بعثت خون9-مادر ادب.mp3
11.91M
بعثت خون ده: ام الادب، حضرت ام البنین (س)
تویی اوج زنهای مردآفرین
شدی بعد زهرا تو زهراترین
تو ام الوفایی، تو ام الادب
شدده نام زیبایت ام البنین…
#رمیصآوا
#بعثت_خون
@romaysa135
8.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 موکبی برای یادآوری حجاب به بانوان
#تماشایی
@romaysa135
⭕️ سازمان ملل: هر ۲ ساعت یک زن یمنی میمیرد
🔹سازمان ملل متحد در گزارشی درباره اوضاع انسانی به ویژه زنان در یمن اعلام کرد، هر دو ساعت یک زن یمنی به دلیل نبود زیر ساختهای درمانی و فقر غذایی، جانش را از دست میدهد.
🔹صندوق جمعیت سازمان ملل پیشبینی کرده است تا ماه سپتامبر جاری 75 بیمارستان دیگر بسته شود که این امر بر حدود 650 هزار زن یمنی، که به خدمات بهداشت باروری نیاز دارند، تاثیر خواهد گذاشت و در صورت بسته شدن تمامی بیمارستانهای تحت حمایت این صندوق در یمن، بیش از یک میلیون زن در معرض خطر قرار خواهند گرفت.
🔹برنامه جهانی غذا وابسته به سازمان ملل متحد نیز اخیرا در گزارشی وضعیت انسانی در یمن را «بسیار اسفناک» برشمرد و نسبت به فقدان امنیت غذایی 18 میلیون نفر در این کشور جنگ زده هشدار داد.
#وقایع
@romaysa135
رمیصاء
بانوی شهید اقدس فراهانی🌷🌷 #نگارا #لشکر_فرشتگان @romaysa135
دختری با تمنّای سرخ🌱🌹
(روایت زندگی شهیده اقدس فراهانی و شهیده عذرا سادات نورد، به روایت سعید فراهانی )
نویسنده: مولود توکلی
قسمت اول
🌷🌷🍃🍃
بگذار نگاهت کنم. بگذار تا وقت هست آنقدر صورتت را زیر بارش اشکهایم بشویم تا دیگر هیچ رد خونی روی پیشانیات نماند.
میترسم پرتو طلایی خورشید از لای چارچوب این درب زنگ زده سرک بکشد و صدایم کنند که وقت رفتن است.
میترسم؛ درست مثل همان روزها که مسعود میخواست برود و من طوری نگاهش میکردم که انگار میخواستم تمام جزئیات چهرهاش را به خاطر بسپارم؛ مثل یک نقاش که بخواهد طرحی پرتره از چهره سوژهاش بکشد و ناچار باشد همه چیز را با دقت نگاه کند.
میترسم؛ درست مثل همان روزها که میخواستم مثل مسعود بروم و چینهای روی پیشانی مادر را میشمردم و فکر میکردم با رفتنم این چروکها چقدر بیشتر خواهد شد.
میبینی فرشته جان! من سالهاست این ترسها را میشناسم؛ آنقدر که انگار در جانم ریشه دوانده اند.
گاهی فکر میکنم ترس زاده تنهایی است. هر وقت حس تنهایی بیاید سراغم ناخودآگاه میترسم انگار. میدانی ما همیشه تنها بودیم خواهر. زندگی در شهری بیهیچ کس و کار.
چقدر غصهدار میشدم وقتی میدیدم بچه های همسایه، خاله و دایی و عمه و عموهایشان، یک روز در میان میآیند خانهشان و با بچههایشان بازی میکنند؛ اما ما انگار با غربت و تنهایی زاده شده بودیم.
گاهی با خودم میگفتم کاش باباجان هیچوقت کارمند دادگستری نمیشد تا از ادارهاش دستور بگیرد که از تهران به خمین بیاید و محبور شود دست زن و فرزندش را بگیرد و بیاید در شهری زندگی کند که هیچ خویشاوندی ندارد.
می بینی فرشته جان! ما از همان روزها مزه تنهایی را چشیدهایم.
از همان روزها که به جای فامیل نداشتهمان با همسایهها به دشتهای سبز اطراف شهر میرفتیم.
یادت هست خواهرم؟! یادت هست که از میان همه خواهرها و برادرهایمان دستهای تو را میگرفتم و تا دامنه تپه ها می دویدم.
یادت هست هر بار که به زمین میخوردم، هر بار که با بچههای همسایه دعوایم میشد، هر بار که کسی به من حرف زوری میزد بیاختیار تو را صدا میزدم؛ تو را فرشته جان؛ تو را که فقط در شناسنامهات اقدس بودی و برای همه ما فرشته.
