن..
خیلی هنر به خرج دهند، عاشقی دختری از منویِ انتخابیِ مادرشان میشوند آنهم بعد از عقد رسمی.
دیگر میدانستم چند چند هستم و باید بی خیال شوم خیالات خام دخترانه ام را.
(و چقدر سخت بود و ناممکن) جمله ایی که هرشب اعترافش میکردم رویِ سجاده و هنگام خواب.
دل بستن به حسام، دردش کشنده تر از سرطان، شیره ی هستی ام میمکید و من گاهی میخندیدم به علاقه ایی که روزی انتقام و تنفرِ بود درگذشته ام.
✍ ادامه دارد ....
🕊
💚🕊
🕊💚🕊
🆔👉🏻 https://eitaa.com/romankadeshohadaei/16
لیست دسترسی راحت به قسمت های داستان یک فنجان چای با خدا ....
#قسمت_اول
#قسمت_دوم
#قسمت_سوم
#قسمت_چهارم
#قسمت_پنجم
#قسمت_ششم
#قسمت_هفتم
#قسمت_هشتم
#قسمت_نهم
#قسمت_دهم
#قسمت_یازدهم
#قسمت_دوازدهم
#قسمت_سیزدهم
#قسمت_چهاردهم
#قسمت_پانزدهم
#قسمت_شانزدهم
#قسمت_هفدهم
#قسمت_هجدهم
#قسمت_نوزدهم
#قسمت_بیستم
#قسمت_بیست_و_یکم
#قسمت_بیست_و_دوم
#قسمت_بیست_و_سوم
#قسمت_بیست_و_چهارم
#قسمت_بیست_و_پنجم
#قسمت_بیست_و_ششم
#قسمت_بیست_و_هفتم
#قسمت_بیست_و_هشتم
#قسمت_بیست_و_نهم
#قسمت_سی_ام
#قسمت_سی_و_یکم
#قسمت_سی_و_دوم
#قسمت_سی_و_سوم
#قسمت_سی_و_چهارم
#قسمت_سی_و_پنجم
#قسمت_سی_و_ششم
#قسمت_سی_و_هفتم
#قسمت_سی_و_هشتم
#قسمت_سی_و_نهم
#قسمت_چهلم
#قسمت_چهل_و_یکم
#قسمت_چهل_و_دوم
#قسمت_چهل_و_سوم
#قسمت_چهل_و_چهارم
#قسمت_چهل_و_پنجم
#قسمت_چهل_و_ششم
#قسمت_چهل_و_هفتم
#قسمت_چهل_و_هشتم
#قسمت_چهل_و_نهم
#قسمت_پنجاهم
#قسمت_پنجاه_و_یکم
#قسمت_پنجاه_و_دوم
#قسمت_پنجاه_و_سوم
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
#قسمت_پنجاه_و_ششم
#قسمت_پنجاه_و_هفتم
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
#قسمت_پنجاه_و_نهم
#قسمت_شصتم
#قسمت_شصت_و_یکم
#قسمت_شصت_و_دوم
#قسمت_شصت_و_سوم
#قسمت_شصت_و_چهارم
#قسمت_شصت_و_پنجم
#قسمت_شصت_و_ششم
#قسمت_شصت_و_هفتم
#قسمت_شصت_و_هشتم
#قسمت_شصت_و_نهم
#قسمت_هفتادم
#قسمت_هفتاد_و_یکم
#قسمت_هفتاد_و_دوم
#قسمت_هفتاد_و_سوم
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
#قسمت_هفتاد_و_ششم
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
#قسمت_هفتاد_و_نهم
#قسمت_هشتادم
#قسمت_هشتاد_و_یکم
#قسمت_هشتاد_و_دوم
#قسمت_هشتاد_و_سوم
#قسمت_هشتاد_و_چهارم
#قسمت_هشتاد_و_پنجم
#قسمت_هشتاد_و_ششم
#قسمت_هشتاد_و_هفتم
#قسمت_هشتاد_و_هشتم
#قسمت_هشتاد_و_نهم
#قسمت_نودم
#قسمت_نود_و_یکم
#قسمت_نود_و_دوم
#قسمت_نود_و_سوم
#قسمت_نود_و_چهارم
#قسمت_نود_و_پنجم
#قسمت_نود_و_ششم
#قسمت_نود_و_هفتم
#قسمت_نود_و_هشتم
#قسمت_نود_و_نهم
#قسمت_صدم
#قسمت_صد_و_یکم
#قسمت_صد_و_دوم
#قسمت_صد_و_سوم
#قسمت_صد_و_چهارم
#قسمت_صد_و_پنجم
#قسمت_صد_و_ششم
#قسمت_صد_و_هفتم
#قسمت_صد_و_هشتم
#قسمت_صد_و_نهم
#قسمت_صد_و_دهم
#قسمت_صد_و_یازدهم
#قسمت_صد_و_دوازدهم
#قسمت_صد_و_سیزدهم
#قسمت_صد_و_چهاردهم
#قسمت_صد_و_پانزدهم
#قسمت_صد_و_شانزدهم
#قسمت_صد_و_هفدهم
#قسمت_صد_و_هجدهم
#قسمت_صد_و_نوزدهم
#قسمت_صد_و_بیستم
#قسمت_صد_و_بیست_یکم
#قسمت_صد_و_بیست_دوم
#قسمت_صد_و_بیست_سوم
#قسمت_صد_و_بیست_و_چهارم
#قسمت_صد_و_بیست_و_پنجم
#قسمت_صد_و_بیست_و_ششم
#قسمت_صد_و_بیست_و_هفتم
#قسمت_صد_و_بیست_و_هشتم
#قسمت_آخر
🕊
💚🕊
🕊💚🕊
🆔👉🏻 https://eitaa.com/romankadeshohadaei/16