هدایت شده از - پیـٰامهـٰای ِذخیـرهشـده .
⭕️ نگارش گاندو ۳ به پایان رسید/ تولید حداقل ۲۵ سریال تا پایان تابستان
🔸رئیس مرکز سیمافیلم در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران جوان:
🔹در حال حاضر هفت سریال در مرحله تولید است و در ماههای آینده دو الی سه سریال به روند تولید اضافه میشوند.
🔹نگارش فصل سوم سریال گاندو به پایان رسیده است و مجموعه تاریخی سلمان فارسی نیز مرحله تولید را سپری میکند.
👉 yjc.ir/00ZOgi
🆔 @YjcNewsChannel
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_26 رسول: پشت میزم نشسته بودم... خیلی اعصابم خورد شده بود... اصلا تمرکز نداشتم
#عشق_بی_پایان
#پارت_27
چند روز بعد:
رسول: اصلا متمرکز نبودم...
همینم اعصابمو ریخته بود به هم..
سرمو مابین انگشتام گرفته بودم که داوود اومد پیشم...
داوود: قبل از اینکه سوالمو بپرسم رویا خانم بهمون اضافه شد..
میگم رسول اون گزارشایی که نوشته بودیو میدی؟
رسول: کدوما؟
داوود: همونایی ک نوشته بودی ولی اقا محمد گفت چون سر توشلوغه من تایپشون کنم..
رسول: کمی پیشونیمو ماساژ دادمو گفتم: پیداشون کنم میارم برات...!
داوود: دستمو روی شونش گذاشتمو گفتم: باشه...
و رفتم سمت میزم..
رویا: به رسول که داشت چشماشو ماساژ میداد نگاهی کردمو سرمو تکون دادم...
ـــــ خونه ـــــ
رسول: داشتم گزارشارو چک میکردم...
رویا: در زدمو وارد شدم..
پشت سر رسول وایساده بودم اما متوجه حضورم نشد...
رسووول!
اصن حواست هست من اینجام؟
رسووول...
کجااایی!
پ.ن: کجایی؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_27 چند روز بعد: رسول: اصلا متمرکز نبودم... همینم اعصابمو ریخته بود به هم..
#عشق_بی_پایان
#پارت_28
رسول: ها... چی!
چی گفتی!؟
رویا: میگم کجایی؟
چرا حواست نیست!
بی تفاوت به سوالم برگه هایی که دستش بودو اینور اونور میکرد...
گفتم:
دنبال چی میگردی!؟
رسول: نمیدونم چرا اون گزارشایی که داوود میگه رو نمیتونم پیدا کنم!
رویا: از سر تاسف سری تکون دادمو کشورو باز کردم...
چند تا برگه دراوردمو روبه روش گرفتم..
رسول: یه نگاه به رویا کردم یه نگاه به برگه ها...
برگههارو گرفتمو با دقت خوندم...
عه...
رویا: انقدر حواست پرته یادت نبود دیشب گذاشتی تو کشوت😂😐
رسول: برگه هارو از دستش گرفتمو خوندمشون...
بعد از خوندشون گذاشتمشون رو میز و دستی به پیشونیم کشیدم...
رویا: نشستم رو تخت کنارش...
رسول: میدونستم تو چه مخمصه ای افتادم... به محض اینکه نشست خواستم بلند شم و از اتاق خارج بشم که...
رویا: دستشو گرفتم و بلند گفتم: رسوووللللل
بشییین یه دقیقههه
چند روزه هی میخوام باهات حرف بزنم هی در میری... وایسا دیگه...
رسول: نشستم رو صندلی...
فهمیدم کارم تمومه اینجا دیگه ته خطه😂🔪
پ.ن: حواس پرتی👌🏻😂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
متاسفانه...
داریم به امتحانات نزدیک میشیم😂🔪
البته خیلییی نزدیکککک
و... نمیتونم پارت بزارم براتون... امسال سال حساسیه و باید تمام تمرکزم رو درسم باشه...
خیلیم لفت داشتیم... حدودا 150 تا(شایدم بیشتر) لفت داشتیم...
ولی ممنونم از شما که موندید... و از کسایی که رفتند هم ممنونم ک تا اینجا با من بودن...
اگر بمونید مه قدمتون رو چش من😂❤️
اگرم برید که قربونتون که تا الان موندید✨
اما ان شاءالله تابستون میترکونیم ❤️😍