فرشتهای که تنها دو سال از من بزرگتر بود اما وقتی صدایش میکردم از جا میپرید و کنارم میآمد؛ اشکهایم را پاک میکرد، در آغوشم میکشید، بغضم را فرو مینشانید و مادروار آرامم میکرد.
مادر کوچکم چقدر دلم هوای دستهای لطیفت را کرده است که بکشی بر موهایم و بوسه ای که بکاری بر پیشانیام تا آرام شوم و رهایم کنی از این هجوم ترس و تنهایی در این اتاقک سرد.
انگار تک تک سلولهایم دارد یخ میزند و سرما دارد از توی دستهای تو میدود درون تنم. گاهی بدن نحیف تو را از روی این روپوش خاکآلود لمس میکنم و گاهی شانههای مادر را...
.
.
.
#ادامه_دارد...
#روایت_بانوان_حماسه_ساز
#دختری_با_تمنّای_سرخ
@Romaysa135
رمیصاء
♦️ بعضی افراط میکنند، بعضی تفریط میکنند… هر دو غلط است. نه این را به خاطر آن، نه آن را به خاطر این،
#نگارا
#لازم_الاجرا
@romaysa135
یک مرتبه ایشان شروع کردند از روز واقعه ی فیضیه صحبت کردن و هیجان خاصی را خصوصا در بین جوانان ایجاد کردند. کم کم زمزمه های لعن و نفرین به شاه و مزدورانش از گوشه و کنار به گوش میرسید... ناگهان متوجه شدیم آقای خراسانی یک پیراهن خونین که مربوط به روز واقعه بود را از زیر عبای خود بیرون کشیده و جملاتی را در این رابطه با صدا ی بلند بیان کردند. همین کار کافی بود تا مردم به خروش بیایند و از جای خود برخیزند و یک صدا شعار مرگ بر شاه سر دهند.
کار که به اینجا کشیده شد مامورین نظمیه وارد مسجد شده و به جان مردم افتادند، ما زنان هم طبیعتا ترسیده و به سمت در خروجی به راه افتادیم، از صدای شعار مردم و عربده ی مامورین قیامتی به پا شده بود، صدای ضربات باتوم بر سر جوانان و شلیک چند گلوله به گوش رسید، با صدا ی گلوله جیغ زنان هم بلند شد.
دلم برا ی شوهر و پسرانم خیلی شور میزد، از مسجد که خارج شدم در ازدحام جمعیت سعی کردم خودم را به قسمت مردانه برسانم بلکه بتوانم از یکی از اعضای خانواده ام خبر بگیرم ، اما مامورین اجازه نمی دادند و با داد و هوار مردم را متفرق میکردند.
باید به خانه برمیگشتم اما تا خبری از شوهرم یا پسرانم نمیگرفتم پای رفتن نداشتم. کمی که از مسجد فاصله گرفتم ناگهان دستی از پشت چادرم را تکان داد، دلم هری ریخت…
+ادامه دارد…
🌹🍃 روایتی از بانو عصمت ابراهیمی مادر شهیدان حمید و مجید بهشتی، شهرستان خمین🌹🍃
نویسنده : تهمینه قناتی
#روایت_بانوان_حماسه_ساز
@romaysa135
رمیصاء
بعثت خون ده: ام الادب، حضرت ام البنین (س) تویی اوج زنهای مردآفرین شدی بعد زهرا تو زهراترین تو ام ا
بعثت خون 1433- ده- از بلندای آسمان.mp3
9.14M
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است
عصر عاشورا شروع کربلای زینب است
شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل
صبر زینب آیت صبر خدای زینب است
پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون نهاد
بر سر پا باز با صبر و رضای زینب است
رو «اَلم نَشرَح لَک صَدرَک» بخوان کاین آیه را
عشق گفتا بعد پیغمبر، ثنای زینب است
#رمیصآوا
#بعثت_خون
#عصرعاشورا
#زینب_کبری(س)
28.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اثر جهانی یک زن...
کلیپ زیبای استاد رائفی پور در رابطه با حضرت زینب سلام الله علیها
#تماشایی
#حضرت_زینب(س)
@romaysa135
رمیصاء
بانوی شهید اشرف تیموری🌷🌷 #لشکر_فرشتگان #نگارا @romaysa135
بانوی شهید پروانه حمزه ایی🌷🌷
#لشکر_فرشتگان
#نگارا
@romaysa135